کد خبر: ۱۳۸۲۹۹۷
نویسنده علی‌محمد مودب - شاعر و نویسنده
شهر شبه‌مدرن واقعیت گریز‌ناپذیری است که همه‌چیز را تغییر داده است. همه درگیری‌های ما در چند دهه اخیر بیش از هر چیزی درگیری با واقعیتی به نام شهر شبه‌مدرن است. آپارتمان‌هایی که هر‌کدام به اندازه یک روستای بزرگ جمعیت دارند و خیابان‌هایی که ساعت‌ها از عمرمان را برای عبور از متر‌متر آن‌ها مصرف می‌کنیم. در بررسی اتفاقات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر واقعیت فیزیکی شهر شبه‌مدرن یکی از مهم‌ترین فاکتور‌های در نظر گرفته نشده است.

ما همه با شهر شبه‌مدرن درگیریم و هنوز هیچ‌کدام‌مان آن را نپذیرفته‌ایم. حتی مدرن‌ترین و سرمایه‌دارترین طبقات جامعه ایران هم وضعیت زیست‌مدرن در تهران را قبول ندارند همه ما به‌دنبال راه‌چاره هستیم، اما این چاره‌جویی در ناخودآگاه ما اتفاق می‌افتد و هیچ جا این تمنای بزرگ به زبان نمی‌آید. تنها در شعر است که کودکانه و با‌صراحت شاعرانه این بحران عمیق را فریاد می‌کنند و صورت مسأله را روی کاغذ می‌آورند.
 
شاخص‌ترین چهره‌های شعر چند دهه گذشته هرکدام چند شعر شاخص در روستا ستایی و گریز از شهر نوشته‌اند و به‌صراحت از زندگی غیر‌طبیعی و ناسالم شهر شبه‌مدرن نالیده‌اند. علی معلم دامغانی، شاعر بزرگ معاصر به‌صراحت دلتنگی از شهر را فریاد می‌کند: «سخت دلتنگم دلتنگم دلتنگ از شهر/ بار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر» و قیصر امین‌پور روستا را مناسب زندگی بشری می‌داند که در غیاب روستا هرچه هست آرمانشهری توهمی است که در خواب هم نمی‌شود آن را دید. شهر شبه‌مدرن در ایران جدید انسان را با هزار و یک مسأله روبه‌رو کرده است که ترافیک و بحران مسکن و بحران کمبود وقت و آلودگی صوتی و آلودگی هوایی و آلودگی بصری و آلودگی منابع آب و... بخشی از آن‌ها هستند.

متخصصان بزرگ و سیاستمداران و تبلیغات‌چیان این مشکلات را می‌بینند، اما اصل مسأله را یعنی دلتنگی و بحران روحی ما را در شهر شبه‌مدرن نمی‌بینند. اگر انسان بر زمین غریب است در شهر شبه‌مدرن این غربت به حد اعلای خود می‌رسد. به گمان من در همه بحران‌های سیاسی اجتماعی ایران معاصر اگر این دلتنگی و از ریشه درآمدگی دیده نشود تحلیل ما از واقعه کامل نیست. کودکی در شهر شبه‌مدرن ایرانی حذف شده است و مهدهای کودک و دستگاه‌های تلویزیون و بازی‌های رایانه‌ای، زندان‌ها و زنجیر‌های کودکان در شهر شبه‌مدرن هستند. بدیهی است که انسان بدون کودکی انسانی است که عزت‌نفس و حرمت ندارد و خود را عزیز نمی‌داند و از کودکی که کودکی نکرده است جز شکستن بر‌نمی‌آید.

تا زیست ما در شهر شبه‌مدرن کیفیت و شأنی انسانی پیدا نکند و تا زمانی که کودکان ما در شهر شبه‌مدرن نتوانند به معنای درست کلمه کودکی کنند و کودک باشند باید همواره منتظر سنگ‌بازی آن‌ها در میدان‌ها و خیابان‌های شهر شبه‌مدرن باشیم.

کودکی سیراب نشده در مواجهه با بحران‌ها و مسأله‌ها دست به سنگ می‌برد و شیشه می‌شکند و خون می‌ریزد و دریغ است که این کودکی در همه سوی اجتماع حضور دارد ممکن است این بخش‌های مانند سایه‌هایی در دو سوی یک میدان یکی با ظاهری بالغ‌تر و یکی با باطنی آشکارتر با هم روبه‌رو شوند، اما در وضعیت کنونی و تا زمانی که معماران، مهندسان، معلمان و سیاستگذارانی حکیم به میدان نیایند تا همیشه بحران بزرگ ایران شبه‌مدرن کودکی به عنوان یکی از اساسی‌ترین مسأله‌های حل نشده ماست.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها