روزنامه خندان

پیژامه‌ات را عوض کن

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۷۰۶۱۳
پیژامه‌ات را عوض کن

شرق: مصاحبه با سوراخ

«ببینید، باید سوراخی وجود داشته باشد که اختلاس و تخلف مالی رخ دهد. وقتی کیسه سوراخ باشد، طبیعتا موش از داخل آن گندم برمی‌دارد و اگر سوراخی نداشت به‌طور طبیعی موش نمی‌توانست به گندم دسترسی داشته باشد.

پس در وهله اول باید جلو سوراخ‌ها را گرفت که دسترسی به آنها آسان نباشد.» سعید حجاریان، تئوریسین، در گفت‌وگو با آرمان.

به همین مناسبت ما نیز با سوراخ گفت‌وگو کردیم

: سلام سوراخ عزیز لطفا خودت را معرفی کن.
- سلام. من سوراخ سوراخ‌سوراخیان هستم و کارم را از گوشه جیب آقازادگان شروع کردم. یک‌روز یکی از آقازادگان از پدر محترمش پول گرفت برود سر کوچه و نان و ماست بخرد. منتها گوشه جیبش سوراخ بود و پول افتاد در پاچه محترم شلوارش. آقازاده برگشت و گفت‌ ای پدر پول نیست. پدر گفت چیزی که زیاد هست پول اما چیزی که زیاد نیست فرزند .... چندین‌بار این پسر از آن پدر پول گرفت که برود سرکوچه نان و ماست بخرد اما پول غیب می‌شد. تا یک‌روز که رفیق پسر مشغول پاچه‌خواری بود، گفت‌ ای آقازاده چه پولی جمع کردی در پاچه شلوار مبارکت. آقازاده که از همه‌جا بی‌خبر بود و حتی از تحصیل مال‌حرام بیزار بود گفت این حتما باقیات مهربانی‌های من است و البته که من روی توانایی‌های خودم حساب کردم. در نتیجه من سوراخ پنهانی بودم.

: شما فعالیت خودتان را کجاها انجام دادید؟
- من خیلی فعال بودم. من سوراخ بانک‌مرکزی بودم که آقای خاوری از من رد شد و رفت بغل سلین دیون. یک‌بار هم سوراخ ارز در چهارراه استانبول بودم که ریال سوخت و دودش از سوراخ من به هوا رفت. یک‌بار هم سوراخ خیابان ایران‌زمین شدم که با کمک بابک زنجانی همه‌چیز را به خودش کشید.

: چه سوراخ غم‌انگیزی. آیا تا‌به‌حال شده که مایه خجالت نباشی؟
- بله. من سوراخ کفش همان کارگران بودم که پولشان از سوراخ‌ تامین‌اجتماعی سرید و رفت.

: جریان فعالیت‌های گروهی سوراخی شما از چه قرار است؟
- ما توانستیم با همت دانشمندان جوان سوراخ موش را برای فرار از دست قانون در دسترس استادان قرار دهیم و سوراخ دعا را پیدا کنیم.
: الان چه‌کار می‌کنی؟

- الان کارگاه‌های سوراخ خلاق را برگزار می‌کنم.

کیهان: علاقه (گفت و شنود)

گفت: یکی از سایت‌های ضدانقلاب خطاب به سران فتنه نوشته است باید قبول کنید که مردم ایران به رژیم اعتقاد دارند و شما در میان آنها جایگاهی ندارید.
گفتم: چه عجب! حرف حساب زده!

گفت: از سران فتنه پرسیده است اگر تصور می‌کنید که از پایگاه مردمی برخوردارید چرا جرأت حضور در میان مردم را ندارید و به‌جای آن در جلسات خصوصی شرکت می‌کنید و خبر آن را به سایت‌ها می‌دهید تا تصور شود که با مردم سر و کار دارید؟!
گفتم: سران فتنه علاوه بر وطن‌فروشی در فتنه 88، در توطئه 25 بهمن 89 نیز قرار بود با مدیریت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس همان نقش تکفیری‌ها را بازی کنند که نقشه‌شان نقش بر آب شد.

گفت: با این وجود چه ادعاهائی دارند؟!
گفتم: یارو می‌گفت؛ مبادا فکر کنید که من هیچ طرفداری ندارم! بعضی‌ها حاضرند به خاطر من بمیرند! همین دیروز با یکی روبرو شدم که به من گفت؛ حاضرم بمیرم ولی یک لحظه‌ هم تو را نبینم.

آرمان: پیژامه‌ات را عوض کن!

یکی از شرکت‌های معروف اخیرا تلویزیون‌های جدیدی روانه بازار کرده که به شدت«خاله زنک»، «حرف در بیار» و «یک کلاغ چهل کلاغ کن » تشریف دارند، بنابر اعلام مدیران این شرکت نباید افراد حرف‌های خصوصی خود را جلوی این تلویزیون بیان کنند چرن ممکن است مکالمات در دسترس مدیران این شرکت یا طرف ثالث قرار بگیرد:

الف- پس فردا اگر همسرتان به شما گفت «این پیژامه چیه پوشیدی؟! پاشو برو کت شلوار بپوش مگه نمی‌بینی تلویزیون معروف اینجا نشسته!». غر نزنید؛ واقعا آدم داخل خانه‌اش هم نمی‌تواند با زیر پیراهنی نخ نما و پیژامه سوراخ تردد کند.
ب- واقعا دیگر هیچکس تنها نیست!
ج- به تلویزیون سامسونگ دروغ بگوییم و الکی بخندیم و اطلاعات غلط بدهیم تا لج طرف ثالث را در آورده و حالش را بگیریم.
د- واقعا مارک‌های تیفال(!)، کاچیران و صاایران چه عیبی دارند؟! فال گوش هم نیستند.
ه- قدیم‌ها می‌گفتند «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» الان باید بگوییم «دیوار تلویزیون داره، تلویزیون هم گوش داره»

مردم اعصاب ندارن!
دوستان ظاهرا این روزها ذهن مردم خیلی درگیر شده و کلا آرامش فکری یک چیزی شده توی مایه‌های سیمرغ و رستم و اسب تروا!
بر همین اساس شما را در جریان یک مکالمه کوتاه و واقعی قرار می‌دهیم، تا ته خط را خودتان بخوانید:
من(به محض ورود به بقالی): ببخشید کره فلان دارید؟
بقال: انتهای کوچه سمت راست.
من: چی؟!
بقال: ای بابا، از صبح که زیاد مشتری نداشتیم، هرکس هم اومده آدرس پرسیده، پنیر هم تموم کردیم!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها