طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۴۷۰۸۱
چرا لاله زار یک طرفه است

اعتماد : این عزیزان سرآمد

اگر ١٠ هزار تومن بدهکار باشی، عین خیالت نباشد. مهم نیست که. حتی طلبکار هم برایش مهم نیست که به این مقدار طلب پیش پا افتاده‌اش فکر کند. چه بسا اگر ده هزار تومن وجه رایج مملکت را توی پاکت بگذاری و دست طلبکار بدهی ناراحت شود و بهش بر بخورد که «این چه رفتار زشتی است که حساب و کتاب این شندرغاز فراموشت نمی‌شود.» اگر اما بدهی‌ات ١٠ میلیون تومن باشد، خوب است آن را جدی بگیری و در اسرع وقت نسبت به پرداختش اقدام کنی. درست است با ده میلیون تومنِ این روزگار اتفاق خاصی نمی‌افتد و کاری پیش نمی‌رود اما بالاخره اینقدر هست که طلبکار و بدهکار به آن فکر کنند و مختصر چاله، چوله‌های زندگی‌شان را پر کنند. یک این کلاه، آن کلاه ساده کنی بدهی‌ات صاف می‌شود. بدهی‌ات اما اگر به صد میلیون رسید حق داری که نگران شوی و شب‌ها نخوابی و به دلشوره بیفتی و نذر و نیاز کنی که خداوند مقدماتی فراهم کند تا قرضت را بدهی. طلبکار هم اگر بابت طلب صدمیلیون تومنی‌اش سخت بگیرد و به زندانت بیندازد نباید سرزنشش کرد.
بالاخره با صد میلیون تومن کلی کار می‌شود کرد و چه بسا با وصول و تصاحب آن از مهلکه بدبختی گریخت. بحث صد میلیون پول است و شوخی بردار نیست... بدهی اگر به یک میلیارد هم برسد باید به تقلا افتاد و شروع کرد به دست و پا زدن بلکه از مخمصه‌اش خلاص شد. یک میلیارد به اسم کم است و از چشم افتاده و مبتذل شده وگرنه در عمل اگر بخواهی از یک تا یک میلیارد بشمری، ٤٠ سال باید روزی هشت ساعت شمارش کنی تا به نتیجه برسی. یعنی پولی است برای خودش که اگر وارد زندگی آدم شود زندگی را از این رو به آن رو بدل می‌کند.
ایضا رفتنش هم از زندگی دردناک است و آدم را از آن رو به این رو برمی‌گرداند. پس مواظب باشید بدهی میلیاردی بالا نیاورید. ده میلیارد هم پول زیادی است و بدهی‌اش یعنی بدبختی مطلق. یعنی از شب نخوابیدن و دلشوره و نگرانی و درد و مرض و زندان یک چیزی آن طرف‌تر است و هستند آدم‌هایی که برای نصف این مبلغ سر می‌برند. ده میلیارد رقمی است که بدهی و طلبش هر دو دردناک است. آن ٤٠ سال روزی هشت ساعت یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت کردن را باید در ده ضرب کنید تا به نهایت رقم مورد بحث برسید. شمارش ساده‌اش چیزی در حد عمر نوح می‌خواهد چه برسد به ادا کردنش. اگر بدهکار باشی به راحتی از پس ادایش بر نمی‌آیی و طلبکار هم باشی به راحتی وصولش نمی‌توانی بکنی. مث اره است و به هر طرف که برود می‌برد و می‌شکافد. اما اگر رقم بدهی‌ات از ١٠٠ میلیارد گذشت، از من نصیحت که عین خیالت نباشد و ککت هم نگزد و خمت هم به ابرو نیاید که هیچ تنابنده‌یی دستش به هیچ عضوی از اعضایت نمی‌رسد[...]. بیایند مصادره کنند، بیایند حسابت را ببندند، بیایند راه خروجت را از کشور سد کنند، بیایند هر کاری دوست دارند بکنند، محال است به چنین طلبی دست پیدا کنند. بگو بنویسند روی یخ تا موقع وصولش فرا برسد.
اگر رقم به هزار میلیارد رسیده باشد که اصلا نه تنها نباید نگران باشی بلکه باید بیایند مجسمه برنزی‌ات را بسازند و جای کوهنورد دربند، بلکه فردوسی میدان فردوسی، بلکه اژدها کُش میدان حر بگذارند تا ملت ببینندت و صبح و شام تعظیم و تکریمت کنند و به ریشت قندیل بیاویزند.
بدهکار هزارمیلیاردی بدهکار نیست که، نخبه‌یی است شایسته تقدیر و تکریم که با زبان سرخی که ما بدبخت بیچاره‌ها با آن سر سبزمان را بر باد می‌دهیم، او می‌تواند چنین پولی را تصاحب کند. گوارای وجودش. اگر بخواهم رقم بدهی را از این بالاتر ببرم ممکن است خطا کنم و صفرها را اشتباه بنویسم اما اینطور که می‌گویند اگر اختلاس مندرج در اخبار این روزها بالغ بر دوازده هزار میلیارد باشد یعنی اینکه ادیسون و اینشتین و استیفن هاوکینگ و دگران باید بروند جلو بوق بزنند و بر عمر تلف کرده افسوس بخورند.
من خواهشم از عزیزان مصدر امر این است که قصه را مثل سه هزار میلیارد مبتذل نکنند و با تکرار بی‌حاصل اعداد بی‌ارزشش نکنند. همان عزیزان سه هزارتایی هم قابل تقدیر و تکریم بودند چه برسد به این دسته از عزیزان ما که بلد نیستیم چه بسا هنوز تا آس راه زیادی است و این اعداد متعلق به سرباز و بی‌بی و ده لو خشگله است. ایضا به چنین سیستم مالی و اداری که چنین قابلیت اختلاسی را در خود ذخیره دارد باید افتخار کنیم و به احترامش کلاه از سر‌برداریم. ١٠ برابر این خرج می‌کردید محال بود بتوانید چنین سرآمدان عزیز و پر دل و جراتی را بیابید. اینها جگر ندارند که، جگر شیر دارند و اگر عمر رفته من را بتواند کسی به من برگرداند آن سه هزارتا و این دوازده هزارتا را هم می‌توانند برگردانند. مگر به همین کشکی است؟

آرمان: چرا لاله زار یک طرفه است

امروز از ساده گویی، خرده گویی و حذف بخش پرداخت حق بیمه نوشته‌ایم، خودتان قضاوت کنید.
چرا لاله زار یک طرفه است؟!
این روز‌ها در برخی از ارگان‌ها کلا مسائل کلان به دست فراموشی سپرده شده و افراد صاحب منصب ترجیح می‌دهند در مورد اتفاقات ریز صحبت کنند، به طور مثال وزیر بهداشت در گفت‌و‌گویی اعلام کرده «مردم خیار و سیب را با پوست نخورند» به روی چشم، قبول کنید حوزه بهداشت و درمان همین یک مشکل را دارد، احتمالا ایشان در مصاحبه‌های بعدی خواهند گفت «بچه آنقدر نشین جلو تلویزیون، کور می‌شی» یا «عزیزم، شما بهتره نخود و لوبیای آش رشته‌ات رو شب قبل تو یه ظرف آب بخیسونی!» و این اتفاق فتح البابی می‌شود برای دیگران که آنها هم خیلی خرد و ریز صحبت کنند:
الف- وزیر کار: به یک فلافل و سمبوسه زن به صورت تمام وقت نیازمندیم.
ب- وزیر اقتصاد (با صدای حسین محب اهری): مبصر چهار ساله کلاس به من بگو بدونم هر آدمی‌توی دستاش چند تا دونه انگشت داره؟
ج- وزیر انرژی (در حالیکه گوش دو تا بچه توی دستش است) : هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش!
د- وزیر راه: تمام صحبت‌ها را یکجا و در کنفرانس خبری با نام «لاله زار یک طرفس، توپخونه یک طرفس» انجام می‌دهد.
اولین کاربرد واقعی کارت ملی
امروز باخبر شدیم که به زودی طرح حذف دفترچه بیمه در چهار استان کشور آغاز می‌شود و من بعد با کارت ملی کارتان راه می‌افتد، بر این اساس:
الف- در حق برو حالشو ببر اجحاف شده، اسم این طرح فقط در قواره برو حالشو ببر خودمان است.
ب- به هرحال وقتی وزیر از نخوردن پوست خیار و سیب صحبت می‌کند... باز که نشستید من را نگاه می‌کنید!
ج- بالاخره کارت ملی باید یک جایی به دردمان بخورد.
د- این‌بار دوستان کار را یکسره کردند، یعنی نشستند درست و منطقی فکر کردند و دیدند که شرکت‌های بیمه بابت پرداخت حق بیمه در این سال‌ها خیلی توی زحمت افتاده‌اند، چه کاریه؟! از این بعد فقط بخش دریافت حق بیمه فعالیت می‌کند و بخش پرداخت حق بیمه در شرکت‌های بیمه تبدیل به بوفه و ساندویچی می‌شود!
جلف بازی هم حدی دارد
یکی از شاعران کشورمان در سخنانی انتقاد آمیز گفته «شجریان در پایان کنسرتش حرکات جلف از خودش نشون داد» اولا بروید پی حرف! دوما می‌بینید دوستان؟! ساده سخن گفتن و ساده نوشتن چقدر این روز‌ها باب شده؟! به طور مثال در قرن دهم هجری وحشی بافقی می‌گفت «ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا/ کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را» الان وحشی یه بیت شعر گفت که باید نیم ساعت آن را واکاوی و بررسی و تفسیر کنیم اما شاعر معاصر یه جمله گفت که از استاد دانشگاه گرفته تا شاپور پیازداغ که سرکوچه ما آش رشته می‌فروشد، آن را بدون تفسیر و توجیه می‌فهمند، البته لازم به ذکر که به شاعر معاصر بگوییم که خودشان را ناراحت نکنند، ماهیت کار گروه‌های موسیقی جلف است، آنقدر که اگرآدم با کت شلوار قرمز در خیابان تردد کند کمتر جلف به نظر می‌رسد، شما خون خودتان را کثیف نکنید!

کیهان : آب‌ داغ ‌! (گفت و شنود)

گفت: وزیر خارجه کانادا در اجلاس منامه با عصبانیت گفته است؛ «سردار سلیمانی نماینده ترور در منطقه امروزه به عنوان قهرمان مبارزه با داعش مطرح است».
گفتم: اگر این یارو داعش را تروریست و سردار سلیمانی را قهرمان مبارزه با داعش می‌داند، بنابراین به گفته خودش، سردار سلیمانی قهرمان مبارزه با تروریست است.
گفت: تازه، خود آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هم که چشم دیدن سردار سلیمانی را ندارند، اعتراف می‌کنند که تدبیر و کاردانی و از خودگذشتگی این سردار بزرگ اسلام، عرصه را در منطقه بر داعش تنگ کرده و این تروریست‌های وحشی را به جهنم فرستاده است.
گفتم: حالا چه کسی وزیر خارجه کانادا را آدم حساب می‌کند که بخواهد درباره سردار سلیمانی اظهارنظر کند؟!
گفت: عصبانیت او از جای دیگر است، از اینکه آنهمه مبالغ کلان مالیات‌دهندگان کشورشان را برای تروریست‌های داعش هزینه کرده‌اند و انتظار نداشتند سردار سلیمانی به این زودی پوزه آنها را به خاک بمالد.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو با ناراحتی و در حالی که پشت خود را مالش می‌داد می‌گفت؛ عجب زمونه‌ای شده! شیر آب‌گرم حموم رو که باز می‌کنی نیم‌ساعت طول میکشه تا آب گرم بیاد اما شیر آب گرم توالت را که باز می‌کنی، بلافاصله آب‌داغ 100‌درجه... بعله...

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها