سوگنامه عاشورا

امان از اسیری

سوگنامه عاشورا

توفان حوادث

حسین من! هر روز که می‌گذرد شاهد غم و رنج‌هایی می‌شوی که سخت‌تر از هر سختی دیگر است. نمی‌دانم، شاید تقدیر بر آن است که با درد و رنج انس بگیری و خود را برای پیشامدهای دیگر آماده کنی.
کد خبر: ۷۳۳۳۴۷
توفان حوادث

چه زود در پیش چشمان نازنین خویش توفان سهمگین و غبارآلود و تیره‌ای را نظاره کنی که کسی جز تو و خواهرت زینب تاب و توان دیدن آن را نخواهند داشت.

کاش این زمانه بی مروت لختی درنگ می‌کرد تا کمی بیاسایی و تو و زینب در توفان حوادث درهم نشکنید اما انگار روزگار مهرش را دریغ می‌دارد و دیری نخواهد پایید که شاخسار درخت نبوت در توفان حوادث درهم شکسته می‌شود.

حسین من! روزها و شب‌ها چه دشوار بر تو می‌گذرند. کار به اینجا کشیده می‌شود که حبیب بن مظاهر یار پیر این قافله از تو اجازه می‌گیرد تا شبانگاه در همین نزدیکی‌ها با استفاده از تاریکی شب، نزد طایفه خود بنی اسد برود و آنها را به سوی تو دعوت کند.

نزد آنها می‌رود و به آنان می‌گوید: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏ کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند کرد.

عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، شما قوم و عشیره من هستید و به این راه خیر دعوت‌تان می‌کنم....

و مردی از بنی‏اسد که او را عبداللّه‏ بن بشیر می‏نامند برمی‌خیزد و می‌گوید: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی می‌خواند.

مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسد برمی‌خیزند و برای یاری تو حرکت می‌کنند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه می‌کند و او مردی به نام ازْرَق را با 400 سوار به سویشان می‌فرستد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر می‌شوند، در حالی که فاصله چندانی با امام ندارند.

هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده می‌شوند و به قبیله خود بازمی گردند و شبانه از محل خود کوچ می‌کنند تا مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.

حبیب بن مظاهر به خدمت می‌آید و جریان را بازگو می‌کند. چه می‌فرمایی جز لاحَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّه‏ِ.

و این سرزمین آبستن حوادثی سخت است که خود قصه پر غصه آن را خوب می‌دانی. دیری نخواهد پایید که یاران تو عشق آتشین خویش را به پایت خواهند ریخت و کربلا رنگ خون خواهد گرفت.

آقای من! تو پسر دختر پیامبری. چه خوب می‌دانی این جماعت پلید و در زمره آنان یزید که مردی فاجر و فاسق و نالایق است و ادعای مسلمانی دارد، دست بردار تو نیستند و بر کشتن تو عزم و اراده‌ای قوی دارند و چه کسی جز تو آرام‌بخش دل زینب خواهد بود.

محمد خامه‌یار - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها