آن روز علی‌اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد، یکی از آنها را برای خودش برداشت و دوتای دیگر را هم به احمد و حمیدرضا داد که در زمان شهادت هر سه آنها همین زیر پیراهن‌‌های آبی تنشان بود.
کد خبر: ۵۵۸۰۷۳
زیرپیراهن‌های آبی که کفن 3 شهید شد

در سال 1334 از دیار علویان، منطقه بالا شیرود تنکابن از استان آلاله‌های سرخ «مازندران» گلی از باغ بوستان معرفت شکفت که به رسم ادب به پیشگاه حضرت اباعبدالله(ع) او را علی‌اکبر نام نهادند.

چندی نگذشت که شالیزارهای زرین شمال از او یک شیرمرد ساخت. با مدرک چهارم متوسطه در سال 1353 وارد هوانیروز شد. او با درجه ستوان‌یار سومی خلبان بالگرد جنگنده کبرا شد.

پایگاه یکم رزمی شکاری هوانیروز کرمانشاه، اولین گام‌های پولادین و حماسی علی‌اکبر را به خود احساس کرد.

این پایگاه محل آشنایی او با احمد کشوری شد، احمد که بچه‌ای با روحیات معنوی و مذهبی بود به شدت علی‌اکبر را تحت تأثیر خودش قرار داد و تحول عظیمی در او به وجود آورد به گونه‌ای که علی‌اکبر خودش را مدیون احمد می‌دانست و به همه می‌گفت: احمد استاد من است و من «حُر» هستم.

او به همراه شهیدان کشوری و سهیلیان فعالیت‌های مخفیانه چشمگیری در پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

آنها با شروع جنگ تحمیلی با سه فروند بالگرد و 12 نفر خدمه مردانه در مقابل لشکریان بعثی ایستادند و با نجات پادگان سرپل ذهاب و وارد آوردن خسارات فراوان به دشمن، آنها را کیلومترها به عقب راندند.

آخرین پرواز خلبان سلحشور هوانیروز در هشتم اردیبهشت ماه 1360 در منطقه سرپل ذهاب رقم خورد و بالگردش مورد اصابت گلوله مستقیم توپ قرار گرفت، علی‌اکبر پر گشود و به اعماق آسمان‌ها پرواز ابدی کرد.

هنگامی که خبر شهادتش را به امام(ره) دادند، ایشان فرمودند: «شیرودی از قبل آمرزیده شده بود»، آیت‌الله خامنه‌ای هم کلام ارزشمند و معروفی راجع به این خلبان دلیر هوانیروز فرمودند: «شیرودی اولین نظامی بود که من در نماز به او اقتدا کردم».

خانم فاطمه سیلاخوری مادر خلبان شهید احمد کشوری خاطره زیبایی از این خلبان بزرگ دارد که می‌گوید: علی‌اکبر یک روز تعطیل از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت.

وی افزود: وسایلی را که می‌خواست، خرید و در هنگام بازگشت به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید، پیرمرد در حال جمع‌آوری بساط محقرش بود، لباس‌های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته‌بندی می‌کرد.

مادر شهید اضافه کرد: علی‌اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند، پیرمرد دوباره لباس‌هایش را روی زمین پهن کرد و در میان لباس‌ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت: آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی‌های آبی دارم نمی‌خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی می‌خواهم!

مادر شهید شیرودی اظهارداشت: آن روز علی‌اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دوتای دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد.

سیلاخوری افزود: احمد به شوخی گفت که مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما ولی هیچکدام از آن سه نفر نمی‌دانستند که با آن سه زیرپیراهن آبی شهادت را هر سه تجربه می‌کنند، حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیرپیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه بینا میمک و علی‌اکبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر‌پیراهن‌های آبی را به تن داشتند.(فارس)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها