(رسانه‌ها با انحصار در نمایش رفتار‌، ریشه‌های فرهنگی را ضعیف می‌کنند)؟

تقلیل رسانه‌ای

بیایید مواجهه خود را در برابر رسانه تصور کنیم. در بیشتر موارد چیزهایی را می‌بینیم؛ مثلا در یک نمایش، فیلم، سریال، گزارش و... رفتارها را می‌بینیم و پوشش و کنش‌ها را. گفته‌ها را می‌شنویم و گویش‌ها را. در این میان صرفا آنچه دیدنی و ملموس است، تصویر می‌شود و نه نادیده‌ها یا دلایل و ایده ها. در درام که مبنا و ملات سینما و تئاتر است، آنچه اهمیت دارد کنش‌ها و واکنش‌ها و رسیدن به کشمکشی عینی و قابل دیدن است.
کد خبر: ۸۱۸۱۳۱
تقلیل رسانه‌ای

پس رسانه اگر هم نمایش ایده‌ها باشد، آنها را در قالب رفتارهای محسوس و عینی نشان می‌دهد که قطعا در این مسیر با محدودیت بسیار مواجه است. رسانه جای عینیت است، نه ذهنیت، اما رفتار و گفتار، آخرین ساحات وجودی آدمی محسوب می‌شود. عواطف و احساسات، اراده و تفکرات سه ساحتی است که دو ساحت بیرونی و ملموس گفتن و انجام دادن را شکل می‌دهد.

در کنار این تبیین روانشناختی باید گفت هر رفتاری با شیوه‌ای اجرا می‌شود و هر شیوه‌ای ریشه در دلیلی دارد که خود برآمده از هنجارهای فرهنگی ماست. فرهنگ در آن هنجارها یعنی در همان ساحت عواطف اراده و تفکر است که ساخته می‌شود و در رفتار و گفتار فرم پیدا می‌کند.

رسانه جایگاه رفتار و گفتار است؛ جایی که در آن فرم (صورت) اصل است. رسانه باید هر چیزی را محسوس کند و آخرین و بیرونی‌ترین ساحت را نمایش دهد. ما هیچ‌گاه مانند یک رمان نمی‌توانیم بفهمیم دقیقا در ذهن شخصیت یک سریال یا فیلم چه می‌گذرد. هیچ‌گاه زمینه‌ها و خاطرات فرهنگی او را نمی‌بینیم، چون دیدنی نیست و در درون ساخته و پرداخته می‌شود. ذهن آدم‌ها همواره بخش بزرگی از وجود آنهاست که رفتار صرفا آن فکر را نشاندار یا دارای عناصری ملموس و قابل حدس می‌کند؛ البته تمایز و تفاوت در رفتار هم هست، اما این تنها بخشی کوچک از همه آن جهان و هیاهوهای نهفته است که در وجود هر فرد ریشه دوانده.

به لحاظ فرهنگی، رسانه با این اوصاف همواره امری ناقص است. رسانه، فرهنگ را از انتهای آن تصویر می‌کند؛ یعنی رفتار و عمق فرهنگ چه به لحاظ تاریخی، چه به لحاظ روانشناختی و چه به لحاظ مبناهای جامعه شناختی از دسترس رسانه دور است. بشر در کنار به دست دادن تصویر و بازنمایی خود در رسانه در جستجوی راه‌هایی بوده است تا این عناصر نهفته را هم آشکار کند. در دستاوردهایی چون دین، فلسفه، علم و هنر همواره تلاش شده است که این وجوه نادیدنی و نامحسوس اما واجد اهمیت به نوعی شناسایی و بیان شود.

( اما آیا سبک زندگی هر روزه ما را سیطره رسانه‌هایی که از توان عمیق‌تر شدن عاجزند، متاثر می‌کنند)؟ آیا رسانه‌ها قضاوت ما را منحصر به رفتارها نمی‌کنند و واقعیت و فرهنگ را با مجموعه پیچیده، نادیدنی و ذهنی‌اش به ماده تقلیل نمی‌دهند؟

وقتی دلایل، هنجارها و فرهنگی که در هر رفتاری نهفته است، تقلیل پیدا می‌کند، آرام آرام شیوه کنش آن هم بی‌اهمیت و بی‌مبنا می‌گردد. بنابراین «شیوه» با توجه به این‌که در دستگاهی فلسفی، ارزشی و هنجاری ریشه ندارد، قابل اعتنا نیست. خود کنش از شیوه آن مهم‌تر است و شیوه را بیشتر از فرهنگ، سودمندی و فواید آن تعیین می‌کند. برای مثال، مردم ایران به دلایلی اخلاقی و ارزشی روز بعد از یک مهمانی از میزبان تشکر می‌کنند. پیشتر این رفتار از طریق حضوری یا نامه صورت می‌گرفت، تلفن این عمل را به صدا تقلیل داد و امروز شیوه این رفتار را صرفه‌جویی در وقت و هزینه تعیین می‌کند (پیامک، ایمیل و...)، بدیهی است که بزودی این سنت از معنا تهی و اساسا از بین می‌رود (شاید هم رفته است). یک رفتار زمانی معنادار و ماناست که ریشه در دلیل و هنجار و ارزشی داشته باشد، فارغ از اینها رفتار بدون اصالت خواهد بود و به مرور به دلیل نبود همین اصالت، فاقد الزام و انجامش به دور از عقلانیت می‌شود.

در چنین شرایطی فرهنگ کوچک می‌شود و ضعیف، لذا پشتوانه‌های ارزشی اعمال جای خود را به دلایل صرفا عینی و ملموس می‌دهد. برای مبارزه با چنین سقوطی که شاید بتوان نامش را سقوط فرهنگ نامید، باید رسانه را به جایگاه خود بازگرداند، به یک مکمل و ناقل که تنها اموری را می‌تواند نمایندگی کند که مادی هستند و فرهنگ را دوباره در رگ کوچه‌ها و در متن نامه‌ها بازتعریف کرد.

اندیشه

علیرضا نراقی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها