چهارمین «کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی» دیروز در حالی افتتاح شد که به نظر می‌رسد این مجمع فکری، نه تنها در حال تبدیل به جریانی قدرتمند برای اشاعه قرائت دینی از علم است، بلکه از مدافعان «آزادی فکری» و «مباحثات انتقادی» است؛ چه این‌که سخنرانی دکتر رضا غلامی، رئیس شورای سیاستگذاری کنگره نشان داد برخلاف تصورات و تبلیغات رایج، «علوم انسانی اسلامی ذاتاً به سمت تفکر و خردورزی آزاد گرایش دارد» و قرار نیست تا روند این نوسازی علمی با تکیه بر روش‌های غیرعلمی مخدوش شود.
کد خبر: ۱۰۸۶۸۷۳
مجمع روشنفکران مبارز

با تکیه بر همین تفسیر، کنگره تاکید دارد باید «تکثر عقاید» و «تضارب آرا» را به رسمیت شناخت و به جای این‌که با اتکا به نظریه‌های ترجمه‌ای و تئوری‌های غربی، ژست آزادیخواهی و پلورالیسم بگیرد، برای دفاع از ایده‌ خود به رشته استدلال‌هایی متکی است که از درون تاریخ تحولات تمدنی برمی‌خیزد.

مهم‌ترین استدلال کنگره برای دفاع از آزادی علمی و تکثر نظری، تکیه بر «روند شکوفایی تمدن اسلامی» در دو قرن چهارم و پنجم هجری قمری است و همان‌طور که رئیس آن نیز تاکید دارد، در این قرون «نه‌تنها سیاست یکدست‌سازی علم و نهادهای علمی و تبدیل دانش به کلیشه رواج نیافت، بلکه بر عکس، آنچه موجب شد تا در این مقطع طلایی، باب‌های تازه‌ای روی علوم انسانی و اجتماعی باز شود، تابوشکنی و مهیاسازی بسترهای مساعد برای ظهور تفکرات متنوع و متکثر بود.»

از دیگر سو، کوشش‌های کنگره در هشت سال گذشته نشان می‌دهد در جست‌وجوی گونه‌ای از «تفکر انتقادی» است. این جست‌وجو برآمده از یک ارزیابی جامع از وضع تفکر در ایران معاصر است و کنگره می‌داند که اندیشه ایرانی و اسلامی در عصر ما دچار «فروبستگی» است و نتوانسته همگام با تحولات پرشتاب زمانه، خود را روزآمد سازد.

به سبب همین فروبستگی فکری و تفکر انقلابی نیز با چالش‌های کم‌سابقه‌ای روبه‌روست که مشروعیت و مقبولیت آن را به پرسش کشیده است و اگر روند این فروبستگی متوقف نشود، هم بر هژمونی معرفتی غرب در جامعه ایرانی افزوده خواهد شد و هم نظریه‌پردازان مسلمان در تولید علوم کاربردی که گره‌های فروبسته جامعه را باز می‌کنند، ناکام خواهند ماند بنابراین از «آزادی» و «نقد» و «گفت‌وگو» گریزی نیست و کنگره دریافته است که در کنار نقد علوم انسانی غربی، باید راه یک «بازاندیشی نظری» در فکر اسلامی و زیست مسلمانی را باز کند.

وانگهی در چنین روندی، مسائل «علوم انسانی اسلامی» نیز باید به شکلی کاربردی و کارکردی و انضمامی سامان یابد تا بلکه نظریه‌های دینی در حوزه‌های اقتصاد، سیاست، فرهنگ، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و... بتواند به مدل‌هایی عملیاتی برای مدیریت جامعه و حکومت برسد و از وضع بحرانی فعلی در اکتشاف نظریه و تولید علم عبور کند.

در نیمه دوم دهه 1390 جامعه ایران در وضعیتی استثنایی به سر می‌برد و به همین سبب نقش آلترناتیوهای فکر غرب‌زدگی مانند «کنگره علوم انسانی اسلامی» اهمیت بیشتری می‌یابد. بنابراین، کنگره غیر از آن‌که به اسلامی‌سازی و کاربردی‌سازی علوم در پرتو بومی‌گرایی می‌اندیشد، حامی نوعی از روشنفکری درون دینی است که از یک سو مانند استاد مطهری به عقل، فطرت و حقیقت باور دارد و از سوی دیگر، لوازم کار روشنفکری یعنی کنش در جامعه باز، عقلانیت کاربردی و مباحثات انتقادی را می‌پذیرد و در عین حال از دکتر شریعتی آموخته‌ که برای روشنفکران «ترجمه، قول، تحکم علمی، دستور فکری، بخشنامه و... نباید ملاک قضاوت باشد. باید بیندیشیم، فکر کنیم و قضاوت کنیم.»

اما این روشنفکر مبارز که زیستگاه معرفتی‌اش علوم انسانی اسلامی است و امیدها به آن بسته شده و رسالتی سترگ را بر دوشش گذاشته‌ایم، چه معنا و مبنایی دارد و چرا آینده محافلی مانند «کنگره علوم انسانی اسلامی» در گرو رشد و بالیدن چنین روشنفکران مسلمانی است؟ به باور من، روشنفکر مبارز به اقتضای «حقیقت‌گرایی» خود، پوپولیست نیست؛ به اقتضای «واقعگرایی» خود، سوررئالیست نیست؛ به اقتضای «عملگرایی» خود، متوهم نیست؛ به اقتضای «آرمانگرایی» خود، منفعل نیست؛ و به اقتضای «مردم‌گرایی» خود، اشرافی نیست.

این روشنفکر یک کنشگر جامع و مانع است که هر جزئی از فکر و عمل او با یکدیگر در داد و ستد است و رابطه دیالکتیک دارد.

گرچه بازیگر (اکتیویست) است و در صحنه عمل فعال، تحلیلگر هم هست و از حیطه نظر جدا نیست.

او البته در عین بازیگری و تحلیلگری، تماشاگر نیز هست و می‌تواند از فراز و فرای مناسبات مستقر، به جهان و جامعه نگاه کند و این نوع نگاه به او عمق می‌بخشد. روشنفکر مبارز است که تمدن‌ساز است و به این جهت آرمان تحقق علوم انسانی اسلامی را در سر دارد.

انقلاب‌های علمی و دگرگونی‌های تمدنی هیچ‌گاه محصول محافظه‌کاران چپ و راست نبوده است. این انقلاب‌ها را در غرب و شرق، نوابغ جسوری پدید آوردند که جرأت شکستن کلیشه‌های فکری و تابوهای نظری را داشتند و مرعوب جو و جامعه روزگار خود نشدند بنابراین، او یک تحلیلگر انقلابی است که برایش «آزادگی» شرط اول است، نه یک مفسر حزبی که کارکرد خود را به ابزاری برای کسب قدرت فروبکاهد.

او «تعهد به حقیقت» را در عرض هیچ امر دیگری نمی‌نشاند و از حقیقت به نفع سود و منفعت خویش عقب‌نشینی نمی‌کند. شریعتی در جایی از قول شاندل می‌نویسد «روشنفکری نوعی پیامبری است. روشنفکر انسان آگاهی است که بر قوم خویش مبعوث است تا مردم را به سوی آگاهی و آزادی و کمال انسانی هدایت کند.»

روشنفکر مبارز، هم به نظریه اعتنا می‌کند و هم به واقعیت. برای او، هم ذهن‌زدگی مطلق آفت است و هم عملگرایی محض، پس باید نظری به مباحث معرفتی داشته باشد و نظری به مقولات عینی. او برای آن که فرزند زمانه خود باشد، یک «مساله‌شناس» زبده است. می‌داند که در هر دوره تاریخی، باید به کدام سو حرکت کند و کدام موضوع را دستمایه تأمل قرار دهد. او برای نقد وضعِ موجود، یک برنامه مستمر و صریح دارد؛ نه از واکنش‌های منفی عوام نسبت به تاملاتش می‌هراسد تا عوام‌زدگی را جایگزین اصلاحگری کند و نه از غضب صاحبان قدرت سست می‌شود و ترس به دل راه می‌دهد تا محافظه‌کاری را بر انقلابی‌گری مقدم بدارد. روشنفکران مبارز ما آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، آیت‌الله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، آیت‌الله مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی، دکتر مصطفی چمران، سیدمرتضی آوینی و دیگر متفکران از جان گذشته بودند که از زمان و مکان فراتر رفتند و به یک معنا، عهد (عصر) خود را شکستند.

روشنفکران مبارز در دهه چهارم انقلاب به‌پا خاسته‌اند تا از رهگذر تعامل در محافل جریان‌ساز مانند «کنگره علوم انسانی اسلامی» گفت‌وگوهای جدیدی را میان خود، جامعه و دیگر متفکران درباره اندیشه‌های بنیادین، دغدغه‌های مردم و چالش‌های جدید زندگی انسانی شکل دهند. هر چند این روشنفکران ضمن دفاع از آزادی فکری، تکثر نظری و کاربردی‌سازی علوم، ابتدا باید بتوانند راه برون‌رفت از «فروبستگی فکری» در وضع موجود را بیابند و می‌دانیم که ناظران و مخاطبان در انتظارند تا «کنگره علوم انسانی اسلامی» و دیگر جنبش‌های تحول‌خواه، به دستاوردهای بیشتری در این مسیر دست یابند.

پیام فضلی‌نژاد - نویسنده و پژوهشگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها