طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۳۷۴۸۰
جدیدترین اخلال گر اقتصادی

جام جم: وزارت یوگا تشکیل می‌شود

آنهایی که به روح اعتقاد دارند، می‌دانند که رسیدن به آرامش روحی، یکی از نیازهای اصلی و بلکه نهایی آدمی است. طرف روحش آرام نباشد، بتدریج، فاتحه جسمش نیز خوانده است.

به‌دلیل همین نیز خیلی‌ها کلی پول خرج می‌کنند و کلاس یوگا می‌روند تا به تمرکز ذهن و روان برسند. طوری که مثلا اگر یارانه‌شان واریز نشد، آب توی دلشان تکان نخورد.

در کشور ما هم بعضی‌ها کلی از همین کارها می‌کنند و به این کلاس‌ها می‌روند و از این خرج‌ها می‌کنند؛ اما سرانجام به این نتیجه می‌رسند که همان نمازی که گفتند بخوانید تا دلتان به آرامش برسد، همین نتایج و بلکه بالاتر از آنها را در بردارد. فقط در همین یک مورد هم نیست؛ در خیلی از موارد دیگر هم همین جوری هستیم.

اصلا نمی‌دانم این چه درد بی‌درمانی است که مثلا همین حرف‌های مولانای شرقی دیروز خودمان را باید از زبان مثلا «کائولوپائولو»ی غربی امروز بشنویم که با تکرار آن برای خود و گفتار و کردار خود کلاس بگذاریم. از بحث اصلی پرت نشویم.

باخبر شدیم که نخست‌وزیر هند (نارندرا مودی) که گویا ارادت خاصی هم به گیاهخواری دارد و روزانه حدود یک ساعت از عمر شریفش را صرف یوگا می‌کند؛ ظاهرا علایق شخصی خودش را در تشکیل و ترکیب کابینه دولت نیز دخالت داده و اقدام به تشکیل وزارتخانه یوگا کرده است. وزیر این وزارتخانه جدید التاسیس مسئول ترغیب طب‌ها و ورزش‌های سنتی، یوگا، ناوروپاتی، طب سوزنی، سیستم طبی سیدا و هومئوپاتی است.

چیزهایی که بعضی‌هایش را اصلا نمی‌دانیم چه شکلی هستند. سردرختی‌اند یا پا درختی؟.... راستش سوادمان به این چیزها قد نمی‌دهد.

رهنمودهای برون‌مرزی: گوش شیطان بزرگ کر، روابط ما از دیرباز با برادران و خواهران هندی‌مان خوب و حسنه بوده است و کماکان نیز هست؛ تا به حدی که بعضی شاعران فرصت‌شناس ما از همین راه؛ یعنی بردن قندپارسی به بنگاله و هند، نان می‌خورده‌اند. فلذا جا دارد که در راستای تشکیل وزارت یوگا در هند نیز عرایض معقولی تقدیم کرتاهه:

1ـ وزارت یوگا و ریاضت: با توجه به وفور مرتاض در کشور هند که زیراندازشان میخ است و رواندازشان سیخ؛ بد نیست که وزارت یوگا در وزارت ریاضت ادغام شود و طبقات بیشتری از آحاد ملت را پوشش دهند.

هر وقت شرایط اقتصادی کشور خوب بود، حالت یوگا بگیرند، هروقت خیلی تعریف نداشت، بروند توی خط ریاضت و مرتاضی. ملت و دولت راضی! و حتما اطلاع دارید که ریاضت کش به بادامی بسازد؟

2ـ وزارت یوگا و ورزش: به نظر ما که در مملکت ما باید وزارت ورزش در وزارت یوگا ادغام شود. زیرا به اعتقاد بسیاری از بزرگان، از جمله حقیر از رهگذر ادغام سازمان جوانان در سازمان ورزش، چیزی عاید جوانان عزیز نشد. یوگا را ادغام کنند، بلکه یک چیزی عاید جوانان ما شد. لااقل یک کم تمرکز ذهنی و آرامش روانی بیشتری پیدا می‌کنند.

بخصوص در مواقعی که شاهد تلمبار شدن بودجه این وزارتخانه در ورزش فوتبال برای گل خوردن بیشتر از دیگر کشورها هستند. اینجور مواقع شدیدا نیاز دارند که با چندتا حرکت اصولی یوگا به آرامش برسند. بالاخره باید به یک چیزی برسند یا نه؟...

کیهان: فتوشاپ (گفت و شنود)

گفت: از گزینه معرفی شده رئیس جمهور برای وزارت علوم چه‌خبر؟!
گفتم: مطابق آنچه در خاطرات شفاهی دکتر معین، وزیر علوم دولت اصلاحات آمده است، آقای دانش آشتیانی، نامزد معرفی شده برای وزارت علوم در پی خارج کردن بسیج از دانشگاه‌ها بوده و خودش هم گفته است؛ «دوستان به‌من گفتند شما خیانت بزرگی به دانشگاه‌‌ها‌ کردید.»

گفت: سالی که نکوست از بهارش پیداست! خب با این حساب چرا ایشان را به عنوان نامزد وزارت علوم معرفی کرده‌اند؟! یعنی فکر می‌کنند مردم از سابقه او با خبر نمی‌شوند؟!
گفتم: اتفاقاً بعد از انتشار خبر، سایت تاریخ شفاهی دکتر معین، این بخش از خاطرات دانش آشتیانی را حذف کرده است!

گفت: یعنی در علم و دانش تا این اندازه پیاده هستند که نمی‌دانند، مطلب منتشر شده قابل حذف نیست و تازه نشان می‌دهد که خودشان هم این نکته را دلیل عدم صلاحیت وی می‌دانند!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو تصادف کرده بود، پزشک معالج گفت؛ عکس‌ها نشان می‌دهد که دو تا از دنده‌ها و استخوان فک و ساق پایت شکسته است ولی جای نگرانی نیست! با فتوشاپ درستش می‌کنم!

آرمان: جدیدترین اخلال گر اقتصادی
یک:جدیدترین اخلال گر اقتصادی
دیشب آقا رضا بقالی محل جلویم را گرفت و گفت«مرد حسابی تو نمی‌خوای حسابت رو تسویه کنی؟اخلالگر اقتصادی.ناراحت شدم و گفتم«چرا تهمت می‌زنی مرد حسابی؟رئیس کمیته مبارزه با مفاسد اقتصادی هنوز نمی‌تونه با قاطعیت بگه بابک زنجانی بدهکار بانکیه یا اخلالگر اقتصادی،بعد تو بابت پول چهار تا چیپس و پفک ما رو اخلال گر اقتصادی کردی رفت؟!»آقا رضا گفت«مگه بابک چقدر بدهکاره؟»گفتم«اول اعلام کردند که خیلی بدهکاره ول کن دو تا چیپس بده ما بریم»

دو: دوران ریاست آقای هوب
در خبر آمده دوران مدیریت فرهاد دانشجو در دانشگاه آزاد از گزارش مجلس حذف شده،بر این اساس:

الف- دوران مدیریت بقیه توی وانت جا شده،برای دوران مدیریت فرهاد زنگ زدیم خاور بیاد،تو راهه.

ب- احتمالا قرار است در گزارشی مجزا با نام دوران طلایی،برگ زرین،مدیریت نیمه جهانی،ایت ایز مدیریت داداش طوری بررسی شود.

ج- نمایندگان مجلس احتمالا برای بررسی عملکرد روسای دانشگاه آزاد می گویند«دوران ریاست جاسبی،هوب،دوران ریاست میرزاده».

د- دانشگاه آزاد را دیگران کلنگ زدند و شهرتش فرهاد برد.

سه: تبریک به جامعه طنزپردازان
اولین حرکت آقای سرافراز در صدا و سیما منجر به حضور منوچهر متکی(به به) در بخش برون مرزی رسانه ملی شد:

الف- بنده این اتفاق را به جامعه طنزپردازان ایران و سنگال تبریک و تهنیت عرض می‌کنم،آدم گاهی اوقات نمی‌داند پاداش کدام کار خیرش را گرفته.

ب- خوشحالیم که رئیس جدید سازمان گام اول را آنقدر محکم برداشتند،امیدواریم زمینه حضور آقایان مشایی،ثمره و الهام هم در اسرع وقت فراهم شود.

ج- توصیه می‌کنیم آقای متکی بی‌خیال بخش برون مرزی سازمان در سنگال شود،چه کاریه؟!

د- امیدواریم آقای سرافراز مانند آقای احمدی‌نژاد با روش«اگه حتی بین ما،فاصله یک نفسه» ایشان را اخراج نکند!

ه- دوست خوبم رضا رییسی منتظر تحول در صدا‌و سیما بود،این هم تحول،برو حالشو ببر.

قدس: مش غضنفر و قطع آب بدون اطلاع رسانی

امروز صُبی هَموجور که تو اداره پوشتِ میزُم نشسته بودُم ناسَن همکارُم از دَر آمد تو.

مویَم تا چشمُم بِزِش افتاد زَدُم زیرِ خِنده. یَرِگه اوقاتِش تلخ رَفتُ گفتِگ بِرِیچی مِخِندی؟ گفتُم بِرِیکه عینِ یَک گوسفندی رَفتی که وِسط پشم چینی از دستِ صاحابِش دَر رِفته یُ یَک تیکَّش پشم دِره یُ یَکجاش نِدِره. حالا تویَم یَک تیکّه کِلَّت کَف مالیُ سِفیتِ، یَک تیکَّش نیست.

تو گوشاتَم پُر کَفه. گفتِگ خب تَخصیرِ مو چیه. کِلّه صُبی رفتُم یَک دوشی بیگیرُم، هَم کِلَّمِ شامپو زدُم ناسَن آب قَط رَفت. عیالُمَم خوابش ایقذَر سِنگینه که هرچی داد زدُم وَرنَخاست یَک خُردو آب بِرَم بیِره. مویَم مجبور رفتُم هموجور با کِلّه کَفی بِزِنُم بیرونُ زود بیام اداره که تاخیر نخورُم.

گفتُم مَگِر بِزِتا خِبر نِداده بودَن که امروز مِخه آبِتا قَط بِره؟ گفتِگ نه؛ بی انصافا هَم نِمُکُنَن قبلِ ایکه مِخَن آبِ قَط کُنَن یَک خِبری بِدَن که اَقَلَّکَندِش یا تو او وَختی که آب نیست حَمومُ دست به آب نَرِم، یا قبلِش یَکَّم آب بِرِِیِ خودِما لوکّه کُنِم تا ایجور مصیبت سَرِما نَیه.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیجوریه که آدِما وَختی تو یَک دست به آبَم مِخَن بِرَن قبلِش یَک خِبری مِدَنُ یَک اِهِنّی مُکُنَن، بعد ای شرکتِ آب وَختی مِخه آبِ خِنه هارِ قَط کُنه یَک خِبری نِمِده یُ هَموجور ناسَن مِزِنه قَط مُکُنه!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها