12 اردیبهشت گروه تروریستی فرقان اقدام به ترور آیت الله استاد مرتضی مطهری یکی از چهره‌های شاخص فکری و سیاسی انقلاب اسلامی کرد.
12 اردیبهشت گروه تروریستی فرقان اقدام به ترور آیت الله استاد مرتضی مطهری یکی از چهره‌های شاخص فکری و سیاسی انقلاب اسلامی کرد.
کد خبر: ۱۴۰۶۳۴۸
نویسنده فتاح غلامی - جام جم آنلاین

به گزارش جام‌جم آنلاین، درباره چرایی این اقدام تروریستی و همچنین انتخاب استاد شهید به عنوان هدف ترور از سوی گروهک فرقان تحلیل‌ها و نظرات مختلف وجود دارد اما آنچه که درباره این رخداد، بیش از همه مورد اتفاق کارشناسان و تحلیلگران مسائل سیاسی و فرهنگی تلاش برای هدف یکی از ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی است.

آیت الله مرتضی مطهری دومین انتخاب فرقانی‌ها برای ترور چهره‌های شاخص انقلاب بود. نقش ایشان در پاسداری از مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی و تدوین ایدئولوژی آن و سازش‌ناپذیری با تمامی افرادی که تحت تأثیر آموزه‌های مارکسیستی و ماتریالیستی به انحرافات فکری آلوده‌شده بودند، انکارناپذیر بود.

ایشان بود که به محض مشاهده تفاسیر انحرافی گروه فرقان از قرآن برای مبارزه با انحرافات اعتقادی موجود در آن، دست به قلم برد و در مقدمه چاپ ششم کتاب ارزشمند علل گرایش به مادیگری این نوع جریان انحرافی را ماتریالیسم منافق توصیف کرد.

نقش منحصربه‌فرد ایشان از یک سو و کینه‌ای که استعمارگران و گروه‌های مختلف وابسته به آنان از او به دل داشتند از دیگر سو، فرقان را به سوی این ترور ناجوانمردانه سوق داد. تروری که در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ صورت گرفت.

اکبر گودرزی البته در اعترافات خود می‌گوید: ما کینه توزی خاصی نسبت به مطهری نداشتیم و اگر چنین بود در همان رژیم قبلی که آن کتاب را نوشته بود می‌توانستیم کینه توزی خود را ارضا کنیم بنا براین اقدام به تروراو برای ارضای کینه توزی نبوده است اما مساله پیشنهاد، وقتی که رژیم فعلی حاکمیت سیاسی پیدا کرد و ما هم براساس طرز فکرمان معتقد به مبارزه بودیم درباره مطهری هم با مسوول عملیات نظامی صحبت کردیم و به طور مشترک تصمیم گرفتیم.

این در حالی است که شهید مطهری بارها به ضدیت فرقانی‌ها با خود سخن گفته و به احتمال ترور خود از سوی آنها اشاره کرده بود. قاتل شهید مطهری، محمدعلی بصیری بود. وی پس از دستگیری اظهار کرد که هیچ‌گونه شناخت قبلی نسبت به شهید مطهری نداشته است و تنها دلیلی که وی را به این کار ترغیب کرده، کینه شدید وی نسبت به روحانیت بود و بعد از این‌که در بین افراد گروه مطرح شد که می‌خواهیم یکی از روحانیون مهم شورای انقلاب را ترور کنیم، خود را داوطلب این کار کرد.

در محل ترور استاد مطهری، برگه‌ای زرد گذاشته بودند که با خط قرمز روی آن نوشته شده بود، «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه تایپ و نوشته شده بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در انحراف کشاندن انقلاب توده‌های خلق بر همه روشن بود. لذا اعدام انقلابی نام برده، انجام پذیرفت.»

فرقان در اعلامیه‌ای که به همین منظور پخش کرد، پس از بحث پیرامون زراندوزی و فریبکاری، چنین نوشت: نمونه روشن این جنایتکاران مردم فریب مرتضی مطهری بود... او با استفاده از موقعیت خویش می‌کوشید تا مانع رشد جنبش‌های آزادی‌بخش خلقی و گسترش افکار و اندیشه‌های توحیدی و قرآنی گردد... اصطلاح ماتریالیسم منافق را جعل کرد و از آن چماق تکفیری ساخت تا بهترین فرزندان اسلام و قرآن را در انزوا قرار داده و نامسلمان معرفی کند.

مبارزه خستگی ناپذیر با التقاط

مرحوم مطهری علاوه بر این‌که در نقد مارکسیم کوشا بود به انتقاد از باستان گرایی می‌پرداخت و در این راستا کتابی به نام خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشت که بسرعت در کشور مورد استقبال قرار گرفت. از سوی دیگر ایشان حتی حوزه‌های مشترک میان مادیگرایی و لیبرالیسم را مورد مداقه قرار داد و در نقد برخی از جریان‌های مدعی اسلامی خواهی که تفکرات التقاطی داشتند می‌کوشید.

شهید مرتضی مطهری هم علاوه بر کتبی که نوشت و در حوزه فرهنگ اسلامی نقش داشت یک خطیب توانا بود و از این روست که صدای او در گوش نسلی که انقلاب را به چشم خود دیده، باقی مانده است. یکی از مشهورترین سخنرانی‌های استاد مطهری، سخنرانی اسفند 1348 اوست که در روز عاشورا و در مورد فلسطین مطرح شده است. اهمیت این سخنرانی از این روست که دراوج اقتدار رژیم پهلوی و نیز در زمانی که حکومت وقت رابطه حسنه ولی ظاهرا مخفیانه‌ای با این رژیم داشت بیان شده و لحن آن بسیار تند است. از آن سخنرانی این فراز بسیار در ذهن مانده که «اگر پیامبر اسلام امروز بودند چه می‌کردند؟»

او در عرصه دین پژوهی و دین خواهی همواره بر عقلانیت دینی داشت و در این مسیر آثار و تالیفات گرانسنگی را به رشته تحریر درآورد.

کتاب «مساله‌ حجاب» استاد مطهری، مصداق بارز تلاش او در مسیر عقلانیت دینی است، بر این مهم تأکید دارد که ما نمی‌توانیم به سؤالات مطرح در باب آموزه‌های دینی بی‌تفاوت باشیم و همه‌چیز را به تعبد در قبال قرآن و حکم دین ارجاع دهیم، بلکه می‌بایست بیندیشیم و تا حد امکان حکمت احکام را دریابیم شاید تا به آنجا که مثل حکیم ابوعلی‌سینا دیگر فقط معاد جسمانی تعبد غیر قابل تفکرمان باشد نه همه‌ باورهای خرد و کلان زندگی و جمیع حرکات و سکناتمان در حیات محدود و گذرای این‌جهانی.

در آن فضای آن دوره مبارزه، با توجه به استبداد نظام شاهنشاهی، جریان چپ تلاش کرد تا با ارائه افکار و ایده‌هایی مبنی بر مبارزه با امپریالیسم بخشی از جوانان و دانشجویان را به خود جذب کند و البته در کوتاه مدت کامیابی‌هایی در این حوزه بدست آورد. جریان مذهبی بویژه بخش حوزیان فعال و پویا که در عرصه‌های فرهنگی حضوری فعال داشتند این خطر را احساس کرده بودند که اگر در مقابل این تبلیغات نایستند فضا برای جولان مارکسیست‌ها فراهم می‌شود و از این رو، در حوزه‌های علمیه هم تحرکاتی در این حوزه ایجاد شد و برخی از طلبه‌ها روش‌های جدیدی را برای اشاعه فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار دادند. برخی از حوزویان با فراگیری زبان خارجه بسیاری از نظرات غربی‌ها را با مراجعه به منابع اصلی مورد مطالعه و بررسی قرار دادند و در مقام پاسخگویی برآمدند. عده‌ای از طلبه‌ها به همین واسطه با نظریات هگل، مارکس،‌ دکارت و... آشنا شدند و با نگارش آثاری به نقد آن دیدگاه‌ها پرداختند. مراجعه به آثار علامه طباطبایی،‌ آیت الله مطهری، امام موسی صدر و... کاملا مبین چنین تغییر و تحولی در این عرصه در بین حوزویان است. این تالیفات از یک سو ضد مارکسیستی است اما به موازات آن کاری فرهنگی با غنای محتوای برای تبیین افکاری شیعی و اسلامی است.

استفاده از منبر به عنوان پایگاهی برای مبارزه

منبر در طول تاریخ کارکردهای اجتماعی خاص خود را هم داشته است. مهم‌ترین این کارکردها در صد سال اخیر مبارزاتی بوده که در آن روحانیون نقش برجسته داشتند و در این میان انقلاب اسلامی یک پدیده منحصر به فرد است زیرا شروع قیام مردم در 15 خرداد 1342 با یک سخنرانی امام خمینی صورت گرفت و روزهای پایانی آن هم با سخنرانی کوبنده امام در بهشت زهرا همراه بود. از آن سو در میانه سال 42 تا 56 که به عنوان نهضت فرهنگی انقلاب شناخته می‌شود منبریانی چون رهبر انقلاب، هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم دکتر شریعتی، مرحوم فخرالدین حجازی و دیگران بودند که تلاش کردند اولا تنور مبارزه را گرم نگه دارند و ثانیا نسل جوان به عنوان موتور محرک جامعه را از مفاسد آن روزگار دور نگه دارند و با اخلاق اسلامی آشنا کنند. از این منظر و به خصوص در جامعه‌ای چون جامعه کنونی ما که سرانه مطالعه در آن به شدت کم است می‌توان به این مساله دلخوش بود که منبر بتواند به آگاهی‌بخشی در میان مردم کمک کند و بخشی از اطلاعات لازم آنان را به ایشان بدهد.

عنصری موثر در استقرار دولت اسلامی

در روزهای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی نیز این مطهری بود که با تلاشی شبانه‌روزی به سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی برای استقرار دولت اسلامی مشغول بود.

با اوج‌گیری نهضت اسلامی در سال 1357 اندیشه طرح تشکلی به نام شورای انقلاب در میان روحانیون معتمد حضرت امام پدید آمد که در سفر شهید مطهری به پاریس این طرح با امام در میان گذارده شد. با موافقت معظم‌له این شورا تشکیل شد و اعضای آن انتخاب شدند. در پیام 22 دی 1357 امام، تشکیل شورای انقلاب بدین گونه اعلام شد:...به موجب حق شرعی و براساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً‌ تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضای این شورا در اولین فرصت مناسب معرفی خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است، از آن جمله ماموریت دارد تا شرایط تاسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه‌ آن را فراهم سازد.

اعضای این شورا عبارتند از: حضرات آیات سید علی خامنه‌ای، سید محمود طالقانی، سید محمد بهشتی، مرتضی مطهری، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید عبدالکریم موسی اردبیلی، محمدرضا مهدوی کنی و آقایان یدالله ‌سحابی، مهدی بازرگان و عباس شیبانی و....

آیت‌الله بهشتی می‌گوید: افراد را امام تعیین می‌کردند، به این معنی که اول امام به یک گروه 5 نفری از روحانیت مسوولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم برای اداره آینده‌ مملکت تلاش کنند. این عده عبارت بودند از: آیت‌الله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و خود بنده. بعد با آقای مهدوی کنی صحبت کردیم و به امام اطلاع دادیم و ایشان هم شرکت نمودند. بدین ترتیب هسته‌ شورای انقلاب یک گروه شش نفری شد. بعدها آیت‌الله طالقانی و [آیت‌الله] خامنه‌ای نیز از روحانیون اضافه شدند...به تدریج آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و عده‌ای دیگر از شخصیت‌ها را که امام نیز قبلاً‌ می‌شناختند و با آنها در پاریس دیدار داشتند ـ قرار بود روی آنها مطالعه کنیم و نظر نهایی‌مان را بدهیم‌ـ آنها را با نظر نهایی‌مان به امام در پاریس معرفی کردیم و امام نیز تأیید نمودند. (روزنامه‌ اطلاعات، 31/4/1359) آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی درباره تشکیل شورای انقلاب ‌در مقدمه جلد‌ اول صورت مذاکرات این شورا می‌نویسد:...آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس، دستور رهبر عظیم‌الشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند.

حضرت امام، آقایان شهید مطهری، شهیدبهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و این جانب را به عنوان هسته‌ اول شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاق نظر این پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتی الامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیر روحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد.

هاشمی رفسنجانی در رابطه با نقش استاد مطهری درشورای انقلاب در گفتگویی با مجله سروش (اردیبهشت 1362) چنین گفت: طبعاً‌، چون امام حرف‌ها را برای ایشان زده بودند، مرجع برای ما ایشان بودند. بیشتر نص امام را از ایشان بایست می‌شنیدیم...ایشان بیشتر از ما مسائل فکری برایشان مطرح بود تا عملی و در گذشته هم این طوری بود.

با توجه به نقش کلیدی آیت الله شهید مرتضی مطهری طبیعی بود که برخی از گروه‌های التقاطی مثل فرقان پا به میدان بگذارند و این مروج برجسته اسلام اصیل را براساس توهمات خود به شهادت برسانند.

 

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها