چگونه حجاب را در خانواده نهادینه کنیم؟

مروارید وجود در صدف حجاب

بانک شلوغ است و مشتریان برای انجام کارهایشان عجله دارند. اول ماه است و بسیاری از بازنشستگان که رابطه چندان خوبی با عابربانک ندارند، ترجیح داده‌اند برای دریافت یکجای حقوقشان به بانک مراجعه کنند. کارمندان بانک هم که به این شرایط عادت دارند نهایت تلاش‌شان را برای راه انداختن کار مشتریان انجام می‌دهند.
کد خبر: ۸۷۵۹۹۲
مروارید وجود در صدف حجاب

به گزارش جام جم آنلاین،همگی خوب فعالیت می‌کنند، اما در پشت یکی از باجه‌ها دختر جوانی که چادر بر سر دارد با سرعتی بیشتر فعالیت می‌کند و به همین دلیل مشتریان هم ترجیح می‌دهند شماره‌شان از باجه او خوانده شود.

خلق و خوی مهربان، دلسوزی در کار و حجاب سنگین و موقر از او شخصیتی ویژه ساخته، به طوری که تنها یک بار دیدار با او کافی است تا خوبی‌هایش در ذهن همه حک شود.

وظایفش را بسرعت انجام می‌دهد و به تمام خواسته‌های مراجعان توجه می‌کند در حالی که حتی یک لحظه چادر را از سر برنمی‌دارد و مراقب است زیبایی‌های ظاهر و باطنش همچون مرواریدی در صدف محفوظ بماند.

با دیدن شخصیت کامل و موقر این خانم جوان برای هر بیننده‌ای این سوال پیش می‌آید که والدین او چه اصولی را در تربیت وی به کار گرفته‌اند که تا این اندازه موفق بوده‌اند.

همچنین چه مسائلی برای این گونه افراد نهادینه می‌شود که آنها همواره حجاب و عفاف را همچون رخت عشق در بر داشته باشند. در این نوشتار به عوامل تاثیرگذار در این باره می‌پردازیم.

دوران کودکی

بی‌شک طلایی‌ترین دوران تربیت هر فردی سال‌های اولیه زندگی و دوران کودکی و نوجوانی است. اصولی که هر فردی در دوران کودکی می‌آموزد یک عمر همراه اوست و حتی کنار گذاشتن آموزه‌های سنین کودکی در دوره‌های بعد زندگی برای فرد همراه با مشکلات متعدد خواهد بود.

پدر و مادری که به این دوران زندگی فرزندان‌شان اهمیت بدهند و روشی درست را برای این هنگام در پیش بگیرند بُرد بزرگی کرده‌اند.

تشویق والدین

مارال می‌گوید: پدر و مادرم افرادی متدین و مقید بودند و ویژگی اصلی اخلاقی‌شان شادی و مهربانی بود. مادرم برای بچه‌ها حوصله زیادی داشت و وقت زیادی برای ما می‌گذاشت.

یادم می‌آید زمانی که 9 سالگی‌ام نزدیک بود، من را به پارچه‌فروشی برد و تعدادی پارچه نشانم داد. من از همان سن کودکی آن پارچه‌فروشی را دوست داشتم چون مادرم همواره از آنجا به سلیقه خودم پارچه‌های رنگارنگ می‌خرید و برایم لباس‌هایی قشنگ و دوست‌داشتنی می‌دوخت.

آن روز من را به آنجا برد و گفت: «مارال می‌خواهم برای عروسکت که خیلی دوستش داری مقنعه و چادر گلدار بدوزم.

بیا و پارچه‌اش را خودت انتخاب کن.» من از حرف مادرم استقبال کردم و پارچه‌ای سفید با گل‌های ریز قرمز و زرد را انتخاب کردم.

وقتی خانه رفتیم مادرم پشت چرخ خیاطی نشست و شروع به دوختن یک مقنعه و چادر گلدار کرد.

او مانند همیشه حوصله فراوانی برای خیاطی داشت و این بار بیش از همیشه سنگ‌تمام گذاشت. دور تا دور مقنعه را توردوزی کرد و روبان‌ها را به شکل گل درآورد و به چادر دوخت.

وقتی خیاطی‌اش تمام شد من با ذوق و شوق مقنعه و چادر را برداشتم و بر سر عروسکم کردم. آن لحظه نوعی زیبایی خاص را در چهره عروسکم دیدم که با عقل کودکی درکش نمی‌کردم، اما الان می‌دانم احساس بزرگی و بلوغ بوده است.

مادر به من گفت که اگر دوست داشته باشم برای من هم چادر و مقنعه می‌دوزد و من هم ذوق‌زده‌تر از همیشه از او خواهش کردم.

مادرم این گونه علاقه به حجاب را به نوعی در من نهادینه کرد. در 9 سالگی حس کردم که حجاب کامل جزئی از وجودم است و خیلی خوشحالم که این ویژگی به من اضافه شده است.

مادرم هیچ گاه برای من رنگ‌های تیره را انتخاب نکرد و همیشه تشویقم می‌کرد قشنگ‌ترین پارچه‌ها را برای پوشش انتخاب کنم.

الان که 32 ساله‌ام و صاحب دختری هشت ساله هستم، تصمیم دارم همان روال مادر را پیش بگیرم و برای تشویق دخترم حجاب را با دوختن چادر گلدار برای عروسک‌هایش شروع کنم.

رفت و آمد با محجبه‌ها

رفت و آمدهای خانواده تاثیری بی‌نظیر بر شخصیت بچه‌ها دارد. لادن شهسواری می‌گوید: مادرم زنی مومن بود، اما پدرم در جوانی با دوستانی رفت و آمد داشت که خیلی مقید نبودند.

وقتی کودک بودم چند بار خانوادگی با دوستان پدرم و خانواده‌هایشان به مسافرت‌های چند روزه رفتیم.

مادرم در آن روزها کاملا محجبه بود، اما همسران و دختران دوستان پدرم حجابی نداشتند. من هم در دوران کودکی به آنها نگاه می‌کردم و بی‌حجابی را امری طبیعی انگاشتم.

به همین دلیل وقتی مادرم و مدرسه مرا به داشتن حجاب تشویق کردند کمی دشوار این مساله را پذیرفتم.

الان سال‌هاست که محجبه‌ام و به این مصونیت افتخار می‌کنم و جالب آنجاست که پدرم هم بابت حجاب من خوشحال است، اما همواره از او گلایه دارم که چرا در دوران کودکی به شکل‌گیری اعتقادات کودکانه من اهمیتی نداد و با آن خانواده‌های بی‌حجاب رفت و آمد کرد.

من وقتی بی‌حجابی و بی‌بندوباری آنها را می‌دیدم ناخودآگاه احساس می‌کردم این کار قبحی ندارد و هیچ اتفاقی نمی‌افتد اگر زن خود را از مرد نامحرم نپوشاند. به همین دلیل کمی سخت علت حجاب را فراگرفتم.

به گفته سرور بدیعیان، کارشناس ارشد مشاوره خانواده، رفت و آمدها در تربیت فرزندان نقش بسیار پررنگی دارند.

شاید سن و سال والدین از تاثیرپذیری گذشته باشد و بتوانند خود را در هر شرایطی حفظ کنند، اما این مساله درباره کودکان صدق نمی‌کند. آنها هنوز چیزی یاد نگرفته‌اند و آن سنین حساس‌ترین هنگامه آموزش‌شان است.

به همین دلیل والدین باید بیش از هر زمانی به افرادی که با آنها نشست و برخاست می‌کنند، توجه نشان دهند.

داستان زندگی امامان

لیلا مودب 37 ساله و متاهل است و در دبستان تدریس می‌کند. او روحیه‌ای بسیار شاداب و مهربان دارد و در همه جا به خونگرمی و جذابیت معروف است.

همین اخلاق را هم در تدریس رعایت می‌کند و به همین دلیل توانسته با شاگردانش رابطه‌ای خوب برقرارکند و به موفق‌ترین معلم مدرسه تبدیل شود، اما یکی از ویژگی‌های کلاس او این است که بیشتر بچه‌ها بشدت به حجاب علاقه‌مند می‌شوند و هر روز به طریقی دوست دارند جلوی مدیر و ناظم با پوشش چادر خودنمایی و اعلام کنند که چادری شده‌اند.

وقتی از لیلا راجع به چگونگی عملکردش سوال می‌کنم، می‌گوید: این روش را از معلم‌های خود یاد گرفتم و عاشق حجاب شدم.

حالا هم خودم دارم به همان طریق عمل می‌کنم تا دین خود را در مقابل این بچه‌ها ادا کرده باشم. وقتی بچه بودم مادرم در تعطیلات تابستانی من را در کلاس‌های مسجد ثبت‌نام کرد.

در آنجا یکی از خانم‌ها داستان زندگی حضرت فاطمه(س)، حضرت زینب(س) و دیگر بانوان بزرگوار را چنان شیرین و زیبا تعریف می‌کرد که همگی شیفته شخصیت آن بزرگان شدیم و ناخودآگاه دوست داشتیم مانند آنها عمل کنیم.

وقتی راجع به واقعه عاشورا برای ما تعریف می‌کرد راجع به حضرت رقیه(س) گفت و این که در سه سالگی چادر به سر می‌کرده و به حجابش اهمیت می‌داده است.

در آن زمان حسرت خوردم که چرا سه سالگی را رد کرده‌ام و نمی‌توانم مانند حضرت رقیه در آن سن کم چادر به سر کنم.

همان روز به خانه رفتم و از مادرم خواهش کردم یک چادر قشنگ برایم آماده کند. از آن زمان عاشق شخصیت بانوان بزرگ مذهبی شده بودم و همه اینها را مدیون کلام شیرین و شیوای آن معلمی می‌دانم که داستان زندگی این بزرگان و سجایای اخلاقی ایشان را آنقدر زیبا برای ما روایت کرد.

سختگیری ممنوع

دین و حجاب مقوله‌ای است که باید طی آموزشی مناسب برای دختر نهادینه شود تا او با عشق و علاقه برای محافظت از خود آن را انتخاب کند و همواره دربر داشته باشد. والدین باید تلاش کنند فواید پوشاندن سر و رو را به دختران خود تعلیم دهند و آنها را مشتاق داشتن حجاب بار بیاورند.

فرح روشن می‌گفت: پدر و مادر من بشدت مذهبی بودند، اما هیچ گاه به یاد نمی‌آورم من را در انجام هیچ کاری زور کرده باشند.

زمانی که به سن بلوغ رسیدم مرا با مفاهیم نماز، روزه، حجاب و دیگر مسائل دینی آشنا کرده و با زبانی خوش و دلنشین به قدم برداشتن در راه دین تشویق کردند. ولی حتی یک‌بار چیزی را به من اجبار نکردند.

اگر برای نماز مرا صدا می‌زدند همراه با تشویق بود و حجاب را هم به همین‌گونه یادم دادند. من همیشه پوشاندن خود برای مصونیت خویش را دوست داشتم و این کار را با عشق و علاقه انجام دادم.

خوب این تعریف فرح از والدین مومنی است که با صرف وقت و انرژی به او مفاهیم مذهبی را یاد داده‌اند، اما در مقابل سختگیری بی‌منطق عکس جواب می‌دهد.

زهرا می‌گوید: والدین من همیشه حجاب را از کودکی به من اجبار کرده بودند، بی‌آن که سر سوزنی راجع به دلیل آن با من حرف بزنند.

به همین دلیل من بعد از ازدواج و پیدا کردن کمی آزادی روالی برعکس درپیش گرفتم. والدین شوهرم مذهبی بودند، اما خود او و برادرانش چندان باورهای دینی نداشتند.

اوایل از این که می‌توانستم آزادتر باشم خوشحال بودم، اما کم‌کم با گذشت زمان و رفت و آمد با فامیل بی‌بند و باری که شوخی‌هایشان با همسرم موجب آزارم می‌شد تازه به ارزش مساله حجاب و مصونیت پی بردم.

دوباره حجاب را جدی گرفتم و با توجه به قید و بندهای گرانبهای آن زندگی‌ام را پاسداری کردم، اما از این ناراحتم که چرا والدینم این مفاهیم را در دوران مجردی به من یاد ندادند تا من مجبور باشم آن را در زندگی شخصی تجربه کنم و بابت آن لطمه بخورم.

حس مصونیت

مهسا در خانواده‌ای بزرگ شد که عقاید مذهبی چندانی نداشتند، اما خوشبختانه از همان ابتدا در وجود خود گرایش‌های مذهبی وجود داشت.

تشویق‌های معلمان دینی و پرورشی او را روز به روز به دین و مذهب علاقه‌مندتر می‌کرد، اما بی‌میلی‌های خانواده در او تعارضاتی به وجود می‌آورد، تا این که بعد از گرفتن لیسانس با فرهاد که مردی تحصیلکرده و قابل قبول بود، ازدواج کرد و به خانه بخت رفت.

خانواده فرهاد گرایش‌های مذهبی داشتند و خود فرهاد هم اعتقادات زیبایی داشت. روحیه فرهاد در مهسا که از اول هم مستعد مذهب بود، تاثیر گذاشت و زن جوان فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت از آن به بعد با پوشش کاملی که زیبنده یک بانوی مسلمان ایرانی است در جامعه ظاهر شود.

از همان روز اولی که با پوشش کامل در خیابان شروع به راه رفتن کرد، متوجه شد چیزی تغییر کرده و شرایط بهبود یافته است.

نگاه جامعه محترمانه‌تر شده بود و او اکنون احساس مصونیت می‌کرد. برخوردی که افراد کوچه و خیابان و حتی کسبه محله با او داشتند کاملا با رفتاری که نسبت به یک زن بی‌بند و بار و بدحجاب داشتند، تفاوت می‌کرد.

در واقع حجاب برای او احترام و مصونیت را ارمغان آورده بود. طعم خوش حجاب کامل، چنان به مذاق مهسا و خانم‌های معتقدی مانند او گوارا می‌آید که هرگز حاضر نمی‌شوند این موهبت گرانقدر را کنار بگذارند و به مقامی پایین‌تر تنزل کنند.

عادتی خوب و مثبت

می گویند ترک عادت موجب مرض است. البته، این موضوع فقط در مورد عادات بد و ناپسند صدق نمی‌کند و شامل عادت خوب و پسندیده هم می‌شود.

فردی که خود را به خواندن نماز صبح در سروقت اذان عادت داده، حتی اگر نیمه‌شب پس از انجام کارهای طاقت‌فرسا هم خوابیده باشد، می‌تواند براحتی در لحظه اذان برخیزد.

چون او دیگر بنده خواب نیست و بر طبق عادتی نهادینه شده آماده قامت بستن برای نماز است. چه خوب و شیرین است که حجاب هم از همان ابتدا برای فرد به شکل یک عادت خوب درآید تا دیگر از او جدا نشود.

آیا حجاب دست و پاگیر است؟

افرادی که از اعتقادات مذهبی چندانی برخوردار نیستند و با پوشش کامل مشکل دارند، همواره اصرار داشته‌اند حجاب را یکی از موانع راحتی و پیشرفت نشان دهند.

اصطلاح حجاب دست و پاگیر را زیاد از دهان آنها می‌شنویم و درمورد آن به نحوی حرف می‌زنند گویی تمدن و پیشرفت باید همراه با غرب‌زدگی و بی‌حجابی باشد و مصونیت حجاب چیزی نیست جز مانعی برای تجدد و امروزی شدن، اما خوشبختانه سال‌هاست زنان محجبه حاضر در صحنه برعکس این را ثابت کرده و به همه نشان داده‌اند که دین مبین اسلام طلایه‌دار تمدن و به روز بودن انسان‌هاست.

سمانه می‌گوید: ما سه خواهر بودیم و والدینی مذهبی داشتیم. پدرم برخلاف آن که بعضی‌ها دین و مذهب را قیدی در قالب پیشرفت و تجدد می‌دانند، دین واقعی را بخوبی می‌شناخت و آن را به زیباترین شکل ممکن در تربیت ما پیاده کرد.

از همان ابتدا یاد گرفته بودیم که اصول مذهبی را رعایت کرده و پوشش خود را به نحو کامل حفظ کنیم.

حقیقتش را بگویم تربیت ما آن‌قدر کامل بود که هر سه عاشق دین، مذهب و حجاب شده بودیم، اما پدرم بشدت بر امروزی بودن ما تاکید داشت و ما را به آموزش انواع و اقسام مهارت‌های مدرن و به‌کارگیری آنها در زندگی تشویق می‌کرد.

هر سه نفر ما را به کلاس‌های ورزشی متعددی ازجمله تنیس، شنا، والیبال، شطرنج و همچنین هنرهایی مانند موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، سفالگری و... می‌فرستاد و خیلی دوست داشت مدرن‌ترین و پیشرفته‌ترین دخترهای دوره خود باشیم.

درخانه ما مجلات ورزشی و سینمایی بشدت پرطرفدار بود و همیشه در جریان اخبار روز قرار داشتیم. وقتی بعضی‌ها را می‌بینم که به دلیل نداشتن شناخت دین و مذهب اصرار دارند تمدن را با بی‌دینی و بی‌حجابی همتراز بدانند خنده‌ام می‌گیرد و به آنها دختران بدحجابی را نشان می‌دهم که به جای یاد گرفتن زبان‌های خارجی، دانش و تکنولوژی روز ترجیح می‌دهند آخرین مدل رنگ مو یا بینی جراحی شده را بشناسند و پول پدرشان را خرج آن کنند.

نقش حجاب در موفقیت ازدواج

فائقه وقتی 18 ساله و دانشجو بود حجابش را درست رعایت نمی‌کرد و به همین دلیل از طرف حراست دانشگاه چندبار توبیخ شد.

یک مرتبه که خانم مسئول حراست او را خواسته بود مادرانه نصیحت‌اش کرد و به او گفت: «دخترم اگر می‌خواهی در ازدواجت موفق باشی به حجابت اهمیت بده.

دختران محجبه خواهان بیشتری دارند.» فائقه آن زمان در دل به این حرف خندید و موضوع را جدی نگرفت.

اکنون بعد از گذشت 13 سال هنوز مجرد است و به حرف آن خانم ایمان پیدا کرده، چون با چشمان خود دیده که دختران محجبه ازدواج‌هایی به‌مراتب بهتر از بدحجاب‌ها داشته‌اند.

شکی نیست که جامعه نظر مثبتی به دختران محجبه دارد. به طور طبیعی و بنابر مد روز هر دختری دوست دارد دستی بر چهره‌اش ببرد و موهای رنگ‌شده‌اش را در معرض دید قراردهد تا ظاهرا زیباتر جلوه کند، اما دختری که خودداری کرده و ترجیح می‌دهد مروارید وجودش را در صدف پوشش اسلامی حفظ کند، بهترین گزینه برای مردی است که قصد یک ازدواج خوب و بادوام را دارد.

به گفته بدیعیان از دید یک مرد دختری که به حفظ خود اهمیت بدهد از زندگی زناشویی‌اش هم به بهترین نحو ممکن پاسداری خواهد کرد.

حجاب در عمل و رفتار

شنیده‌اید که می‌گویند فلان خانم حجب و حیا دارد؟ واژه حجاب برگرفته از ریشه حُجب است و مفهوم کامل‌تر حجاب در مفهوم وسیع حجب می‌گنجد.

پوشاندن سر و بدن از نامحرم در حد حجاب جسم است، اما خانمی که می‌خواهد در جامعه حضور فعال داشته باشد و درعین رعایت پوشش، یک زن مدرن و توانمند تلقی شود باید دیگر اصول مربوط به حجاب را نیز به کار گیرد.

متانت رفتاری، صحبت نکردن با نامحرم به غیر از مواقع ضروری، نگاه نکردن در چشم نامحرم، پرهیز از سرگرم کردن خود با فیلم‌ها یا کتاب‌های نامناسب یا حتی حفظ ذهن از افکار مسموم، همگی اجزایی از مفهوم کلی حُجب بوده.

خانمی که خود را محجبه می‌داند و حجاب راستین ملکه ذهن او شده تمام این اصول را ملکه ذهن خود دارد.

اعتماد به نفس بالای خانم‌های محجبه

شهناز از آن دسته خانم‌هاست که به طرز وسواس‌گونه‌ای به ظاهر خود حساسیت پیدا کرده است. هر بار که قصد بیرون رفتن حتی در حد خرید خواربار دارد حداقل نیم ساعت پای آینه وقت هدر می‌دهد و چندین بار خود را از زوایای گوناگون برانداز می‌کند.

چند بار آرایش خود را پاک می‌کند و از نو به سراغ لوازم آرایش می‌رود. تا به حال چند بار عمل‌های زیبایی انجام داده، اما هنوز که هنوز است اعتماد به نفس کافی را در مورد خود پیدا نکرده است.

برای او سوال است چرا خانم واحد بغلی‌شان که بانویی چادری و محجبه است چنین روحیه خوبی دارد و در هر جایی که دعوتش می‌کنند بسرعت حاضر می‌شود در حالی که خود شهناز در این زمینه بشدت مشکل دارد و هر دعوتی آه از نهاد او بلند می‌شود زیرا تازه به یاد می‌آورد که از ظاهر خود راضی نیست و باید چند تغییر به قیافه‌اش بدهد.

درست است که توجه به ظاهر برای همه ما انسان‌ها دلپذیر است، اما این به آن معنا نیست که تمام شخصیت‌مان را تنها در قالب یک چهره تصور کنیم و به همین دلیل تمام تلاش را برای زیبایی آن به کار ببریم.

به گفته دکتر علی شمیسا مدرس دانشگاه، خانمی که حجابش را رعایت می‌کند آن‌قدر اعتماد به نفس پیدا کرده که ظاهر را محدود به حد شرعی کند و باز هم بتواند در جامعه حضوری منطقی و فعال داشته باشد.

برای یک مدت آرایش غلیظ را از بانوان بدحجاب بگیرید و آنها را در کنار خانم‌های پوشیده قرار دهید تا براحتی متوجه شوید کدام یک از اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند و حرف بیشتری برای گفتن دارند.

اهمیت سن بلوغ

به گفته بدیعیان، ورود به سنین بلوغ همراه با تغییر و تحولات بنیادین جسمی و روحی در دخترهاست.

سوالات فراوانی در ذهن آنها نقش می‌بندد که اگر مادر جوابگویشان نباشد، پاسخشان را از دوست و رفیق خواهند گرفت.

دوستی‌ها در این دوران شکلی جدید پیدا می‌کند و وجود والدین بی‌توجه باعث می‌شود کم‌کم سر و کله رفقای ناباب به زندگی نوجوان در حال بلوغشان باز شود.

برخورد مادر با فرزندش باید به نحوی باشد که او براحتی به مادر اعتماد کند و کلیه مسائلی که با آنها مواجه می‌شود را برای وی بیاورد.

فاطمه همیشه از مادرش گلایه می‌کرد که تنها چیزی که از تربیت فرزند دختر می‌دانست سختگیری و بداخلاقی بود.

در سن بلوغ احتیاج داشتم حجاب، دین و مذهب را با دیدگاهی جدید و موشکافانه یاد بگیرم، اما تنها جوابی که از مادرم می‌شنیدم این بود که «اگر جرات داری چادر از سرت بردار تا به خدمتت برسم» شما منصفانه برخورد کنید.

آیا این پاسخی صحیح به یک دختر 14 ساله است؟ همین دلیلی بود که من خلأ یک مربی خوب را داشته باشم و براحتی به دوستانی که الان می‌دانم چندان مناسب نبوده اند اجازه دهم افکارم را تغییر دهند.

الان به دلیل آن تفکرات اشتباه ناراحتم، اما همواره این گله را از مادرم دارم که چرا به تغییر و تحولات روحی من در سن بلوغ توجه نکرد و در تمام دورانی که با او زندگی کردم با من برخوردی یکسان و سطحی داشت.

رعایت اصول مذهبی

خوشبختانه در مدارس ما اصول مذهبی رعایت می‌شود و جلوه‌های گوناگون دینی به شکل‌های مختلف به دانش‌آموزان معرفی می‌شود، اما در هر صورت در برخی محیط‌ها تاکید بیشتری به مساله حجاب می‌شود و شاید همین ویژگی از آنجا بهترین محیط را برای تربیت فرزند ساخته باشد.

فهیمه فرهودی می‌گوید: در دوران دبستان به یک مدرسه معمولی می‌رفتم. این که می‌گویم معمولی منظورم این است که عناوین غیرانتفاعی و نمونه مردمی را بر خود نداشت و سطح آموزشی و کیفیتی‌اش در حد متوسط قرار داشت.

در آن مدرسه داشتن پوشش چادر اجباری نبود و من که هنوز در سنین پایین قرار داشتم بندرت چادر به سر می‌کردم، اما به طور کلی جو زیبای مذهب در آنجا برقرار بود و دین و ایمان به شکل دلپذیری در آن مدرسه به ما آموزش داده می‌شد.

به یاد می‌آورم روز تولد امامان جشن‌های قشنگی برپا می‌شد و ما را تشویق می‌کردند در آذین‌بندی و تهیه روزنامه دیواری شرکت کنیم.

یکی از مسائلی که در آن محیط به شکل‌های مختلف تبلیغ می‌شد، حجاب بود. ما بچه بودیم و روحمان همچون صفحه سفید دست نخورده‌ای بود که آماده دریافت هر گونه پیغامی را داشت.

وقتی معلم‌هایمان را می‌دیدیم که خودشان حجاب کامل را رعایت می‌کنند خود به خود نسبت به حجاب احساس جدی‌تری پیدا می‌کردیم. ولادت حضرت فاطمه و حضرت زینب که می‌شد معلم‌مان از ما می‌خواست که به یاد آن بانوان بزرگوار، تصویر خانمی محجبه را بکشیم و بهترین نقاشی‌ها را به دیوار کلاس می‌زد.

هیچ سختگیری و جدیت خاصی در کار نبود و همه اصول با مهر و محبت به ما یاد داده می‌شد.

معلم پرورشی مدرسه شعرهایی قشنگ یادمان می‌داد و ما را به مناسبت‌های مختلف در گروه‌های سرود دسته‌بندی می‌کرد تا راجع به مفاهیم دینی ازجمله حجاب سرود بخوانیم.

حالا که به گذشته برمی‌گردم، می‌بینم بیشتر مایه‌های مذهبی که در من شکل گرفته به همان مدرسه برمی‌گردد.

سیاست‌های مدرسه به نحوی بود که ما را مشتاق دین و حجاب می‌کرد و عشق به مذهب را در دل همه ما می‌انداخت.

به راستی یکی از بهترین راه‌های مذهبی بار آوردن فرزند، ثبت‌نام او در مدارس مذهبی است. البته به شرط این که فضایی خشک و توام با اجبار در کار نباشد و همه چیز با تشویق و علاقه‌مندکردن کودکان پیش برود.

لیلا رعیت

ضمیمه چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها