راز ماندگاری نقاشی‌های سهراب سپهری در صداقت انسانی اوست

رد رنگ در نقاشی‌های سهراب

وقتی به یک پرده نقاشی نگاه می‌کنیم، چه انتظاری از آن داریم؟ انتظار داریم که چیزی زیبا، تازه و اصیل را به ما نشان دهد.
کد خبر: ۷۸۹۹۴۳
رد رنگ در نقاشی‌های سهراب

انتظار داریم که معرفت و دانشی به ما بدهد و بر آگاهی و دانایی ما بیفزاید و ما را به حس و حالی برساند که هستی و وجود را بهتر بشناسیم و به آفریدگار خود، نزدیک‌تر شویم؛ این نزدیکی را نقش یا نگار، با همنشینی خط و رنگ، در رفت و آمدهای بی‌درنگ بر سطح و حجم، برای ما فراهم می‌کند و ما را به تشخیص و ادراک تقارن‌ها، توازن‌ها، تعادل‌ها و تناسب‌های نقش می‌رساند و پرده نقاشی را برای ما، لذتبخش کرده و به‌عنوان یک اثر هنری در خاطر و حافظه جمعی ما ماندگار می‌سازد.

ظهور مینیاتور ایرانی در سده دهم هجری، می‌تواند سرآغاز تاریخ این تحول نوین و بنیادین در عرصه هنر نقاشی ما باشد. شیوه‌ها و گرایش‌های نوین نقاشی در کشور ما، همسو با دستاوردهای نگارگری غربی‌ها پیدا شدند و نقاشان ما توانستند با توجه به فضای اجتماعی، حرکت‌های تازه‌ای در اندیشه و شکل هنری نقاشی ایرانی به‌وجود آورند؛ هنری که دارای زبانی بومی و متناسب با ضرورت‌های زمانه نو نقاشان ما بود. سهراب سپهری را می‌توان یکی از این نقاشان پیشگام و پیشرو در این عرصه دانست. یک ویژگی فراگیر، پیش از هر چیز در نقاشی‌های سهراب سپهری پدیدار است و آن، سادگی و صداقت بی‌پیرایه اوست؛ چیزی که به طرح‌ها، رنگ‌ها و شکل‌های نقاشی‌های او، اصالت، استحکام و انسجام بخشیده است.

هنگامی که این هنرمند وارسته با قلم خود، رنگ را روی بوم می‌کشد و شاخه درختی، برگ گلی یا میوه سیبی را به نمایش می‌گذارد، سادگی کار و طبیعی بودن کیفیت نقش، هر بیننده را به فکر می‌اندازد که بیندیشد و برای نمونه از خود بپرسد: آیا این تنه درخت با پوسته قهوه‌ای‌اش، همان درخت خانه قدیمی و مانوس ما نیست؟ خاک، آب و درخت و آفتاب و باد و همه عناصر طبیعت اطراف ما در نقاشی‌های سپهری، همان‌گونه که در طبیعت هستند، با جنس و جان خاص خود، حضور دارند و بیننده به درستی درمی‌یابد که سپهری نقاش، چه خوب، زیستگاه بومی و سرزمین کهن اجدادی خود را شناخته است! هر طرح و نقش سپهری، محصول انس و همدمی صادقانه و عارفانه او با واقعیت‌های دور و بر اوست؛ از این‌روست که سهراب سپهری را نباید به عنوان یک هنرمند نقاش، اهل وهم و خیال دانست، هر چه در نقاشی‌های او می‌بینم، واقعیت محض است و ذهن و ضمیر و دل او، آن‌قدر شفاف و بی‌غبار است که همه کائنات صُنع پروردگار را در نقاشی‌های او، با همه رنگ در رنگی‌اش، بی‌واسطه، متجلی می‌بینیم؛ از این روست که مشتاقان هنر،‌ به طرح‌ها و سنت‌های هنری او با دیده تحسین نگاه می‌کنند و آنها را به عنوان یک ارثیه فرهنگی غنی،‌ گرامی می‌دارند.

«درخت» در نقاشی‌های سهراب، تقدسی خاص دارد؛ این را باید به حساب باور دینی او گذاشت؛ چرا که در سنت دینی ما و احادیث و روایات پیشوایان دین مایه «درختکاری» بسیار اهمیت داده شده است: «هر که درختی بنشاند، خدا به اندازه میوه‌ای که از‌ آن بیرون می‌شود، پاداش به او می‌دهد» و میوه درخت را، همانند «صدقه» دانسته شده است.

انتخاب درخت برای نقاش، بسیار هوشمندانه است و همین، باعث شده که نقاشی‌های سهراب در میان دوستداران هنر نقاشی، دلپذیر بماند. راز موفقیت و ماندگاری این نقاش معاصر سرزمینمان را باید در همین مکاشفه عرفانی و صداقت انسانی او در خلق فضاهای نورانی و رنگ و حجم سبز آنها دانست.

هر بیننده آشنا به هنر نقاشی نوین، می‌تواند براحتی کویر را و طبیعت آرام و مواج لوت را در یک منظر عمیق تامل‌برانگیز پرده نقاشی سپهری مشاهده کند و کنایه‌ها و تناقض‌ها را در انحنای خط‌ها و انحراف سطح‌ها،‌ به زبان رنگ و نقش دریابد و از زیبایی‌های آفرینش و وجود، لذت ببرد. اگر در نقاشی‌های سهراب، خط و رنگ، بارها تکرار می‌شود؛ نه برای پر کردن سطح یا حجم است؛ برای این است که ذهن و دل بیننده در چیرگی این تکرارها، بیدار شود و او را به ادراک و فهم مقصود تصویرگر برساند.

اگر می‌بینیم که سهراب سپهری در چارچوب بوم خود، یک موضوع ویژه را بارها، مایه ترکیب‌های متفاوت نقش خود می‌سازد، فقط و فقط برای القای معنویت و حقیقت یافته خود اوست و نباید آن را از ندا‌نم‌کاری، بی‌حوصله بودن و سرهم‌بندی و ساده‌انگاری سپهری دانست. مربع‌ها، لوزی‌ها و سطح‌های هندسی رنگینی در نقاشی‌های انتزاعی سپهری هم خود بی‌پیام و بی‌اندیشه نیستند. این گونه نقاشی‌های سپهری که به «انتزاعی» معروف‌اند، در واقع دربردارنده تصویر دنیای خشن، کدر، پیچیده و گیج‌کننده صنعتی معاصر است و نباید واقع‌گرایی نقاش‌ آن را نادیده گرفت. آنجا که سهراب، عناصر بومی و خانگی خود را در پرده نقاشی‌اش به نمایش می‌گذارد، در حقیقت، یکی شدن خود را با آنها نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که هنرمند و نقاش، جزئی از هستی و شبکه حیات است و باید دیدگاه زیستی و آب و هوای بومی خود را بازنمایی کند. حجم‌ها، فضاها، خط‌های قهوه‌ای و خاکستری نقاشی‌های سپهری، همه برگرفته از طبیعت کویری زندگانی اوست.

این رنگ‌ها و خط‌ها، همان واژه‌های شعر او هستند که سنت هنری او را نشان می‌دهند. وطن سپهری، همین نقاشی اوست؛ نقش‌هایی که همزاد واژه‌های شعر او هستند و سهراب را عاشق و عارف کرده و هویت ملی و بومی او شده‌اند و قلم‌موی سپهری به پیروی از روان پاک و نیت سالم و ذهن پویای او، بر سطح بومش کشیده شده است. هر یک از نقاشی‌های سپهری، بیانگر وارستگی، دردمندی و تجربه تازه زیستی اوست. بخشی از آنها، حاصل تجربه‌هایی است که سهراب از نقاشان چینی و ژاپنی و دیگران آموخته است؛ آموخته‌هایی که گاه عمل‌گرا و گاه جزئی هستند و ترکیب‌بندی ویژه‌ای را فرامی‌نمایند. برای نمونه در یکی از پرده‌های نقاشی سهراب، یک دیوار کاهگلی را می‌بینیم که در گردش آرام قلم‌موی سهراب، در کمال سادگی و صمیمیت رنگ، بسیار متین، بازتاب یافته است. گاه پنجره روشنی را در پرده نقاشی سهراب می‌بینیم که روشنگر معرفتی و شهادتی بر چهره اخرایی افقی و انگیزه آرامش و آسایش شده است. اینها، همه نشانه زبان نو سهراب در هنر تجسمی و نگارگری معاصر ماست. اگر به نقاشی‌های سهراب، به دقت نگاه کنیم، همه جا شاهد نبرد عقل و احساس او هستیم؛ دو عنصری که سهراب بر پایه آنها، سنت تجسمی خود را استوار داشته است. میدان این دو عنصر، چیزی جز «واقعیت» نیست؛ واقعیت درونی و بیرونی خود او. ارزش هنری نقاشی‌های سهراب سپهری را در واقع، در وجود موازنه منطقی میان این دو واقعیت متجلی می‌بینیم. هر چه به زمان معاصرمان نزدیک می‌شویم، نقاشی‌های سهراب را طبیعی‌تر و احساسی‌تر می‌بینیم و این همان چیزی است که سهراب سپهری را به عنوان یک نقاش اصیل ایرانی در خاطره‌ها ماندگار کرده است. شعرهای او نیز همانند نقاشی‌هایش این تحول تاریخی را، درست، پشت‌ سر گذاشته است.

عبدالحسین موحد / پژوهشگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها