برخی نوکیسه‌ها برای کسب شهرت دار و ندارشان را به پای سوپراستار‌ها می‌ریزند

آویزان‌های لاکچری

ده میلیون تومان داده تا لباس ورزشکار معروف با لباسش ست باشد، پیش از آن چند میلیون هم جرینگی پرداخت کرده تا آقای ستاره به مهمانی‌اش بیاید، چند میلیونی هم برای گرفتن عکس یادگاری و حرکات موزون با سلبریتی کنار گذاشته به این امید که با نزدیک شدن به چنین چهره‌هایی، برای خود شهرتی دست و پا کند. داستان این نوکیسه‌های شهرت‌طلب که این روزها به آویزان‌های لاکچری معروف هستند، نقل محفل برخی سوپراستار‌هاست.
کد خبر: ۱۱۵۳۵۳۲
آویزان‌های لاکچری
آنها وقتی دور هم جمع می‌شوند از هزینه‌های میلیاردی که روی دست نوکیسه‌ها گذاشته‌اند حرف می‌زنند. برای نمونه یکی از آنها بتازگی از این ماجرا پرده برداشته که هزینه خودروی گران‌قیمتی را که برای نامزدش خریده از جیب یکی از همین آویزان‌های لاکچری پرداخت کرده است‌.

چسبیده به بازیکن معروف و فقط چشم میگوید، خروار خروار پول را خرج میکند، ککش هم نمیگزد. فضای مجازی را از عکسهایش با بازیکنان پر کرده است.

امروز برای رابطه داشتن خرج میکند تا فردا از این رابطه استفاده کند.

در واقع رابط بین بازیکن و طرفداران یا هر شخص دیگری است که با بازیکن میخواهد رابطه داشته باشد.

لایک شدن، شاخ شدن در فضای مجازی، دیده شدن در کنار بازیکنان تنها چند نمونه از دلایل خرج کردنهای میلیونی برای ستارههاست.

پسرخاله زورکی

آنقدر ادعا کرد که پسرخاله ستاره پیشین تیمملی فوتبال است که‌‌ خیلیها باور کردند واقعا نسبت دارد، البته دست به جیب هم بود؛ اهدای کفشهای کتانی و لباسهای ورزشی مارکدار به بازیکنان و پرداخت هزینههای تمرینات اختصاصی، قسمتهایی دیگر از خوشخدمتیهای پسرخاله زورکی برای پذیرفته شدن از سوی بازیکن معروف بود.

طولی نکشید این خرجها و خوشخدمتیها سودش به پسرخاله زورکی رسید. مغازه کوچک و بیرونق پسرخاله خیلی زود به شمال شهر جابهجا شد و در یکی از خیابانهای گرانقیمت جا خوش کرد. عکسهایی با بازیکنان تیم مطرح پایتخت، رنگ و لعاب زیادی به مغازه داد. پاخور مغازه پسرخاله با استفاده از نام ستاره تیم ملی رضایتبخش بود و ارزش آن همه آویزان شدن و تلاش برای چسباندن خود به بازیکن معروف را داشت. لباس و کتانیهای پسرخاله خیلی زود بر تن بسیاری از هواداران به بهانه اینکه چون فلان بازیکن از این فروشگاه خرید میکند، نقش بست.

مفت برند شوید

مطب «خانم دکتر» در یکی از برجهای تجاری شمال شهر جای پذیرش هر شخصی نیست، آدمهای خاص با تشریفات خاص، در زمان و ساعتی خاص که خودشان معمولا تعیین میکنند، ویزیت و خدمات ویژه آنچنانی که برایشان مفت تمام میشود؛ نه اینکه نخواهند پرداخت نکنند بلکه ازآنها نمیگیرند. خانم دکتر از طریق پزشکهای تیم به بازیکنان نزدیک شده است، رابطه و نزدیکشدنی که پر رونق و روزی بوده و بساط برندشدن مطب خانم دکتر را فراهم کرده است. خانم دکتر عکاس ویژهای هم دارد، عکاسی برای ثبت حضور ستارههای مستطیل سبز در مطب خاصو از طریق همین عکسها برای خود اعتبار زیادی جمع کرده است. کاربلد نیست اما رفت و آمد بازیکنان معروف اسم او را به عنوان پزشکی کار بلد مطرح کرده است. برند شده است، به خاطر نامهایی که با آنها رابطه دارد، رابطهای که از کنارش سودجویی میکند و امتیاز میگیرد، از واردات وسایل پزشکی گرفته تا پرداخت نکردن مالیات.

عکس گرفتن به چه قیمتی؟!

مریضاحوال است و بزودی از دنیا میرود، میخواهیم قبل از مرگش تا آنجایی که میشود تمام خواستهها و آرزوهایش را برآورده کنیم، تلفن را از مادرش میگیرد و آنچنان ضجهکنان میخواهد فلان بازیکن را ببیند که انگار مرگ و زندگی او در دست همین بازیکن است. در موردی دیگر خانم 30 سالهای به خاطر بچهاش میخواهد در زمانی که سر بازیکن خلوت است حتما بروند و او را از نزدیک ببینند. میگوید حاضر است برای این دیدار پول هم پرداخت کند. روزی نیست که تلفن دفتر رسانه ورزشی معروف به صدا دربیاید و یکی از پشت گوشی شماره تلفن همراه بازیکن یا مربی معروف را درخواست نکند. بازیکن معروف به خاطر شرایط بیماری که دختر جوان دارد راهی کافهای که قرار گذاشتهاند میشود، به محض ورود به کافه و دیدن دختر جوان، بازیکن متوجه میشود که بیماری در کار نبوده و نیست، دختر جوان این را بهانه کرده تا بتواند با بازیکن دیدار کند. چند نفر همراه هم دارد که دوربین به دست از او و بازیکن شروع به عکس گرفتن میکنند.

بازیکن که از این اتفاق خیلی برافروخته شده با شنیدن پیشنهاد بعدی دختر جوان درباره رابطه انجام هزینههای آنچنانی کنترل خود را از دست میدهد، از کافه خارج میشود و فرار را به قرار ترجیح میدهد. سرانجام درخواست قرار ملاقات خانم 30 سالهای هم که میخواست پسرش با بازیکن معروف عکس یادگاری بگیرد بهتر از این نمیشود، با این تفاوت که خانم جوان چند ماه دست از بازیکن معروف میکشد و میرود پی کارش.

مگسهای دور شیرینی

با سانترهای زیبا و فن دربیلزنی عجیب در اولین حضورش در ورزشگاه آزادی، کل تماشاگران را به وجد آورد، 20 ساله نشده بود که از تیم شهرستانی به یکی از تیمهای پرطرفدار پایتخت آمد، هنوز هوای جوانی و شهرستان از سرش نیفتاده بود که هوایی اش کردند. پایش به پارتیهای شبانه و مهمانیهای نامتعارف باز شد، به این بهانه که در کنار فوتبال باید از محبوبیتش پول دربیاورد. با لباسهای مارکدار از قبل تعیین شده به مهمانی میرفت، بیخبر از اینکه صاحب مارک و برند این مهمانیها و لباسها را از سر خیرخواهی و طرفداری به بازیکن جوان نمیدهد. «هوادارنما» در ازای زمان و هزینههایی که خرج بازیکن جوان میکرد، کسب درآمد داشت. بازیکن را به مهمانی میبرد و پول حضورش در مهمانی را به جیب میزد. مارک فروشگاه و لباسهایش را هم که راحت تبلیغ و معرفی میکرد. این سرانجام خوش برای هواداران و دستگیر شدن و محروم شدن بازیکن جوان از فوتبال، سرانجام تلخی شد برای او.

اعتماد به نفس ندارند

اینکه نوکیسهها به هر قیمتی میخواهند دیده شوند و قادر نیستند به شکل درست در این مسیر قدم بگذارند ناشی از نبود اعتماد به نفس در آنهاست. مهدی صمیمی اردستانی، روانشناس و دانشیار گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در اینباره به جامجم میگوید: این افراد خیلی علاقه به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن دارند و چه راهی بهتر از دیده شدن در کنار افراد معروف و چهره. درباره افرادی که خود را به فوتبالیستها، هنرمندان و بهطور کلی سلبریتیها نزدیک میکنند نمیتوانیم به طور قطعی رد یا تایید کنیم که دارای اختلال روانی هستند یا نه. دراین نزدیک شدن به بازیکنان آنها یا بهدنبال سودجویی هستند یا مورد توجه قرار گرفتن.

دست در پوست گردو

رابطه گرفتن با سلبریتیها همیشه راحت و سودبخش نیست، «زیاد کار نمیکرد، سالی تقریبا
دو ماه، فقط فصل نقل و انتقالات بازیکنان، اما همیشه با بازیکنان معروف و چهرهها رابطه داشت و در مهمانی هایشان شرکت میکرد؛ از تیمهای کوچک و شهرستانی به تیمهای مطرحتر و لیگ برتری بازیکن جابهجا میکرد.» همین گفتههای جاوید از وضع زندگی دوست صمیمیاش کافی بود تا به قول خودش به سمت تجارت در فوتبال کشیده شود.

«تمام هزینههای ترانسفر شدن بازیکن را پرداخت کردم، مدتها برایش مربی و امکانات خصوصی ورزشی تهیه و تدارک دیدم، اما در زمان انتقال به تیم مورد نظر با یک دلال بینالمللی بازیکن فوتبال آشنا شد و دست من را در پوست گردو گذاشت.» ارتباطی که قرار بود از کنارش سود و پول به زندگی جاوید سرازیر شود بعد از مدتی چیزی جز ورشکستگی عایدش نکرد، رابطههایی که جیب جاوید را خالی کرد و دنیای رنگی ارتباط با چهرهها، روی ناخوش و منفیاش را نشان او داد.

رانت به اسم چهرهها

پای میز معامله که مینشیند، چشمش را دور تا دور دفتر کار میچرخاند؛ انگار دنبال وزنهای میگردد برای دل قرص شدن. دنبال تضمینی برای معامله، بزرگی معامله، ترس از دست دادن سرمایه و نابجا سرمایهگذاری کردن تمرکزش را به هم زده است. حق هم دارد طرف معاملهاش جوانی است زیر 30 سال و تازهکار. اما این جوان تازهکار پشتش حسابی گرم است. خروار خروار عنوان و اسامی است که به عنوان ضامن و شریک اقتصادی از آنها نام میبرد. پای اعتبار پدر و مادر در کار نیست، جوان تازهکار خود را به چهره محبوب فوتبالی شهر چسبانده و از نامش به عنوان شریک اقتصادی بهره میبرد، عکسش را هم در بنری بزرگ به پهنای نام و اعتبارش روی بازار در حال ساخت نصب کرده است، خود بنر جوابی است بر هرچه اخطاریه و ابلاغیه از سوی شهرداری. رانت به همین سادگی است، آن هم از نوع چرب و نرمش. اگر هزینه کنید و به چهرهها و افراد معروف که نزدیک شوید، نانتان در روغن است، نام و اعتبارشان برایتان حکم همه جور مجوزی دارد. یکی از بساز و بفروشهای مطرح پایتخت دراین باره میگوید: خانه آخرش این است که یک واحد را به آقای ستاره واگذار میکنید اما در عوض بهآسانی هر قانونی را دور میزنید.

بهنام اکبری

گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها