برگزیده سرمقاله​های روزنامه​های صبح شنبه

درس‌های آلمان و جام جهانی

برگزیده سرمقاله​های روزنامه​های صبح سه شنبه

جیسون به ساز که می‌رقصید؟!

روزنامه​های صبح امروز ایران در سرمقاله​های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته​اند از جمله «جشن پوریم صهیونیست ها در هولوکاست کودکان غزه»،«پروژه و ضدپروژه در جنگ غزه»،«نگاهی به کارنامه یکساله دولت یازدهم»، «خشک مقدس‌های بی‌شعور بازیچه دشمنان باشعور!»،«ایران و مظلومیت دیپلماتیک غزه»،«جیسون به ساز که می‌رقصید؟!»،«دولت و جریان غربگرا»،«سکوت اعراب؛ تلاش ایران»،«رسانه هایی که خبرهای خود را پیش فروش کرده​اند!»،«آقای رئیس جمهور حقوقدان بمان!»،«نقد سیاست‌های پولی بسته ضدرکود»و... که برخی از آنها در زیر می​آید.
کد خبر: ۷۰۲۲۳۷
جیسون به ساز که می‌رقصید؟!

خراسان:جشن پوریم صهیونیست ها در هولوکاست کودکان غزه

«جشن پوریم صهیونیست ها در هولوکاست کودکان غزه»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی خراسانی است که در آن می خوانید؛همزمان با سیزدهمین روز از سال جدید خورشیدی در سرزمین های اشغالی و برخی از نقاط اروپا و آمریکا طبق سنتی دیرین جشنی در میان یهودیان منحرف برگزار می شود که به «پوریم» معروف می باشد. این جشن که بر اساس داستانی قدیمی در تورات است در واقع بدمستی یهودیان منحرف در قالب یک جشن عمومی همراه با رقص و پایکوبی، نوشیدن بی حد و حصر مشروبات الکلی، خوردن شیرینی هایی به رنگ خون در شکل اعضای بدن انسان و... به شکرانه کشتار هزاران نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه چینی عناصر نفوذی یهودیان منحرف در دربار خشایار شا اتفاق افتاده است. این نسل کشی در حقیقت نوعی هولوکاست محسوب می شود. هولوکاستی که بر اساس آن طی 3 روز 70 هزار ایرانی(البته بسیاری از تاریخ نویسان این عدد ذکر شده در تورات را اغراق آمیز می دانند) به قتل رسیدند. لذا این جنایت که تبدیل به یکی از بزرگترین جشن های آیینی و مذهبی یهودیان منحرف شده به جشن ایرانی کشی نیز شهرت یافته است.

جشن پوریم در دهه های اخیر و با ظهور تفکر صهیونیسم در قالب رژیم جعلی اسرائیل رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. به قسمی که آن‌ها هر ساله در روزهای 13 و 14 فروردین با حرکتی نمادین در نقاط مختلف جهان اقدام به هامان سوزی می نمایند. در این جشن، یهودیان منحرف مجسمه ای را به عنوان «هامان ایرانی» درست می کنند و برای نشان دادن دشمنی خود با مخالفان آن چه یهودیت می خوانند، گردن مجسمه را زده و آن را می سوزانند. هامان، صدر اعظم خشایارشا بوده که با تدبیر خود متوجه نفوذ این گروه از یهودیان به دربار ایران و توطئه چینی های آن ها شده و به مقابله با آن ها می پردازد لذا مورد نفرت آن ها قرار می گیرد. علاوه بر این در حین برگزاری این مراسم، سرزمین های اشغالی شاهد برنامه های ویژه ای از سوی خاخام های صهیونیستی است که طی آن با یکدیگر در نوشیدن شراب و رقص و پایکوبی به رقابت می پردازند. افراط در نوشیدن شراب در میان خاخام ها در این روز به حدی است که حتی قادر به راه رفتن نبوده و در خیابان‌های تل آویو و دیگر شهرهای اشغالی بیهوش و بی رمق به زمین می افتند.

در مواجهه با پوریم و داستان تاریخی مترتب بر آن بین کارشناسان و تاریخ نویسان وحدت نظر وجود ندارد. به طور کلی در این ارتباط دو نظر متفاوت مطرح می گردد: دسته اول شامل مورخانی است که آن را واقعیتی انکار ناپذیر قلمداد کرده و سند این ادعا را نیز برگزاری جشن سالیانه «پوریم» توسط یهودیان منحرف می دانند و دسته دوم گروهی از تاریخ نویسان هستند که معتقدند این داستان واقعیت ندارد و افسانه ای بیش نیست! حال پرداختن به این مسأله که آیا کشتار و هولوکاست ایرانیان که در کتاب عهد عتیق یهودیان ذکر شده واقعیت دارد و یا افسانه ای بیش نیست موضوع این نوشتار نمی باشد بلکه غرض شناخت نگرش و نحوه پرداختن آن ها به این ماجرا و چگونگی بهره برداری از آن است. تفکر نژادپرستانه یهودیان منحرف (یا همان پیروان تلمود) و صهیونیست‌های فاشیست امروز به گونه ای است که نه تنها کشتار، غارت و کودک کشی را تقبیح نکرده و آن را عملی مذموم نمی دانند بلکه هر اقدامی(با هر قیمت و وسیله ای) که بتواند اهداف پلیدشان را جامه عمل بپوشاند و یا مخالفان آن ها را منکوب نماید از نظر آن ها پذیرفته شده و قابل توجیه است و حتی به مناسبت آن به جشن و پایکوبی نیز می پردازند.

بر اساس همین نگرش صهیونیست ها ضمن نقض صریح حقوق بین الملل بیش از سی روز است که کشتار کودکان غزه را به عنوان یک راهبرد اساسی انتخاب کرده و به صورت مستقیم نقاط مختلف حضور کودکان مانند؛ مدارس، کمپ های سازمان ملل، محل بازی بچه ها، بیمارستان ها و خانه های مسکونی را بمباران می کنند، زنان و کودکان بی دفاع را می کشند، خانه های آن ها را ویران، خانواده‌هایشان را متلاشی و زندگی شان را مختل می نمایند. آن ها با اینکه چندین بار اعلام آتش بس کرده اند ولی به دلیل سرشت خون آشامی که دارند نتوانستند بدان وفادار باشند. البته باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که قطعاً کشتار کودکان غزه تنها به دلیل ماهیت تفکر پلید صهیونیست‌ها نیست بلکه با تحلیل داده های جمعیت شناختی مطالعات دانشگاه حیفا می توان دریافت بخش عظیمی از این رویکرد مربوط به روند رشد جمعیت در غزه است. به گونه ای که آن ها دریافتند تداوم روند افزایش جمعیت فلسطینی ها می تواند به صورت طبیعی آن‌ها را صاحب اکثریت عددی کرده که این مسأله در سال های آتی رژیم اشغالگر را در برابر جمعیتی جوان از دشمنان خود قرار می دهد که توان مقابله با آن را نخواهند داشت. لذا کشتار کودکان غزه(فلسطینی) و کرانه باختری به عنوان یک استراتژی مشخص در دستور کارشان قرار گرفته است که مایل نیستند به این زودی ها و به راحتی متوقف شود.

امروز جامعه بشری مبهوت از جنایت های بی حد و حصر صهیونیست‌ها در غزه نه تنها امیدی ندارد اشغالگران قدس روزی از این اقدامات غیرانسانی خود پشیمان شده و رویکردشان را تغییر دهند، بلکه به خوبی دریافته حتی از آن ها برمی آید که جنازه های خونین و سوخته کودکان مظلوم و بی دفاع غزه را به عنوان سند و تندیس افتخار آمیز دیگری در ویترین جنایات تاریخی خود قرار دهند. کما این که اکنون همین ادعا در صحبت های مسئولان رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن‌ها خصوصاً نتانیاهو و اوباما که این اقدامات را نوعی حرکت مقدس در دفاع از امنیت اسرائیل قلمداد می کنند دیده می شود!

سخن پایانی اینکه تراژدی حمله اسرائیل به غزه، حمایت های آمریکا از اسرائیل و سکوت مجامع بین المللی یک واقعیت تلخ را در سیاست های مبتنی بر زر و زور جهان بیش از پیش آشکار ساخت که چگونه اقلیتی صهیونیست به وسیله سه ابزار دلار، اسلحه و تبلیغات اراده اکثریتی در آمریکا، سازمان ملل و مجامع به اصطلاح صلح را به تسخیر درآورده اند. لذا جامعه بشری اگر روزی با چشمان خود مشاهده کرد که صهیونیست ها نسل کشی و هولوکاست امرو

کیهان:پروژه و ضدپروژه در جنگ غزه

«پروژه و ضدپروژه در جنگ غزه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می​خوانید؛«امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.» رئیس‌جمهور محترم دیروز این باور را در نشست اعضای کمیته فلسطین جنبش عدم تعهد عنوان کرد. آقای روحانی می‌گوید «تا زمانی که آمریکا دفاع از ظالم را به عنوان رکن سیاست خارجی خود اعلام می‌کند، امیدی به مساعدت آنان وجود ندارد.»

این ارزیابی، بازگویی برداشتی است که مردمان چهار گوشه غرب آسیا (خاورمیانه) در پی یکصد سال تعامل با غرب و دو رویه نقیض‌گونه آن پیدا کرده‌اند. این روزها در حالی که دولت یازدهم در ایران یک ساله می‌شود، صد و هشتمین سالگرد صدور فرمان مشروطیت به دنبال نهضت ملت ایران است. در این 100-150 سال همواره دو جریان خوش‌گمان و بی‌اعتماد به غرب جدید و متجدد- چه در ایران و چه در خاورمیانه اسلامی- با هم در کش و قوس بوده‌اند. باریکه کوچک غزه با مساحت 362 کیلومترمربع قریب یک ماه است به مثابه یک تیزاب گریزناپذیر تمام استدلال‌های دوطرف را به آزمون کشیده و مانند یک سنگ محک دقیق از این استدلال‌ها عیارسنجی می‌کند.

یک قرن پیش در حالی که مجتهد بزرگ شیخ فضل‌الله نوری مشروطه را مشروعه می‌خواست و حاضر نشد پرچم انگلیس را بر سردر خانه خویش بزند و سر به دار نسپارد، حلقه‌هایی متنوع برخی دارای ماموریت و برخی خوش‌گمان و غافل حاضر شدند گفتمان نهضت را از گفتمان اسلامی- ایرانی به گفتمان مدرنیته تغییر دهند هیچ، که حتی در برابر استبداد به سفارت انگلیس پناه بردند. تصور بر این بود یا عامدا چنین القا می‌شد که راه نجات و ترقی و پیشرفت و سعادت در تجدد معطوف به مدرنیته غرب و اتکا به انگلیسی‌ها- و سپس آمریکایی‌ها- است. اگر مصری‌ها پارسال چوب خوش‌باوری به آمریکا و غرب را خوردند و انقلاب آنها به سرقت رفت، ملت ایران یکصد سال پیش دچار همین مصیبت شد و البته 30 سال بعد مصیبت مجددی را در نهضت ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد 32 تجربه کرد. هنوز هیچ روشنفکر خوش‌گمان به مدرنیته و لیبرالیسم پاسخ درخوری ارائه نکرده که چرا تجدد و لیبرالیسم ایرانی به دیکتاتوری رضاخانی و محمدرضایی ختم شد و چرا متجددان مدعی آزادی در برابر این دو دیکتاتور و استکبار خارجی حامی آنها زانوی خشوع و تواضع زدند؟ جریان خوش‌بین به غرب در این پویش یکصد ساله توضیح متقنی ارائه نمی‌کند که چرا همواره اصرار داشته خط مقدم چالش را از مواجهه با قدرت‌های استکباری مهاجم به داخل منتقل کند و هم جبهه با استعمار و غرب مهاجم بایستد یا به عنوان پیاده نظام آن عمل کند؟ همچنان که حاضر نیست پاسخ دهد چرا به جای زهرآگینی و کشندگی مار مدرنیته، همواره خوش‌خرامی و خوش‌خط و خالی و زرق و برق غرب را برجسته می‌کند و به جای ترسیم سیمای دشمن، چهره دوست را برای او تصویر می‌نماید؟

غزه اما گریبان همه را گرفته است. اکنون همه آنها که روزگاری با وقاحت گفتند «ماجرای فلسطین، جنگ عرب و یهودی است و به ما چه؟» و «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» یا از پرز و نتانیاهو شنیدند که جنبش سبز «سرمایه بزرگ اسرائیل است» و «آنها به نیابت از ما می‌جنگند، جنگ با جمهوری اسلامی از درون مرزهای ایران آغاز می‌شود»، مجبورند دیروز خود را انکار کنند و در تصویر صفحه اول روزنامه‌های خود ولو به تظاهر تصویر کارگردانی را در حال اهدای خون به مردم غزه منتشر کنند که خود سرباز ناتوی فرهنگی و جنگ نیابتی در حوزه سینما و فرهنگ است. به راستی مردم در محاصره و مظلوم اما مقاوم و مبارز غزه، امروز نیازمند چند سی‌سی خون آلوده و معتاد به دلارهای اسکاری هستند؟ بیایید نه به اصغر فرهادی اسکاری، نه به شیرین عبادی دریافت‌کننده جایزه نوبل و نه به محمد خاتمی مدعی گفت‌وگوی تمدن‌ها و نفی خشونت خوش‌گمان باشیم و هیچ نپرسیم که در روزگار بایکوت ملت ایران چرا سازمان‌ها و رسانه‌های غربی و دلارها و آنتن‌های آنها مشغول ترویج و بازتبلیغ این جماعت بود. اما آیا حق نداریم بپرسیم فلان کارگردان اسکاری چند فیلم برای قربانیان استکبار و استعمار و لیبرالیسم خونریز غربی ساخته یا دست‌کم دست‌اندرکاران اسکار و برندگان آن را دعوت به تحریم یا اعلام بیزاری از جنایتکاران صهیونیست و حامیان غربی آنها کرده است؟ یا فلان نامزد جایزه صلح نوبل چرا گریبان اوباما- دیگر برنده جایزه صلح نوبل!- را نمی‌گیرد که پای خونریزی و کودک‌کشی اسرائیل ایستاده‌ یا به شکل سیستماتیک اقدام به شکنجه و نقض حقوق بشر می‌کند؟ آیا مردی با عبای شکلاتی و مدعی گفت‌وگوی تمدن‌ها و نفی خشونت مرده است که نمی‌تواند از ظرفیت بین‌المللی مدعایی (!؟) برای اعلام بیزاری هم‌قطارانش از اسرائیل استفاده کند؟ آیا آن ظرفیت تنها به کار اغوای ملت ایران و دادن آدرس غلط می‌آید؟! آنها که با بلاهت تمام 8 ماه به عنوان پیاده‌ نظام اسرائیل در معرکه آشوب 88 هیزم‌کشی کردند و دست به خودکشی زدند، اکنون چگونه نسبت به اسرائیل اعلام بیزاری کنند؟ فذلک میت الاحیاء.

پرسش و استدلال دیگری نیز در میان است. از حدود یک سال پیش که جماعتی مرتجع یا تجدیدنظرطلب اراده کردند حرمت ارتباط با شیطان بزرگ را به بهانه چالش هسته‌ای و با هل دادن دولت جدید به وسط معرکه بشکنند، یک استدلال کانونی داشتند و آن اینکه دولت آمریکا میانه‌رو است و این اسرائیل و لابی صهیونیستی تندرو در آمریکا هستند که کاخ سفید و غرب را تحریک به دشمنی و تحریم و سخت‌گیری افزون‌تر با ملت ایران می‌کنند. این استدلال از سال‌ها قبل نیز مطرح بوده است. همین طیف در عین حال مدعی بوده‌اند که مسئله فلسطین و غزه ربطی به ملت ایران ندارد. آیا این دو استدلال قابل جمع است؟ یعنی می‌شود اسرائیل را به عنوان خط مقدم بیشترین دشمنی‌ها با ایران معرفی کرد و هم مدعی شد فتنه‌گری‌های زنجیره‌ای اسرائیل در منطقه ارتباطی به ما ندارد و نباید با او مواجه شد؟! اگر کسی حتی مسلمان هم نبود تا به دعوت «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» لبیک بگوید و حتی اگر وجدان انسانی نداشت که قلب او از جنایت‌های دلخراش صهیونیست‌ها به درد بیاید، صرف ادعای منافع ملی حکم می‌کرد اسرائیل را دشمن بدارد و در دفع شرارت او لحظه‌ای دریغ نکند. اما اگر هیچ کدام این اتفاق‌ها نیفتاد و چنین جماعت انگشت‌نمایی در نوک پیکان جنگ نیابتی اسرائیل و آمریکا قرار گرفتند آنگاه نمی‌توان گفت آنها از آل سعود و داعشی‌ها- سربازان جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل در جهان سنی- مرتجع‌تر و فرومایه‌ترند؟ آیا جرم آنها جرم کوچکی است که اوبامای جنایتکارتر از بوش را بزک کردند و بر دست چدنی او دستکش مخملی کشیدند، حال آن که خون ملت‌های عراق و سوریه و فلسطین و لبنان- و بحرین و یمن و مصر- بر گردن او سنگینی می‌کند. چرا آنان در هنگامه جنگ صهیونیستی- آمریکایی موسوم به جنگ جهانی چهارم کوشیدند ملت ما را مشغول درگیری‌های فرساینده داخلی کنند؟

منطقه ما در همین دو ماه اخیر اتفاقات مهم و عبرت‌آموزی را به خود دید حاکی از اینکه دشمن مشغول کید مداوم است و «من نام لم ینم عنه. آن که به خواب رود دشمن او نمی‌خوابد.» این پروژه گازانبری البته خسارت‌های استراتژیک برای طراحان صهیونیستی- آمریکایی آن درپی خواهد داشت اما ماجرا این است که جنگ‌افکنی داعش در 100 کیلومتری پایتخت بغداد آن هم در بحبوحه مذاکرات هسته‌ای وین و 45 روز قبل از سررسید توافق ژنو و همچنین هجوم یک ماه بعد صهیونیست‌ها به مقاومت غزه بی‌ارتباط به هم نیست. فتنه‌انگیزی داعش در اواسط خرداد قرار بود شکست بزرگ سیاسی، نظامی و انتخاباتی آمریکا در سوریه و عراق را جبران کند و یک لبه از حمله گازانبری علیه جبهه مقاومت اسلامی (با محوریت ایران) باشد که دقیقا 30 روز بعد با جنگ مستقیم صهیونیست‌ها در غزه کامل شد. هدف نقشه بزرگی که اکنون 80-90 درصد آن با شکست غیرمترقبه مواجه شده این بود که با غافلگیری دولت و ارتش عراق، بغداد به عنوان متحد استراتژیک ایران سقوط کند و از آن طرف بخشی از خط فلسطینی- لبنانی مقاومت فرو بریزد و ایران با دو بال شکسته پای توافق وین حاضر شود؛ خواب آشفته‌ای که برای آمریکا و اسرائیل بد تعبیر شد. ماجرای عراق و ماجرای غزه هر چند که در این دو ماه قلب ملت ما و ملت‌های مسلمان منطقه را خون کرد اما ظرفیت بی‌سابقه‌ای از مظلومیت و بیداری و عزم و بسیج‌گری را فراهم ساخته است.

اگر ظرفیت بیداری اسلامی به اعتبار برخی غفلت‌ها و تکاپوی دشمن در برخی کشورها به انحراف رفت، حماقت بزرگ اسرائیل - و سرانگشتان داعشی آنها- زرادخانه بیداری اسلامی با هویت «مقاومت اسلامی» را مجددا تا حد انفجار انباشته کرده است. بیداری بدون مقاومت همان حکایت 100 سال پیش ما بود که در مبارزه با استبداد از عقبه استکباری آن غافل ماندیم و تصور کردیم آزادی بدون استقلال و بیزاری از شیاطین مستکبر عالم ممکن است. امروز می‌توان به عیان دید که فلسطین و لبنان و سوریه و عراق کم یا زیاد در حال عبور از فاز «بیداری» به مرحله عمیق‌تر و متعالی‌تر «مقاومت اسلامی» هستند. این رویداد، اتفاق راهبردی مهمی است. آیا بدون فتنه داعش در عراق و سبزها در ایران و اسرائیل در غزه می‌شد ملت‌ها را به خود آورد و در تراز عزت و مقاومت بسیج کرد؟ این ظرفیت را باید قدر شمرد و به فعلیت رساند. بسیج رسانه‌ای و ضرورت تشکیل ستاد جنگ رسانه‌ای در وسعت جهان اسلام بلکه جامعه جهانی، یکی از ضرورت‌های این مهم است. اگر جنایات مستقیم یا نیابتی آمریکایی- صهیونیستی در همین چند ماه اخیر مقدمه اتحاد بیشتر امت اسلام و فرزندان مقاومت در چهار گوشه منطقه شده باشد، رویداد بزرگی است آن قدر که سربازان ناتوی فرهنگی را مجبور کرده برخلاف سنت همیشگی شکستن مرزبندی با غرب مهاجم، به فاصله‌گذاری با غرب تظاهر کنند؛ یعنی اینکه آمریکا و انگلیس و غرب با خطایی استراتژیک سربازان جنگ نیابتی را خلع سلاح کرده و زیر پای استدلال و توجیهات آنان را خالی نموده‌اند.

رمز پیروزی و عزت و پیشرفت ما و همه ملت‌های ستم‌کشیده منطقه در همان یک جمله با ارزشی است که رئیس‌جمهور محترم در سالگرد تنفیذ و در آستانه یک سالگی دولت یازدهم گفته است؛ «امیدی به مساعدت آمریکا وجود دارد.» تنها ملت‌هایی که از مستکبران مایوس شدند و طمع آنها نسبت به خود را ناامید کردند، روی نجات و پیشرفت و عزت را خواهند دید. اکنون زمان ایمان دوباره به این آیت الهی است که «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه... هرچه نیرو دارید برای نبرد با دشمن فراهم کنید. دشمنان خدا و دشمنان شما باید از شما بترسند.»

جمهوری اسلامی:نگاهی به کارنامه یکساله دولت یازدهم

«نگاهی به کارنامه یکساله دولت یازدهم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می​خوانید؛با گذشت یکسال از استقرار دولت یازدهم، ارزیابی منصفانه کارنامه این دولت می‌تواند کمکی به دولتمردان و شخص رئیس‌جمهور روحانی باشد کما اینکه افکار عمومی را نیز در جریان واقعیت‌های کشور خواهد گذاشت.

به حکم این ضرب المثل معروف و قدیمی که "دیکته نانوشته غلط ندارد" قطعاً کسی نمی‌تواند ادعا کند دولت یازدهم مصون از خطا و اشتباه بوده و هرچه انجام داده صحیح و بی‌اشکال است. بنابر این، برای رسیدن به یک ارزیابی منصفانه باید جنبه‌های مثبت و منفی عملکرد دولت را برشمرد و از کنار هم قرار دادن این مجموعه به یک جمع‌بندی رسید.

بهتر است این ارزیابی را از خود انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 شروع کنیم. اعلام نتیجه این انتخابات که در بردارنده پیروزی دکتر حسن روحانی بود، به جامعه ایرانی امید و آرامش داد و در سطح جهانی نیز نگاه‌ها را نسبت به ایران مثبت کرد. علت، این بود که اولاً انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 بدون مشکل و در سلامت و صحت انجام شد و ثانیاً جریان اعتدال که نیاز واقعی جامعه بود به پیروزی رسید. در داخل ایران، مردم از جولان دادن 8 ساله جریان افراط بشدت خسته شده بودند و در خارج از ایران نیز چهره جمهوری اسلامی ایران را لایه‌ای از خشونت و برخوردهای منفی پوشانده بود. طبیعی بود که این انتخابات و این انتخاب، به مردم ایران "امید و آرامش" بدهد و در خارج نیز نگاه‌ها را نسبت به جمهوری اسلامی ایران به طرف مثبت شدن سوق دهد. منظور، نگاه ملت هاست نه قدرت‌های سلطه‌گر که نگاهشان هرگز برای ما معیار نبوده و نیست و نخواهد بود.

دولت یازدهم، این امید و آرامش را با حرکت در چارچوب قانون و اخلاق، توسعه داد و در تعامل با جهان نیز با عملکرد منطقی خود توانست بر آن نگاه مثبت بین‌المللی صحه بگذارد. مردم که از بی‌قانونی‌های دولت‌های نهم و دهم و بد اخلاقی‌های ترویج شده در آن دوران کاملاً سرخورده و نگران بودند، با مشاهده قانون مداری و حرکت دولت یازدهم در چارچوب اخلاق، امید وآرامش بیشتری یافتند و افکار عمومی جهان نیز دولت جدید ایران را برخلاف دولت‌های نهم و دهم، اهل منطق و تعامل متکی بر حقوق متقابل یافتند و هر روز که از عمر این دولت گذشت در این زمینه با اراده‌ای جدی‌تر و مصمم‌تر مواجه شدند، همان انتظاری که از دولتی در طراز "جمهوری اسلامی" وجود دارد.

رفتارها و گفتارهای شخص رئیس جمهور،‌ چه در تعامل و سخن گفتن با مردم ایران و چه در مواجهه با جهانیان، نیز عامل مهم دیگری است که دولت یازدهم را در چشم‌ها و قلب‌ها متناسب با شأن مردم ایران و در خور نظام جمهوری اسلامی نشان داد. مردم ایران، ادبیات رئیس‌جمهور سابق را بهیچوجه در خور شأن خود و متناسب با نظام جمهوری اسلامی نمی‌دانستند و از رفتارها و گفتارهای وی در بسیاری موارد دچار حیرت می‌شدند و با بی‌صبری در انتظار فرا رسیدن زمانی بودند که با رئیس جمهوری مواجه شوند که از ادبیاتی فاخر و در خور جایگاه رئیس اجرائی کشور برخوردار و عملکرد او نیز با چنین ادبیاتی منطبق باشد. با انتخاب دکتر روحانی به ریاست جمهوری، مردم به این آرزوی خود رسیدند و از آن وضعیت نامطلوب رهائی یافتند. اگر هیچ اقدام مثبتی در دولت یازدهم صورت نگرفته باشد، همین رفتار و گفتار منطقی شخص رئیس‌جمهور روحانی، برای ملت ایران ارزشمندترین سرمایه است، زیرا اعتبار و جایگاه معنوی هر ملت مهم‌ترین سرمایه آن ملت است.

تلاش‌های مدبرانه دولت یازدهم برای پایان دادن به مشکلاتی که غرب در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان پدید آورده، نقطه مثبت دیگر این دولت است. علیرغم فضاسازی‌های بی‌رحمانه مخالفان داخلی و کارشکنی‌های بی‌رحمانه‌تر رژیم صهیونیستی و لابی صهیونیستی در بدنه حکومت آمریکا، مذاکرات هسته‌ای با 1+5 با موفقیت به پیش رفت بگونه‌ای که بخشی از مشکلات مربوط به دارائی‌های ایران در خارج و تحریم‌ها حل شد، بسیاری از آراء دادگاه‌های غربی در مورد بانک‌ها و شرکت‌های ایرانی باطل شد و ادامه روند تحریم‌ها نیز متوقف گردید. هر چند هنوز به دلیل کارشکنی‌های دولت آمریکا توافق نهائی حاصل نشده ولی تمام شواهد و قرائن نشان می‌دهند این مذاکرات به سرانجامی خواهد رسید که ایران را با حراست از منافع ملی خود و بدون آنکه از خطوط قرمز عبور کند به اهداف خود خواهد رساند. نکته بسیار مهم و قابل توجه اینست که تا همینجا نیز آنچه به دست آمده به ویژه جلوگیری از روند رو به رشد تحریم‌ها و محدودیت‌های غیرقانونی، دستاورد بزرگی است.

عملکرد دولت یازدهم در بخش اقتصاد را هر چند نمی‌توان کاملاً موفق دانست ولی همین موفقیت‌های نسبی که در بخش مهار تورم و تثبیت قیمت سکه و ارز و بعضی موارد دیگر به دست آمده، با توجه به محدودیت‌هائی که دولت دارد قابل تحسین است. وجود بنگاه‌های اقتصادی خارج از دولت و خرابه‌های به جای مانده از دولت‌های نهم و دهم، موانع بزرگی هستند که بدون غلبه بر آنها نمی‌توان اقتصاد کشور را نجات داد. دولت یازدهم البته در درون خود نیز به دلیل عدم انسجام فکری مسئولین اقتصادی دچار مشکل است که بدون برطرف ساختن آن نمی‌تواند بر مشکلات فائق آید.

در بخش فرهنگ نیز دولت یازدهم به دو دلیل توفیق چندانی نداشته است. اول آنکه این دولت برنامه مشخصی برای حل مشکلات فرهنگی ارائه نداده و دوم آنکه در ساختار حکومتی کشور ما فرهنگ به جزیره‌های متعددی تقسیم شده که سهم دولت از آن بسیار ناچیز است. علاوه بر اینها، حتی اگر تمام دستگاه‌های فرهنگی کشور متحداً برای ارتقاء فرهنگ کار کنند، وجود برنامه‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی بی‌محتوا و گاهی خلاف معیارهای ارزشی، تمام زحمات آنها را بر باد می‌دهد. این واقعیت را نیز نباید نادیده انگاشت که حضور بقایای دولت‌های نهم و دهم در بخش‌هائی از دستگاه‌های دولتی فرهنگ کشور، مانع قابل تأملی به حساب می‌آیند که نمونه آن را می‌توان در ناچار شدن مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به متوقف ساختن یکی از زیرمجموعه‌های این وزارت که اخیراً صورت گرفته است یافت.

یکی دیگر از نقاط ضعف دولت یازدهم را باید ضعف بدنه دولت به دلیل عدم کارآمدی بعضی وزرا و استانداران دانست. همین امر موجب شده این دولت از قاطعیت لازم برای پیشبرد اهداف خود برخوردار نباشد.

ضعف شدید بخش رسانه‌ای نیز از نقاط منفی دولت یازدهم است. با اینکه تفکر اعتدال در جامعه ما از نیروهای برنامه‌دار، کاردان و فعالی در بخش رسانه‌ای برخوردار است، معلوم نیست چرا دولت،‌ خود را از این موهبت محروم نموده و سراغ نیروهائی رفته که بعضی از آنها حتی از نظر خاستگاه فکری نیز با این دولت همراه نیستند. این بخش را نباید کوچک و کم اهمیت دانست، زیرا بسیاری از موفقیت‌ها و ناکامی‌ها از همین بخش ناشی می‌شوند و کارآمدی نیروهای رسانه‌ای دولت حتی می‌توانند با موقعیت سنجی‌های دقیق، دولت را از بعضی اقدامات غیرضروری یا نابجا برحذر دارند و یا به بعضی اقدامات لازم در موقعیت مناسب تشویق نمایند.

در مجموع، هر چند در یک ارزیابی منصفانه از اولین سال کارنامه باید پذیرفت که دولت یازدهم از موفقیت‌های خوبی برخوردار بوده، لکن نقاط ضعف این دولت را نیز نباید نادیده گرفت. واقعیت اینست که دولت یازدهم به دلیل اینکه وارث مخروبه‌های کم سابقه‌ای در بخش‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برجای مانده از دولت‌های نهم و دهم است، به فرصت بیشتری برای ترمیم این خرابی‌ها نیاز دارد. به همین دلیل، نمی‌توان در مدت یکسال، پیشرفت‌های زیادی را از این دولت انتظار داشت. با اینحال، در شرایط دشوار داخلی، منطقه‌ای و جهانی کنونی، انصاف اینست که کارنامه دولت یازدهم در مدت کوتاه یکسال کاملاً مثبت و در خور ستایش است و قطعاً با برطرف کردن نقاط ضعف خواهد توانست در ادامه راه به اهداف ترسیم شده دست یابد.

رسالت:ایران و مظلومیت دیپلماتیک غزه

«ایران و مظلومیت دیپلماتیک غزه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حشمت‌الله فلاحت پیشه است که در آن می​خوانید؛نشست «کمیته فلسطین» گروه غیرمتعهدها در اوج مظلومیت دیپلماتیک «فلسطین» و «غزه» در تهران برگزار شد. کمتر مصداقی از این نوع در تاریخ مناسبات سیاسی- دیپلماتیک دنیا شکل می‌گیرد که همزمان با «جنایت علیه بشریت» نهادهای سیاسی و سازمان‌های بین‌المللی دنیا به سکوت خود ادامه دهند و زنان و کودکان یک منطقه محاصره شده، همزمان جنگ، فقر، جراحت و بیماری را تحمل کنند اما لابی ذی‌نفوذ آژانس‌ جهانی یهود، حتی اجازه پخش کامل تصاویر این «ظلم قرن» را ندهد.

سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن سازمان به عنوان دارنده ابزار اجرایی فصل هفتم منشور ملل متحد حتی از محکومیت لفظی جنایات رژیم صهیونیستی خودداری کرد. این در حالی است که از سال 1990 میلادی به واسطه احکام آن شورا ذیل ماده 42 فصل هفتم، صدها هزار انسان بویژه درکشورهای اسلامی کشته، زخمی و آواره شده‌اند و حاکمیت ملی کشورها نقض شده است.

دیوان بین‌المللی کیفری (Icc) نیز ساکت است. این دیوان طبق «اساسنامه رم» از صلاحیت لازم برای پیگیری جنایت مقامات سیاسی عالی رتبه کشورها علیه بشریت برخوردار است و این صلاحیت انحصاری را علیه برخی مقامات همچون «صدام حسین»، «قذاقی»، «عمرالبشیر» و «بشار اسد» به کار گرفته است.اما حتی اجازه تحقیق مقدماتی در مورد جنایات انسانی «بنیامین نتانیاهو» داده نشده است. این در حالی است که 9 بند اساسنامه رم که عناوین و مصادیق مختلف جنایت علیه بشریت را بر شمرده است، به صورت کامل در مورد نتانیاهو و فرماندهان نظامی و وزیر جنگ رژیم صهیونیستی مصداق پیدا می‌کند. کشتار زنان، کودکان و غیرنظامیان خارج از میدان جنگ، بمباران و موشک‌باران هدایت‌شده، حصر و جلوگیری از ارسال کمک‌های بشر دوستانه، استفاده از سلاح‌های ممنوعه، حمله به مناطق غیرنظامی، از بین بردن زیرساخت‌های حیات روزمره و از بین بردن امکانات و ارتباطات حیاتی و معیشتی، سرکوب و شکنجه.

طبق اساسنامه رم، دبیر کل سازمان ملل متحد، شورای امنیت سازمان ملل، دادستان دیوان بین‌المللی کیفری و سازمان‌های غیردولتی قضائی و وکالتی باید به وظیفه خود در گزارش و کمک به تهیه کیفرخواست جنایات رهبران صهیونیست عمل می‌کردند که این مهم هنوز انجام نشده است. در قرنی که به عنوان قرن «حاکمیت ارزش‌های انسانی» در سازمان ملل متحد نامیده می‌شود، تاکنون این گونه انسان و ارزش‌هایش به ابتذال کشیده نشده بود. همه سازمان‌ها و شعارهای فوق تسلیم تبانی پول و زور شده‌اند.

در این بین زوال اخلاقی- سیاسی مقامات عرب جای تاسف بیشتری دارد. برای نخستین بار «شیمون پرز» رئیس رژیم صهیونیستی و دیگر مقامات آن رژیم، از همکاری سران عرب با سیاست سرکوب و «مشت آهنین» اسرائیل قدردانی کردند. ارتجاع و صهیونیسم در تبانی جدید خود به دنبال قربانی کردن دموکراسی ناشی از «بیداری اسلامی» هستند. بهای این تبانی را نیز زنان و کودکان فلسطین می‌دهند. بی‌خاصیت شدن دیگر سازمان‌های بین‌المللی همچون سازمان «کنفرانس اسلامی» و «اتحادیه عرب» نیز نتیجه دیپلماتیک این تبانی سیاسی است.

در چنین شرایطی ایران می‌تواند در راستای جایگاه تاریخی خود از حقانیت فلسطین دفاع نماید. لذا توجه به چند راهکار ذیل ضروری است:

1- باید یکی از دستاوردهای کار «کمیته فلسطین» غیرمتعهدها، طرح پرونده نتانیاهو و دیگر مقامات سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی در دیوان بین‌المللی کیفری باشد. تنظیم یک متن حقوقی مستند به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه برای دبیر کل سازمان ملل متحد و دادستان دیوان بین‌المللی کیفری اولین اقدام حقوقی لازم است.

2- پیشنهاد سازوکار عملیاتی تقویت زیرساخت دفاعی و موشکی مقاومت در دستور کار قرار گیرد. رژیم صهیونیستی زیر بار پیش‌شرط عدم تکرار تجاوز نظامی برای آتش بس پیشنهادی نرفت.

سیاست این رژیم آن است که به صورت سنواتی و برنامه‌ریزی شده، زیرساخت دفاعی و توان مقابله به مثل مقاومت را تخریب نموده و با انهدام ساختارهای رفاهی، عمرانی و آموزشی فلسطین، ساکنان اصلی این سرزمین را به فقر و فلاکت دائم محکوم نماید. بنابراین جنگ ابزار اصلی آن رژیم در شرایط متحول آینده در قبال فلسطین است و «مقاومت» نیز باید به راهبرد اصلی دنیای اسلام در قبال فلسطین تبدیل شود و در اجرای فرامین مقام معظم رهبری باید زمینه‌های مالی، تولیدی، تجاری و آموزشی لازم برای تسلیح دائمی فلسطینی‌ها فراهم آید. طبیعی است که این اقدام مسلمانان کاملا دفاعی بوده و لذا طبق منشور ملل متحد مشروع می‌باشد.

3- در «عصر اطلاعات» و گسترش فناوری ارتباطاتی، امکان افشای تبانی‌های سیاسی و محدود نشدن ملل اسلامی بویژه جوانان مسلمان در قالب این تبانی‌های شوم، فراهم شده است. سازمان‌های مردم نهاد، تشکل‌‌های دانشجویی و جوان کشور باید محوریت «دیپلماسی عمومی» جدید در قبال فلسطین‌ را در اختیار گیرند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز باید فعالیت رسانه‌ای خود را دراحیای ابتکار پیشین و رسانه‌های اسلامی در موضوع فلسطین گسترش دهد.

4- کمتر از دو ماه به اجلاس پاییزه بین‌المجالس جهانی در «ژنو» سوئیس باقی است. ریاست و شورای اجرایی بین‌المجالس مجلس شورای اسلامی باید از هم اکنون مقدمات «دیپلماسی پارلمانی» لازم را برای تبدیل«مظلومیت غزه» به «ماده اضطراری» اجلاس آغاز نماید. با توجه به مواضع و بیانیه‌های کم‌سابقه مجالس و محافل سیاسی کشورهای مختلف از خاورمیانه تا آمریکای لاتین، امکان شکل‌گیری یک موضع جهانی در اجلاس جهانی بین‌المجالس وجود دارد. مجلس ایران می‌تواند از هم اکنون به طور رسمی پیشنهاد ماده اضطراری «حمایت از مردم غزه» را در پایگاه رسمی بین‌المجالس مطرح نماید تا امکان جلب نظر همراه و موافق دیگر اعضا را فراهم نماید. با این کار امکان محکومیت رژیم صهیونیستی در کمیته حقوق بشر سازمان جهانی بین‌المجالس (IPU) نیز فراهم می‌شود.

قدس:مواضع غیر قانونی سازمان ملل

«مواضع غیر قانونی سازمان ملل»عنوان یاددشات روز روزنامه قدس به قلم د‌‌‌‌‌کتر زهره حید‌‌‌‌‌ری است که در آن می​خوانید؛با وجود‌‌‌‌‌ همه آرزوها و کوششها، سازوکارهای جهانی قاد‌‌‌‌‌ر به مواجهه با موارد‌‌‌‌‌ نقض فاحش حقوق بشر د‌‌‌‌‌ر د‌‌‌‌‌نیای امروز نیست و نماد‌‌‌‌‌ بارز آن را می توان د‌‌‌‌‌روضعیت د‌‌‌‌‌شوار مرد‌‌‌‌‌م غزه، بویژه د‌‌‌‌‌ر هفته های اخیر مشاهد‌‌‌‌‌ه کرد‌‌‌‌‌.

د‌‌‌‌‌ر واقع، بحران حال حاضر غزه نمایانگر ناکارآمد‌‌‌‌‌ی سازمان ملل است، واقعیتی که منجر به جنایات فجیع اشغالگران قد‌‌‌‌‌س و نقض فاحش اصول عرفی حقوق بین الملل شد‌‌‌‌‌ه تا جایی که حتی حامیان آن را نیز واد‌‌‌‌‌ار به سکوت و یا تأکید‌‌‌‌‌ بر نقض اصول اولیه حقوق بین الملل و بشر کرد‌‌‌‌‌ه است.

سخنان اخیر ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر اجلاس ویژه شورای حقوق بشر، مؤید‌‌‌‌‌ این ناتوانی است.
سخنان وی به عنوان عالی رتبه ترین مقام حقوق بشری ملل متحد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر کنار اظهارات والری ایموس، هماهنگ کنند‌‌‌‌‌ه امور بشرد‌‌‌‌‌وستانه ملل متحد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر همان اجلاس و تشریح فجایع و آمار تلفات بحران کنونی از سوی آنان بر این واقعیت صحه گذاشت و اوضاع بسیار فجیع را به گوش جهانیان رساند‌‌‌‌‌.

این اظهارات همگی بر نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشرد‌‌‌‌‌وستانه همچون اصل تناسب، اصل تفکیک و اصل احتیاط تأکید‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌اشت.
سازمان ملل متحد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر سالهای پس از تشکیل رژیم جعلی اسراییل و بحرانهای متعاقب آن، بارها اقد‌‌‌‌‌امهای نمایشی محد‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌ی را به انجام رساند‌‌‌‌‌ه ؛ موارد‌‌‌‌‌ی مانند‌‌‌‌‌ برگزاری اجلاسها و کنفرانسهای بین المللی، اعزام نیروهای حافظ صلح، تشکیل کارگزاری امد‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ به مرد‌‌‌‌‌م فلسطین، گسیل فرستاد‌‌‌‌‌ه ویژه، تحقیق گروه های حقیقت یاب، انتخاب گزارشگر ویژه، صد‌‌‌‌‌ور قطعنامه و غیره، اما همه این اقد‌‌‌‌‌امها، فاقد‌‌‌‌‌ بستر و اراد‌‌‌‌‌ه سیاسی لازم د‌‌‌‌‌ر تصمیم شورای امنیت بود‌‌‌‌‌ه است .

شاید‌‌‌‌‌ مجریان د‌‌‌‌‌ر سازمان ملل متحد‌‌‌‌‌ تصور می کنند‌‌‌‌‌ که تنها ابراز همد‌‌‌‌‌رد‌‌‌‌‌ی و محکومیت ، این فجایع را جبران می کند‌‌‌‌‌، د‌‌‌‌‌ر حالی که سازمان ملل از توجه به مقد‌‌‌‌‌مه منشور خود‌‌‌‌‌ مبنی بر «محفوظ د‌‌‌‌‌اشتن نسلهای آیند‌‌‌‌‌ه از بلای جنگ، که د‌‌‌‌‌و بار د‌‌‌‌‌ر مد‌‌‌‌‌ت عمر انسانی افراد‌‌‌‌‌ بشر را د‌‌‌‌‌چار مصایب غیر قابل بیان نمود‌‌‌‌‌ه…» عاجز است .

د‌‌‌‌‌ر سالهای اخیر کود‌‌‌‌‌کان و مرد‌‌‌‌‌م غزه اگر از گرسنگی نمرد‌‌‌‌‌ه باشند‌‌‌‌‌، اگرمجروح و معلول نشد‌‌‌‌‌ه و یا د‌‌‌‌‌ر تأمین حد‌‌‌‌‌اقلهای زند‌‌‌‌‌گی با سختی های فراوان د‌‌‌‌‌ست و پنجه نرم نکرد‌‌‌‌‌ه باشند‌‌‌‌‌، د‌‌‌‌‌ست کم تا به امروز سه نوبت جنگ و خون ریزی را به چشم د‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌ه و د‌‌‌‌‌ر حصر زند‌‌‌‌‌گی کرد‌‌‌‌‌ه اند‌‌‌‌‌. این د‌‌‌‌‌ر حالی است که گزارشگر سازمان ملل متحد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر امور حقوق بشر د‌‌‌‌‌ر فلسطین هشد‌‌‌‌‌ار د‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ه، نوار غزه که از هفت سال قبل تحت محاصره زمینی، د‌‌‌‌‌ریایی و هوایی اسراییل قرار د‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌، پس از سه سال د‌‌‌‌‌یگر قابل سکونت نبود‌‌‌‌‌ه است.

د‌‌‌‌‌ر چنین شرایط اسفناکی تنها شورای حقوق بشر سازمان ملل د‌‌‌‌‌ر قطعنامه ای خشونتها و نقض گسترد‌‌‌‌‌ه، نامتقارن و آشکار حقوق بشر و آزاد‌‌‌‌‌ی های اساسی جنایتکاران را د‌‌‌‌‌ر نوار غزه را محکوم کرد‌‌‌‌‌ه است و د‌‌‌‌‌ر مقابل این رژیم استد‌‌‌‌‌لال می کند‌‌‌‌‌، تنها از غیرنظامیانش د‌‌‌‌‌ر مقابل د‌‌‌‌‌شمن تروریستی د‌‌‌‌‌فاع می کند‌‌‌‌‌.

د‌‌‌‌‌ر این میان تنها هنر کارگزاران سازمان ملل، نشست فوق العاد‌‌‌‌‌ه شورای امنیت د‌‌‌‌‌ر خصوص اوضاع نوار غزه و حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی است که به هیچ نتیجه مشخصی نمی رسد‌‌‌‌‌ . اگر چه برخی از کشورهای عربی نیر پیش نویس قطعنامه را ارایه د‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌ که به د‌‌‌‌‌لیل توافق ند‌‌‌‌‌اشتن بر سر مفاد‌‌‌‌‌ و مند‌‌‌‌‌رجات آن، این نشست نیز بد‌‌‌‌‌ون صد‌‌‌‌‌ور قطعنامه ای به کار خود‌‌‌‌‌ پایان د‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ و مقرر شد‌‌‌‌‌ کشورهای عربی تغییراتی د‌‌‌‌‌ر قطعنامه پیشنهاد‌‌‌‌‌ی خود‌‌‌‌‌ ایجاد‌‌‌‌‌ کنند‌‌‌‌‌ و این یعنی از د‌‌‌‌‌ست د‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ن زمان آن هم د‌‌‌‌‌رشرایطی که باگذشت هر روز د‌‌‌‌‌ه ها فلسطینی د‌‌‌‌‌ر بمبارانهای رژیم صهیونیستی به شهاد‌‌‌‌‌ت می رسند‌‌‌‌‌.

د‌‌‌‌‌ر این موقعیت حساس و بحرانی حد‌‌‌‌‌اکثر تلاش بان کی مون تأکید‌‌‌‌‌ بر این موضوع است که وخامت اوضاع د‌‌‌‌‌ر نوار غزه ضرورت لزوم برگزاری گفت وگوها برای حل مشکلات د‌‌‌‌‌ر این منطقه است.

آنچه مسلم می نماید‌‌‌‌‌ این است که د‌‌‌‌‌ر غزه جریان نسل کشی د‌‌‌‌‌ر حال وقوع است و یک رژیم تا د‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌ان مسلح شبانه روز به مرد‌‌‌‌‌م مظلوم و بی‌پناه حمله‌ د‌‌‌‌‌د‌‌‌‌‌منشانه وتجاوزگرایانه می‌کند‌‌‌‌‌، اما شورای امنیت به جای اینکه د‌‌‌‌‌ر مقابله با این تجاوزگری‌ها و کشتار زنان و کود‌‌‌‌‌کان بی‌پناه اقد‌‌‌‌‌امهای عملی انجام د‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌، از آتش‌بس سخن می گوید‌‌‌‌‌.

د‌‌‌‌‌ر این شرایط پیشنهاد‌‌‌‌‌ شورای امنیت سازمان ملل برای برقراری آتش بس د‌‌‌‌‌ر غزه به نوعی فرار از مسؤولیت تلقی می شود‌‌‌‌‌ ، چرا که این شورا باید‌‌‌‌‌ بتواند‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر مقابله‌ با این تجاوزگری‌ها، از امکانات قانونی خود‌‌‌‌‌ برای توقف و معرفی و مجازات تجاوزگران استفاد‌‌‌‌‌ه کند‌‌‌‌‌، ولی از این اقد‌‌‌‌‌ام سر باز می زند‌‌‌‌‌، د‌‌‌‌‌ر حالی که این پرسش مهم برای بسیاری ازمرد‌‌‌‌‌م جهان مطرح است: سازمان مللی که اجازه حمله به افغانستان و عراق را می‌د‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌ و کشورهای غربی را مجاز می کند‌‌‌‌‌ تا با همه‌ امکانات و تسلیحاتشان به اسم مبارزه با تروریستها به این کشورها حمله می‌کنند‌‌‌‌‌، چرا د‌‌‌‌‌ر مورد‌‌‌‌‌ غزه اقد‌‌‌‌‌امی انجام نمی‌د‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌؟

نهایت اینکه شورای امنیت سازمان ملل با این نوع پیشنهاد‌‌‌‌‌ها از مسؤولیت جهانی خود‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر جهت صلح و د‌‌‌‌‌فاع از حقوق بشر فرار می‌کند‌‌‌‌‌ ومشخص است که آتش بس یک طرفه‌ای که د‌‌‌‌‌ر یک سوی آن مرد‌‌‌‌‌م بی د‌‌‌‌‌فاع قرار د‌‌‌‌‌ارند‌‌‌‌‌ و طرف مقابل با تمام امکانات به آنان یورش می‌برد‌‌‌‌‌، ناپاید‌‌‌‌‌ارخواهد‌‌‌‌‌ بود‌‌‌‌‌.

سیاست روز:خشک مقدس‌های بی‌شعور بازیچه دشمنان باشعور!

«خشک مقدس‌های بی‌شعور بازیچه دشمنان باشعور!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که در آن می​خوانید؛در سالهای دفاع مقدس، یکی از افرادی که به جرم جاسوسی دستگیر و در تلویزیون اقدام به افشاگری کرده بود، در باره تماسش با رابط آمریکایی‌اش ماجرایی را نقل کرد که شنیدنی است. وی می‌گفت در تماسی با این رابط آمریکایی اعتراض کردم که چرا آمریکا و غرب از صدام حمایت می‌کنند، در حالی که این کشور با شوروی دارای رابطه خوبی است و قرارداد نظامی با مسکو داشته و در آن جبهه سیاسی قرار دارد. رابط آمریکایی در پاسخ این جاسوس ایرانی گفته بود: «ما که نباید تاوان کند ذهنی روس‌ها را بدهیم. صدام آمریکایی است و از منافع غرب در مقابل ایران دفاع می‌کند، اما شوروی این را نمی‌فهمد و از صدام حمایت می‌کند».

مرحوم شریعتی در کتاب «شهادت» وقتی به قصه شهادت امام علی(ع) اشاره می‌کند، در وصف خوارج عبارت زیبایی را به کار می‌‌گیرد و می‌نویسد: «سرانجام علی نیز به دست خشک‌ مقدس‌های بی‌شعوری که همیشه بازیچه دست دشمنان باشعورند، شهید شد.»

قصه داعش و کاری که در حال انجام آن است، نمونه کامل دو موردی است که بر شمردم. شاید در نگاه اول چنین به نظر برسد که داعش به دلیل وابستگی‌اش به القاعده، دارای ماهیت ضدآمریکایی است و طبعاً مخالفت آمریکا با این گروه می‌تواند مؤید این نظر باشد اما وقتی به ماهیت و جهت گیری گروه داعش و نوع مواضع این جریان در عراق و سوریه و لبنان نگاهی می‌اندازیم، در می‌یابیم که این گروه کاملا کارکردی آمریکایی – اسراییلی دارد و به سود منافع این کشورها عمل می‌کند. اکنون داعش تمامی وجهه همت خود را مبارزه با سه دولتی قرار داده است که به نوعی در جبهه انقلاب اسلامی منطقه دارای نقش هستند و از مقاومت ضد اسرائیلی و مبارزات مردم غزه حمایت می‌کنند. لبنان در خط مقدم جبهه ضداسرائیلی قرار دارد و حزب الله لبنان هم نماد مقاومت علیه رژیم غاصب قدس است ولی داعش و گروههای وابسته به آن، کینه حزب الله را به دل دارند و علیه این جریان در سوریه و لبنان مبارزه می‌کنند. دولت سوریه هم در این سالها با حمایت از مقاومت لبنان و مواضع ضدسازشکارانه عربی، مورد غضب آمریکا و اسرائیل قرار داشته و راه‌اندازی جنگ داخلی علیه این کشور، با هدف انتقام گیری و فروپاشی یک دولت ناهمسو با این کشورها صورت گرفته است و الا معلوم است که دل آمریکا و اسرائیل برای دموکراسی در سوریه نسوخته است.

دولت عراق هم علیرغم مماشاتی که با آمریکا دارد، اما در مقابل اسرائیل مقاومت می‌کند و خود را در جبهه بزرگ انقلاب اسلامی منطقه دسته بندی کرده است و بنابراین داعش در جنگی که در این کشورها به راه انداخته، دقیقاً همسو با منافع واشنگتن و تل آویو عمل می‌کند ولو آن که شعارهای تند ضدآمریکایی بدهد. بگذریم که در جنایات اخیر اسرائیل علیه غزه، داعش خود را از ماجرا کنار کشید و مسئله غزه را رسماً مسئله خودش ندانست.

داعش یک جریان سیاسی – نظامی بی‌شعوری است که بازیچه دست دشمن باشعور شده است، حتی اگر برخی از اسناد و اخبار افشا شده را باور نکنیم و آنان را سازمان دست ساز آمریکا و اسرائیل ننامیم.

وطن امروز:جیسون به ساز که می‌رقصید؟!

«جیسون به ساز که می‌رقصید؟!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن می​خوانید؛ این روزها در رسانه‌های آمریکایی اخبار پیرامون بازداشت جیسون رضاییان، خبرنگار 38ساله واشنگتن‌پست، همسرش یگانه صالحی و 2 تصویربردار زیاد دیده می‌شود اما به‌رغم حساسیت و واکنش نسبتا جدی وزارت خارجه آمریکا به موضوع، مقامات رسمی این کشور از اعلام عناوین مجرمانه و اتهامات این افراد خودداری کرده‌اند. همین امر بر حساسیت ماجرا افزوده است به نحوی که مروری کوتاه بر نهادها، اشخاص و سازمان‌هایی که پیگیر وضعیت جیسون رضاییان و سه بازداشتی دیگر در ایران هستند، نشان از پیچیدگی غیرمعمول این پرونده دارد. در ابتدای امر به‌رغم گذشت بیش از 2 هفته از بازداشت این 4 نفر در ایران هیچ صدایی از جانب آمریکایی‌ها بلند نشد! اما به تدریج لابی نئولیبرال‌های وابسته به کنگره آمریکا، اولین واکنش‌ها و فضاسازی‌های رسانه‌ای پیرامون موضوع را کلید زدند.

مدیران نایاک از جمله شخص تریتا پارسی و رضا مرعشی که از عناصر بنیاد فراماسونری برادران راکفلر در آمریکا به شمار می‌روند در این مسیر پیشقدم بوده‌اند و اتفاقا رهبری کل فضاسازی‌های رسانه‌ای حول ماجرای جیسون را به صورت جدی برعهده گرفته‌اند. شاید مروری بر فعالیت‌های رضاییان در ایران کلید درک این واکنش‌ها باشد. جیسون پدری ایرانی و مادری آمریکایی دارد و از سال 2005 در ایران فعالیت می‌کند. جالب اینجاست که وی یک خبرنگار حرفه‌ای به حساب نمی‌آید، چرا که پیش از فوت پدر به عنوان مدیر خرید فرش‌فروشی‌اش در آمریکا به منطقه خلیج‌فارس سفر می‌کرد و احتمالا حق دلالی خوبی بابت صادرات فرش از ایران به آمریکا به جیب می‌زد اما کم‌کم به عنوان رابط رسمی مجموعه اطلاعاتی- امنیتی نایاک در ایران جاگیر شد.

دلیل اصلی این مدعا را می‌توان در کوشش بی‌نظیر نفر دوم مجموعه نایاک، رضا مرعشی، در بزرگ‌ترین رسانه‌های متعلق به لابی نئولیبرال‌ها در آمریکا همچون CNN، هافینگتون پست، المانیتور و واشنگتن‌پست جست‌وجو کرد. رضا مرعشی، مدیر سابق شرکت آتیه بهار وابسته به لابی اقتصادی کارگزاران در ایران، دست‌کم 4 سال به صورت رسمی در دفتر ایران وزارت خارجه آمریکا اشتغال داشته و عضو انستیتوی مطالعات استراتژیک ملی آمریکا وابسته به وزارت دفاع این کشور است. وی از تحلیلگران مورد علاقه اسرائیل در برنامه هسته‌ای ایران نیز به شمار می‌رود تا حدی که در سال 2012 در کنفرانس بن‌بست هسته‌ای ایران بر سر میز مشترک با رؤسای سابق و فعلی موساد در تل‌آویو به ارائه راهکار به صهیونیست‌ها پرداخت. البته ارتباطات ویژه با افراطیون کنگره و مقامات عالیرتبه صهیونیست در نایاک امری معمول است، چرا که اصل به وجود آمدن این لابی آمریکایی- صهیونیستی به خرج راکفلرها با هدف آماده‌سازی زمینه‌های سیاسی- اقتصادی برای طرح مصالحه ایران و رژیم صهیونیستی به عنوان پیش‌شرط سازش با آمریکا بوده است.

البته در این بازی بزرگ حقیقتا جیسون رضاییان مهره قابل عرضی محسوب نمی‌شود، پس چرا رضا مرعشی که از افتخار پالوده‌خوری با تروریست‌های صهیونیست سال‌هاست بهره می‌برد، برای «دوست عزیز خود» تا این اندازه جدی لابی‌گری می‌کند و در عین حال جیسون رضاییان را «اولین قربانی گروه‌های افراطی و تندرو به سبب گسترش گفت‌وگوهای ایران و غرب بر سر برنامه هسته‌ای معرفی می‌کند؟!» نکته همین‌جاست! جیسون رضاییان و تیم همراه وی براساس اسناد و شواهد موجود در فضای مجازی به علت مدیریت و کارگردانی کلیپ مساله‌دار «‌هپی» در ایران بازداشت شده‌اند. رضاییان اولین فردی بود که این کلیپ را حتی پیش از انتشار گسترده در ایران و تماشای مردم تهران به نمایش جهانی گذاشت. با توجه به اینکه دستگیری بازیگران کم‌سن و سال این نمایش ضعیف به علت انتشار تصاویر بی‌قانونی عمدی‌شان در کشور قطعی بود، کمپین حقوق بشری درباره «حق شادی ایرانیان» با ورژن مورد علاقه آمریکا به سرعت با دعوت رسمی خود رضاییان از سایر نان‌خورهای رسانه‌ای تشکیلات راکفلرها در جهان کلید خورد.

مروری بر ردپای رسانه‌ای رضاییان در توئیتر با دنبال کردن «هشتگ‌های هپی»، جست‌وجوکنندگان را به نام قریب به اتفاق اعضای لابی رسانه‌ای نئولیبرال‌ها در بی‌بی‌سی، CNN، هافینگتون پست، واشنگتن پست، المانیتور، نایاک و اصلان مدیا متعلق به رضا اصلان دیگر عضو نایاک می‌رساند.‌ آش به حدی شور شد که واشنگتن‌پست در مقاله‌ای به قلم رضاییان با موضوع حمایت از نوجوانان ایرانی مورد سوءاستفاده واقع شده توسط خبرنگارش در کلیپ هپی، پیام توئیتری تریتا پارسی با مضمون مقایسه «حق شادی ایرانیان به سبک احمق‌های خیابانی آمریکایی با حق مسلم غنی‌سازی هسته‌ای» را به عنوان شاهدی بر مدعای باطل خود منتشر کرد! پس از انتشار این پیام، در صفحه منتسب به حسن روحانی نیز پیامی مشابه با موضوع «شادی حق مسلم ایرانیان» منتشر شد که متاسفانه این حرکت برای هزارمین بار از واقعیت کم‌سوادی برخی مشاوران رسانه‌ای پرده برداشت. سوال بعدی این است که براساس صحت اطلاعات ارائه شده، انگیزه نمایندگان کنگره آمریکا و لابی نئولیبرال‌ها از به راه انداختن یک کمپین حقوق بشری جهانی به نفع کلیپ غیرسیاسی، زرد و ضدفرهنگی «هپی» که احتمالا بازیگرانش مستقیم از یک پارتی شبانه به بهانه دریافت چند تراول پنجاه هزار تومانی، با مدیریت جیسون رضاییان مقابل دوربین حرفه‌ای واشنگتن پست رفته‌اند، چه بوده است؟

از سال 2005 تاکنون تریتا پارسی به عنوان بلندگوی لابی مذکور با پسوند «ایرانی- آمریکایی- سوئدی» تلاش می‌کند الزامات پیگیری همزمان پرونده حقوق بشری غرب علیه ایران در ذیل تلاش برای هدم برنامه هسته‌ای کشورمان را همه‌گیر سازد. در این میان به علت مقاومت قابل تقدیر مذاکره‌کنندگان ایرانی در این دوره و دولت‌های قبلی چنین بحثی به کل مجال مطرح شدن در گفت‌وگوهای 1+5 و ایران را نیافته اما در صورتی که فضاسازی‌های رسانه‌ای با اجرای سناریوهای آمریکایی به کارگردانی این لابی به صورت مکرر روی پرده رود، شانس برانگیختن حساسیت دولتمردان آمریکایی- غربی و ایجاد همگرایی میان سایر گروه‌های موثر در کنگره آمریکا درباره پرونده حقوق بشری ایران، افزایش خواهد یافت. به این ترتیب تلاش برای «حمایت از موج شادی آمریکایی در ایران» یا «کمپین برای آزادی‌های یواشکی زنان» یا لابی برای «آزادی خبرنگاران دربند در ایران(!)» را می‌توان در همین پازل خبری– سیاسی تحلیل کرد.

درهم شکستن این نقشه ضد فرهنگی آمریکایی با اهداف سیاسی معلوم با توجه به آشکار شدن سریع زوایای آن به مدد هوشیاری مسؤولان و دستگیری بموقع جیسون رضاییان و تیم وی چندان دشوار نمی‌نماید. افشای زوایای حرکت ضدامنیتی این تیم و اخراج وی در سریع‌ترین زمان ممکن از کشور به منظور پایان دادن به شوی تبلیغاتی به راه افتاده با هدف مظلوم‌نمایی پیرامون «خبرنگارنمایی» که آشکارا ضدقوانین یک کشور مقتدر با سوءاستفاده از تعدادی نوجوان بومی قدم برمی‌دارد، می‌تواند حرکتی شایسته توأم با پشتیبانی حرفه‌ای تیم وزارت امور خارجه کشورمان باشد. درگیر نشدن در چنین پرونده‌های سخیفی خود بهترین مسیر غلبه بر دشمن است. پس لطفا جیسون رضاییان را با سر و صدا و اعتراض رسمی جهانی دیپورت کنید!

جوان:دولت و جریان غربگرا

«دولت و جریان غربگرا»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن می​خوانید؛وجود جریان‌های فکری سیاسی با اصول و مبانی متفاوت و بعضاً متضاد در هر جامعه‌ای یک امر کاملاً طبیعی بوده و گریزی از آن نیست. بر همین اساس در ایران در شرایط کنونی، جریان‌های فکری سیاسی فعال را می‌توان در دو گروه کلی دسته‌بندی کرد:

الف: جریان فکری سیاسی معتقد به انقلاب اسلامی و وفادار به ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی
ب: جریان فکری سیاسی غربگرا

در این دسته‌بندی، جریان دوم را می‌توان به دو شاخه اصلی تقسیم‌بندی کرد: 1- جریان فکری سیاسی غربگرای مذهبی. 2- جریان فکری سیاسی غربگرای غیرمذهبی. جریان اول که اصلی‌ترین جریان فکری سیاسی کشور به حساب می‌آید، نقش اصلی را در پیروزی انقلاب اسلامی، استقرار نظام جمهوری اسلامی، حفظ جمهوری اسلامی و پیشبرد آن تا به امروز بر عهده داشته است. این جریان طی 36 سال گذشته، با ریزش‌ها و رویش‌هایی همراه بوده؛ برخی از گروه‌ها، تشکل‌ها و شخصیت‌های برجسته آن ثابت‌قدم در مسیر انقلاب بوده و برخی نیز دچار دگردیسی و استحاله شده و با خروج از جریان اصیل انقلاب اسلامی، در دامن دیگر جریان‌ها غلتیده‌اند.

حزب جمهوری اسلامی، جمعیت مؤتلفه، جامعه روحانیت مبارز تهران، جامعه مدرسین، دفتر تحکیم وحدت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از برجسته‌ترین و فعال‌ترین تشکل‌ها و گروه‌های جریان اول در سال‌های اول انقلاب اسلامی هستند. نهضت آزادی، ‌جنبش مسلمانان مبارز، جبهه ملی، حزب توده و سازمان چریک‌های فدایی خلق نیز از مطرح‌ترین و فعال‌ترین گروه‌ها و تشکل‌های جریان دوم به حساب می‌آیند.

جریان اول یعنی معتقدین به انقلاب اسلامی و کسانی که به ارزش‌ها، آرمان و اهداف انقلاب وفادار می‌باشند، با شاخص‌های زیر از جریان دوم قابل تفکیک و تشخیص هستند: 1- اعتقاد به اسلام ناب محمدی (ص) 2- اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه 3- اعتقاد به عدالت به عنوان یک شعار اصلی 4- اعتقاد به تلاش برای زمینه‌سازی جهت سعادت انسان‌ها 5- اعتقاد به مردم‌سالاری دینی 6-اعتقاد به استکبارستیزی 7- اعتقاد به حمایت از مستضعفین جهان 8- اعتقاد به حفظ استقلال کشور و عزت ملی 9- اعتقاد به معنویت‌گرایی مبتنی بر شریعت اسلامی 10- اعتقاد به پیشرفت کشور بر اساس الگوی اسلامی- ایرانی 11- اعتقاد به صدور انقلاب اسلامی و امت‌سازی اسلامی 12- اعتقاد به برپایی تمدن نوین اسلامی به عنوان آرمان جمهوری اسلامی،
بدیهی است که جریان دوم بر محورهای دوازده‌گانه مذکور اعتقاد نداشته و بر اساس مبانی فکری خود، رویکردها و مواضع متفاوتی دارد.

جریان دوم دارای یک سابقه طولانی در کشور ایران است و می‌توان ریشه‌ها و سابقه تاریخ این جریان غربگرا را از اواخر دوره قاجار مورد مطالعه قرار داد. این جریان با چند شاخص اصلی قابل مطالعه است.

1- شیفته غرب و پیشرفت‌های آن است و پیشرفت ایران را در گرو قرار گرفتن در مدار غرب می‌داند. 2- اعتقادی به حاکمیت دینی و نظام ولایی نداشته و اساساً دارای تفکر سکولاریستی است. 3- مروج فرهنگ و ارزش‌های غربی در جامعه ایران است.

4- همواره در مسیر ترویج ارزش‌های دینی و اسلامی. مانع‌گذاری می‌کند. 5- غرب به این جریان در داخل ایران به عنوان یک سرمایه نگاه کرده و همواره تلاش می‌کند با اتخاذ سیاست‌ها و مواضع خاص، موقعیت این جریان را در جامعه ایرانی تقویت کند.
اکنون سؤال این است که دولت جمهوری اسلامی ایران، در قبال این جریان باید دارای چه نوع مواضع، سیاست‌ها و رویکرد‌هایی باشد؟ آیا دولت می‌تواند افراد دارای گرایش فکری سیاسی غربی یا وابسته فکری به جریان غربگرا رادر زیرمجموعه‌های خود به عنوان مسئول یا کارشناس یا مشاور مؤثر به کارگیری نماید؟

آیا دولت می‌تواند از بودجه بیت‌المال تحت عنوان یارانه فرهنگی به جریان‌های غربگرای فعال در عرصه مطبوعات کمک مالی نماید؟

آیا دولت مجاز است از بودجه بیت‌المال، علاوه بر دادن مجوز نشر به کتاب‌های عناصر غربگرا که مروج فرهنگ و سبک زندگی غربی هستند، کمک مالی نماید؟

آیا دولت می‌تواند جریان روشنفکری غربگرای فعال در عرصه‌های سینما، موسیقی، تئاتر و... را که جز تخریب ارزش‌های اسلامی و انقلابی از یک طرف و ترویج ارزش‌های غربی از طرف دیگر، کاری نمی‌کنند، مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد؟
آیا در عرصه دانشگاه‌ها، دولت می‌تواند فضای لازم را در اختیار این جریان‌های غربگرا برای ترویج افکار و اندیشه‌هایشان فراهم کند؟

برای این سؤالات و سؤالات مشابه، دولت باید پاسخ روشن داشته باشد. البته از منظر قانون اساسی و سوگندی که رئیس‌جمهور در پیشگاه قرآن و در برابر ملت یاد کرده، جواب تمام این سؤالات روشن است. رئیس‌جمهور سوگند یاد کرده تا پاسدار مذهب رسمی کشور و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی باشد و با تمام توان به ترویج دین و اخلاق اهتمام ورزد. از منظر امام و رهبری نیز پاسخ تمامی این سؤالات و دیگر سؤالات مشابه روشن است. از دیدگاه حضرت امام (ره) استفاده از بیت‌المال برای ترویج فرهنگ ضداسلامی غربی حرام شرعی است. از دیدگاه امام و رهبری، دولت اسلامی مجاز به کمک و حمایت و پشتیبانی از جریان‌های غربگرا که مروج سبک زندگی مبتنی بر آموزه‌های غربی هستند، نمی‌باشد. حال با این ملاک‌ها و معیارها، دولت و زیرمجموعه‌های آن،‌خصوصاً وزارتخانه‌هایی‌چون ارشاد و علوم باید بررسی کنند که آیا طبق قانون به نظرات ولایت عمل می‌کنند یا نه؟

حمایت:رسانه هایی که خبرهای خود را پیش فروش کرده​اند!

«رسانه هایی که خبرهای خود را پیش فروش کرده​اند!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حسن عابدینی است که در آن می​خوانید؛در حالی که بیشتر از یک چهارم کشته‌شدگان غزه را کودکان تشکیل می ‌دهند و بیش از ۹۰ درصد شهدا و مجروحان نیز افراد غیر نظامی هستند، رسانه‌های غربی همواره به انعکاس ادعاهای نخست وزیر رژیم صهیونیستی می‌پردازند که در ابتدای هجوم به غزه اعلام کرده بود «تنها مراکز نظامی را مورد هدف قرار می دهیم!" رژیم کودک کش که با پیش خرید اخبار بنگاه های خبرپراکنی معروف آمریکایی و غربی، به زعم خود تلاش داشت تا انتشار اخبار نسل‌کشی در غزه را در نطفه خفه کند، اصلا گمان نمی‌کرد که در قلب آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین حامی خود نیز شعارهای بسیاری علیه نسل‌کشی بشنود و حتی پرچم منحوسش به آتش کشیده شود.

به رغم تمام تلاش های امپراطوری رسانه ای آنها، در نظرسنجی یک موسسه غربی که به تازگی منتشر شده، اختلاف دیدگاه زیادی میان جوانان طرفدار و مخالف حملات رژیم اسرائیل به غزه وجود دارد، به گونه‌ای که مطابق این نظرسنجی، بیش از 50 درصد جوانان آمریکایی با شدیدترین واژه‌ها و عبارات از تجاوز و کشتار مردم غزه توسط اسرائیلی‌ها انتقاد و اقدام به محکوم کردن این حملات کردند، حتی از حامیان این رژیم خونخوار نیز انتقاد نمودند. این یک واقعیت است که رسانه های غربی، عموما در چارچوب رویکردهای صاحبان و مالکانشان، زاویه دید دوربین ها را تنظیم می کنند.

در این راستا رسانه‌هایی همچون BBC و CNN که به لحاظ تعداد نیرو و میزان بودجه و همچنین قدرت تأثیرگذاری از سطح بالایی برخوردار هستند، عموما به عنوان منبع تأمین اخبار دیگر رسانه های همسو با خود به شمار می آیند. به نظر می رسد یکی از دلایل این سوگیری آنها، رویکرد تاریخی دولت های حامی این شبکه‌ها است. دولت انگلستان در سال 1917 در چارچوب اعلامیه بالفور اولین بار زمینه شکل‌گیری رژیم جعلی صهیونیستی را فراهم کرد. بعد از شکل گیری نیز، این دولت به طور مستمر، رژیم کودک کش را مورد حمایت خود قرار داده است. دولت ایالات متحده آمریکا نیز، تا امروز هم در شکل‌گیری و هم در استمرار رژیم صهیونیستی در حوزه‌های نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی نقش بی بدیلی ایفا کرده است. در همین راستا هم دیوید کامرون و هم باراک اوباما به صورت های گوناگون از این رژیم جعلی حمایت کرده و می‌کنند و این شبکه‌ها نیز به تبعیت از دولت های متبوع خود در حال توجیه جنایات، از طریق طرح ادعای دفاع مشروع هستند. بدیهی است که موضوع تحولات غزه اساسا جزء اولویت‌های شبکه BBC نیست و در صورت پوشش بحران غزه، آن را با عناوینی همچون "درگیری" روایت می‌کند. در صورتی که در غزه جنگی تمام عیار در جریان است.

نکته بعدی در خصوص گزارش‌های BBC و CNN این است که جنایات رژیم صهیونیستی در غزه را تلافی راکت‌پراکنی حماس عنوان می‌کنند؛ در حالی که همگان می‌دانند که دفاع مشروع حقی برای مردم مظلوم و تحت اشغال است؛ با این حال این رسانه‌ها در تلاشند تا موضوع را وارونه جلوه ‌دهند. یکی دیگر از نکات مهم در خصوص مواضع جانبدارانه شبکه‌های حامی رژیم صهیونیستی این است که آنها چنین القا می‌کنند که خلبانان رژیم صهیونیستی به دقت اهداف نظامی و مسلح را هدف قرار می‌دهند. ادعایی که اخبار میدانی و گزارش‌های رسمی سازمان ملل آن را رسوا کرده است. در چنین شرایطی طبیعی است که مخاطبان این رسانه‌ها، تصویر درست و صحیحی از روند تحولات غزه نداشته باشند. متأسفانه سایر رسانه‌های مستقل، منصف، حق‌طلب و نزدیک به مقاومت نیز به دلیل حاکمیت سانسور شدید در غرب، امکان پوشش گسترده اخبار دقیق و صحیح برای مخاطبان خارجی و غربی را ندارند. چراکه سیستم رسانه‌ای غرب امکان فعالیت این گونه رسانه‌ها را در سیستم کابلی نمی‌دهد.

آنها با سانسور شدید اجازه رسیدن صدا و تصویر حق‌طلبان، به مخاطبان غربی را نمی‌دهند و سعی می‌کنند تا با کمک شگردهای رسانه‌ای، گزارش‌های تحریف شده به مخاطب ارائه نمایند.در چنین شرایطی با وجود کثرت رسانه‌های موجود در جهان، پوشش اخبار تحولات غزه در رسانه‌ها -اعم از انگلیسی و غیر انگلیسی- متأسفانه مطلوب نبوده و نیست.در خصوص رسانه‌های عربی باید گفت اخبار برخی از رسانه‌های عربی منطقه در حقیقت ترجمه عربی سیاست‌های رسانه‌های غرب است. به عنوان نمونه، دشمنی شبکه «العربیه» که به عربستان وابسته است با ملت فلسطین، بیش از دشمنی شبکه CNN است. به گونه‌ای که شبکه «العربیه» در جهان عرب به «العبریه» یعنی شبکه وابسته به رژیم صهیونیستی شناخته می شود.

شبکه «الجزیره» نیز که در حال حاضر در چارچوب سیاست دولت قطر، گرایش‌هایی نسبت به مقاومت فلسطین در چارچوب حمایت از اخوان‌المسلمین دارد، اما با این وجود به صورت مستمر ظرفیت توجیه جنایات رژیم صهیونیستی را فراهم کرده ‌است. البته نباید فراموش کرد که رسانه‌های حامی مقاومت مثل العالم، المیادین، المنار، الاقصی و القدس تلاش می‌کنند تا تصویری واقعی و بدون روتوش از آنچه در غزه روی می‌دهد را در اختیار مخاطبان قرار دهند. این رسانه‌ها تاکنون توانسته‌اند تا حد بسیاری زیادی طلسم انحصار رسانه‌ای غرب را بشکنند. خیزش مردمی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در اعتراض به سکوت رسانه‌های حامی آنها، گواه موفقیت تلاش این رسانه‌ها است.

البته به غیر از مجاری رسمی رسانه‌ای مثل رسانه‌های ماهواره‌ای تصویری و صوتی و حتی مکتوب، با رسانه‌ای گسترده به نام اینترنت نیز مواجهیم. اینکه در دهه دوم قرن بیست و یکم زمینه برای تعدد رسانه‌ها به ویژه شبکه‌های اجتماعی، شبکه‌‌ها و پایگاه‌های اینترنتی و مجازی فراهم شد، موضوعی غیرقابل انکار است. اما آنچه در خصوص پوشش تحولات غزه توسط آنها مهم است میزان کارآمدی، کارایی و اثرگذاری آنها است. هرچند تلاش‌های رسانه‌ای خودجوش مردمی در قالب اینترنت، بخش قابل توجهی را به خود اختصاص داده، اما نباید از نظر دور داشت که لشکر سایبری رژیم صهیونیستی تلاش دارد تا تصویری متفاوت از تحولات جاری در غزه ارائه کند بنابراین در این زمینه با نوعی هماوردی بین حق و باطل مواجهیم. البته آنچه که بعد از فرونشستن غبارهای رسانه‌ای عیان خواهد شد، پیروزی جناح حق بر باطل است.

آفرینش:امنیت هوایی و پتانسیل‌های آسمان ایران

«امنیت هوایی و پتانسیل‌های آسمان ایران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می​خوانید؛باتوجه به مشکلات امنیتی به وجود آمده در قلب خاورمیانه و اروپا، و گسترش فعالیت‌ گروه‌های تروریستی و شبه نظامیان و دستیابی آنها به تسلیحات سنگین زمین به هوا، بسیاری از ایرلاین‌های دنیا برای انجام پروازهای خود از آسمان کشورهای درگیر دچار نگرانی شده و احساس خطرکرده‌اند.

سرنگونی هواپیمای بویینگ777 مالزی با 295 مسافر در اوکراین، زنگ خطری را برای ایرلاین‌ها به صدا درآورد که موجب عدم پذیرش ریسک استفاده از آسمان کشورهای درگیر جنگ گردیده است. بسیاری از کارشناسان معتقدند این هواپیما توسط شبه نظامیان مخالف دولت اوکراین مورد هدف قرار گرفته‌ است و تضمینی برای حفظ سلامت پروازها برای عبور از این مناطق وجود ندارد.

حال این خطر و ریسک پذیری را باید درمورد گروه‌های تروریستی داعش و القاعده درعراق، سوریه، لبنان، یمن و حتی در آفریقا چند برابر دانست!. چون آنها نسبت به قوانین بین المللی تعهدی نداشته و به لحاظ نظامی نیز تسلیحات سنگین بسیاری در دست دارند که به راحتی می‌توانند یک هواپیمای مسافربری را مورد هدف قرار دهند.

اما این تحولات جنگی و موقعیت ژئواستراتژیک ایران درجهان وقرار گرفتن در مرکز خط عبوری بسیاری از پروازهای خارجی، فرصت بسیار مناسبی را برای ما به وجود آورده است تا بتوانیم ایرلاین‌های خارجی را برای پرواز و عبور از آسمان کشورمان جذب کنیم. درحال حاضر با توجه به امنیت مناسب کشورمان در زمین و آسمان، بسیاری از ایرلاین‌های خارجی پیشنهاد استفاده از خطوط پروازی آسمان ایران را مطرح کرده‌اند و مسولان ما درحال بررسی این درخواست‌ها هستند. البته ناگفته نماند بسیاری از همسایگان نیز با ما در رقابتند تا این فرصت استثنایی را کسب نمایند.

اهمیت جذب این پروازهای خارجی از آن جهت است که مقدار قابل توجهی درآمدزایی ارزی برای کشور خواهد داشت. ضمن اینکه این درآمدها صرفا به پرداخت حق عبور از آسمان ایران ختم نمی‌شود، بلکه دریافت هزینه نشست و برخاست هواپیما‌ها، اجاره فضا واماکن فرودگاهی، فروش سوخت و ارائه دیگر خدمات فنی، می‌تواند برای خزانه کشور ارز آوری نماید.

تا پیش از این روزانه در 24 ساعت 495 پرواز از آسمان و فرودگاه‌های کشور استفاده می‌کردند که این رقم در چند روز اخیر به 631 پرواز رسیده است که در طول تاریخ بی‌سابقه بوده در صورت توزیع مناسب پروازها در طول شبانه‌روز، آسمان ایران ظرفیت پذیرش 750 پرواز عبوری در روز را دارد. این نشان از پتانسیل بالقوه‌ای است‌ که باید آن را بالفعل کرد.

جدای از بحث مالی و ارزی آوری ، جذب پروازهای عبوری برای ما بسیار حائز اهمیت است. زیرا افزایش پرواز‌های عبوری از آسمان یک کشور به اعتبار آن کشور می‌افزاید، ضمن آنکه ارتقاء مولفه‌های امنیت را به دنبال خواهد داشت. افزایش پروازها از آسمان ایران خود به خود موجب تبلیغی مناسب برای اثبات امنیت پایدار ایران در منطقه و نگرش مثبت جهانیان به فضای داخلی کشورمان خواهد گردید که این موضوع به طور مستقیم بر مولفه‌هایی همچون گردشگری و جذب توریست کمک شایانی خواهد کرد.

اما جذب و ورود پروازهای خارجی به فضای هوایی کشور نیازمند آماده‌سازی زیرساخت‌های فرودگاهی از نظر تجهیزات راداری، امکانات مرکز کنترل، آموزش نیروهای متخصص کنترل پرواز، تجهیزات ارتباطی و تجهیزات ناوبری و از همه مهمتر افزایش استانداردها و تاسیس فرودگاه‌ درشهرهای بزرگ و آشیانه می‌باشد. متاسفانه بسیاری از فرودگاه‌های کشور از استانداردهای بین المللی برای فرود و صعود هواپیماهای غول پیکر برخوردار نیستند و این نقطه ضعفی است که ما را از تبدیل شدن به یک مسیر ترانزیتی در عرصه جهانی محروم می‌کند. ضروریست تا این تجهیزات را به روز و مدرن کنیم که به روز کردن آنها نیز هزینه‌های سنگینی دارد، بنابراین جذب چنین منابع ارزی مناسب نظیر پروا‌ز‌های عبوری از آسمان کشور، که درحال حاضر می‌توان آنها را جذب و سرویس دهی کرد، فرصت مغتنمی است تا با افزایش درآمد شرکت فرودگاه‌های کشور زمینه توسعه زیرساخت‌های هوایی تاحدودی تامین گردد و مشوقی برای دولت و بخش‌های خصوصی باشد تا در این زمینه برنامه ریزی و سرمایه گذاری نمایند.

شرق:سکوت اعراب؛ تلاش ایران

«سکوت اعراب؛ تلاش ایران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صباح زنگنه است که در آن می​خوانید؛بروز فاجعه انسانی در «غزه» همزمان با سکوت هولناک کشورهای عربی در این‌باره، امید برای تحرک سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برای واداشتن رژیم تجاوز‌گر اسراییل به آتش‌بس را کمرنگ کرده است. در شرایطی که کشورهای عربی که باید حامی خط‌مقدم موضوع فلسطین و «غزه» باشند نتوانستند یا نخواستند حتی در یک اقدام نمادین، اجلاس «اتحادیه عرب» را تشکیل دهند، اقدام جمهوری اسلامی ایران در برگزاری اجلاس وزرای خارجه عضو کمیته فلسطین جنبش غیرمتعهدها (NAM)، حداقل کاری بود که پس از چند هفته رایزنی، امکان اجرا یافت. شاید از دید برخی تحلیلگران، این اقدام فاقد اهرم اجرایی برای تاثیرگذاری مستقیم بر وضعیت «غزه» باشد اما به‌هرحال اقدامی است که با حضور چندین کشور، بازتاب‌های رسانه‌ای و تا حدی اثرات دیپلماتیک برجا خواهد گذاشت.

به نظر می‌رسد برخی کشورهای مدعی مسلمان، علاقه‌ای به کسب شرف دفاع از مردم مظلوم «غزه» را نداشته باشند اما تراکم ظلم و تجاوز اسراییل در «غزه»، حامیان تازه‌ای را برای ملت فلسطین پیدا خواهد کرد که از قضا انسان‌های خالص‌تر و انسان‌گرا‌تری خواهند بود و چه‌بسا مسلمان هم نباشند؛ موضوعی که در کمیته فلسطین جنبش غیرمتعهدها و در احضار سفرای برخی کشورهای آمریکای‌لاتین از اسراییل، دیده شده است. در شرایط فعلی و به سبب ژئوپلیتیک جدید تحمیل‌شده به خاورمیانه، سازمان‌هایی که اساس تشکیل آنها حمایت و دفاع از آرمان فلسطین و آزادی قدس شریف بود، در نوعی منجلاب سیاسی گرفتار شده و هیچ‌گونه فعل سیاسی در این بخش از آنها صادر نمی‌شود. آنها حتی از رایزنی برای ممانعت از تداوم وحشیگری و تهاجم سبعانه اسراییل به مردم محروم و مظلوم و تحت محاصره «غزه»، شانه خالی می‌کنند. این در حالی است که آنها همچنان امکاناتی در اختیار داشته و از جغرافیایی برخوردارند که برای بازداشتن اسراییل از جنایات بیشتر، می‌تواند موثر باشد. بازار جمعیت 400میلیونی‌ اعراب، تنها یکی از این ابزارهاست که امکان فشار بر کالاهای اسراییلی را دارد. وضعیت امروز «غزه»، فضایی را فراهم خواهد کرد که جریانات و اتفاقاتی تازه در اوج توانایی و اعمال اراده برای تغییر مسیر منطقه خود را نشان دهد.

تا چندروز قبل، افقی برای تحرک «سازمان همکاری‌های اسلامی» با وجود تلاش بسیار زیاد ایران، دیده نمی‌شد چه اینکه کشورهای اثرگذاری چون عربستان شاید به دلیل ارتباطات «حماس» و مقاومت با جریان «اخوان‌المسلمین» و تحولات اخیر مصر، علاقه‌ای به ورود به موضوع فلسطین نداشتند اما مگر می‌توان مردم فلسطین را مجازات عمومی کرد؟ پیام اخیر ملک عبدالله درباره تراژدی «غزه» و البته محکومیت اقدامات گروه تروریستی «داعش»، این امیدواری را ایجاد کرده که جنب‌وجوشی در دولت عربستان رخ دهد و به دبیرخانه شورای همکاری اسلامی منتقل شود. می‌توان با رایزنی بین کشورهای اثر‌گذار منطقه، کدورت‌های سیاسی گذشته را کنار گذاشت و در برابر دشمن واحد، متفق شد.

مردم سالاری:آقای رئیس جمهور حقوقدان بمان!

«آقای رئیس جمهور حقوقدان بمان!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن می​خوانید؛این که می‌گویند ایرانی‌ها حافظه تاریخی ندارند چند سالی است که بدل به کلیشه‌ای رایج شده است. کلیشه‌ای که نه فقط از زبان کوشندگان سیاسی واجتماعی که دمی از زبان مردم کوچه وبازار هم نمی‌افتد. تنها کافی است در کوی وبَرزنی وبر سر هر بازاری بحثی در گیرد تا پس از رگبار تحلیل‌ها واظهارنظر‌های شتابزده ونیم جَویده، این جمله پایان بخش بحثِ همیشه ناتمام مشکلات روزمره ما باشد. با این همه، حتی اگر بپذیریم که ما ایرانیان از حافظه جمعی به سامانی برخوردار نیستیم اما این قدر هست که بسیاری از ما رای دهندگانی که با شوقی فراوان در خرداد پارسال به پای صندوق‌های رای رفتیم، فریاد حقوق دانی رییس‌جمهور محترم را در داغاداغ مبارزات انتخاباتی با همه کم حافظگی‌مان از یاد نبرده‌ایم! سیاستمدار کهنه کاری که کارت برنده حقوق دانی‌اش را در جای درست ودر زمان مناسب رویکرد وگوی سبقت را از رقیبان مدعی ربود،حالا انگار چندان نیازی به نشان دادن برگ برنده خود به رای دهندگانش نمی‌بیند! پس از گذشت یک سال از روی کار آمدن دولت تدبیر وامید انتظار می‌رفت رییس‌جمهور محترم به سبب تحصیلاتش در علم حقوق نسبت به شتابزدگی‌هایی که در اجرای قانون می‌بینیم حساسیت بیشتری به خرج دهند اما پس از سپری شدن یک چهارم از مدت مسوولیت دولت هنوز تدوین حقوق شهروندی و اجرای آن که از جمله نویدهای اصلی رییس‌جمهوری بود از روی کاغذ فراتر نرفته است و آنگونه که از شواهد پیداست کم کم می‌رود که به جهان آرزوها بپیوندد! قانون احزاب وفعالیت گروه‌های سیاسی حرفه‌ای که داربَستِ بنای توسعه و پیشرفت در هر جامعه‌ای هستند همچنان پس از یکسال میان گروه‌های سیاسی و مجلس و وزارت کشور تاب می‌خورد و فعالان سیاسی هر روز با چالشی تازه روبرو می‌شوند. و شوربختانه باید گفت در این یکسال با تکرار عیب جویی‌ها در حوزه مطبوعات و ادامه سخت‌گیری‌ها در برخورد با اهالی رسانه کم روبرو نبوده‌ایم! در این میان آنچه بیشتر غم افزاست سکوت رییس محترم دولت تدبیر وامید در برابر کم رنگ شدن حقوقی است که آشکارا در قوانینِ کشور درج شده‌اند.

زبان شناسان می‌گویند سکوت هرگز به معنای ناتوانی از سخن گفتن نیست. چرا که در کنه هر سکوتی اگر نه همیشه درجه‌ای از رضایت و یا دست کم بی‌میلی صاحب سخن نهفته است! این که وصله رضایت از برخی بی‌قانونی‌ها به دولت تدبیر وامید نمی‌چسبد نکته‌ایست که در آن کمترین شکی روا نیست اما آنچه توجیه‌ناپذیر می‌نماید ،بازی نکردن رییس جمهور حقوقدان با کارت برنده‌ایست که ایشان را به سوی خیابان پاستور رهسپار کرد! برای رییس‌جمهورحقوق خوانده‌ای که امروز اعتبارش در میان طرفداران دولت نه به سبب سابقه طولانی‌اش در پهنه سیاست (در میان رقبای ایشان سیاستمدار باسابقه و کار کشته کم نبود) که به دلیل آشنایی‌اش با جهان حقوق محور امروزی است، نادیده گرفتن عدم اجرای مطلوب قوانینِ کشور که حاصل رنج وخون جمعی از بهترین فرزندان این سرزمینِ گرامی است، نه تنها برازنده نیست که هرروزی که می‌گذرد دامنه بازی دولت تدبیر وامید را در برابر اقتدارگرایان تنگ‌تر خواهد کرد!

آرمان:غزه، امروز

«غزه، امروز»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد علی سبحانی است که در آن می​خوانید؛امروز که معادلات خاورمیانه به گونه‌ای متفاوت توسط بازیگران این پهنه از جهان ترسیم می‌شود برخی از کشورهای اسلامی آنطور که انتظار می‌رود بحث کمک به مردم بی‌گناه غزه را جدی نمی‌گیرند بنابراین لازم است با تغییر رویکرد خود به تلاش‌های دیپلماتیک، رسانه‌ای و تقویت مقاومت به گونه‌ای امروزی‌تر نگاه کنند؛ چراکه معادلات منطقه‌ای خاورمیانه تغییر پیدا کرده است. از آن جمله می‌توان به تغییر وضعیت مصر در دو یا سه سال گذشته اشاره کرد.

مصر مبارک یا مرسی به هر حال نمی‌خواست پیمان صلح با اسرائیل را نقض کند بنابراین با استفاده از این ابزار به تعامل با رژیم صهیونیستی می‌پرداخت و به گونه‌ای سعی می کردند تعادل را در سرزمین‌های اشغالی در حد روشن نشدن آتش جنگ نگاه دارند. از سوی دیگر وقتی اتحادیه عرب نتوانست بعد از ظلم‌های بسیار و جنایات جنگی متعدد در طول هفته‌های اخیر حتی یک جلسه تشکیل دهد یا سازمان کنفرانس اسلامی در طول روزهای گذشته از یک اقدام مثبت، ناتوان و عاجز ماند بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که اوضاع منطقه در دو سال گذشته به قدری متحول شده است که نیاز به بازبینی روابط و معاهدات و سازمان‌های بین‌دولتی به شدت احساس می‌شود.

به یک معنا کارشناسان دیگر شاهد صف‌آرایی‌های گذشته نیستند. اکنون تحلیلگران سیاست خارجی و فعالان این عرصه نیاز به درک جدیدی از تحولات منطقه دارند. هر تحلیلگری می‌تواند به وضوح تغییرات گسترده در جغرافیای سیاسی و حتی ایدئولوژیک منطقه را ببیند. آشفته و ناتوان شدن یک کشور قدرتمند مانند عراق در حل بحران‌های خود از دیگر نشانه‌های تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه است. برای درک بهتر تحولات این منطقه استراتژیک و مهم لازم است پایگاه مقاومت، یعنی سوریه را مورد مطالعه قرار دهیم. تا سه سال پیش سوریه مرکز پشتیبانی و لجستیک مقاومت و به تعبیری از مهم‌ترین خطوط مقاومت در برابر تجاوزگری‌های رژیم صهیونیستی بود ولی اکنون، چنین واقعیتی در معادلات سیاسی خاورمیانه کمرنگ شده است.

مقاومت فلسطین و حزب‌ا... دارای یک پایگاه سیاسی و لجستیک قوی در سوریه بودند و با امکانات و شرایط جغرافیای این کشور می‌توانستند برخی از استراتژی‌ها و سیاست‌های خود را پیش ببرند اما اکنون شرایط سوریه به گونه‌ای است که دیگر مقاومت نمی‌تواند مانند گذشته از امکانات و شرایط آن کشور بهره بگیرد. در نهایت همه این عوامل موجب شده تا رژیم صهیونیستی، غزه را میدانی بدون حریف برای نمایش جنایات خود ببیند. طبیعی است که با توجه به شرایط جدید شاهد تغییر در استراتژی‌ها و تاکتیک‌های بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای باشیم. برای مثال دستگاه دیپلماسی کشورمان در طول دو هفته اخیر به شدت فعال شده تا بتواند از طریق راهکارهای دیپلماتیک بر بحران غزه اثر بگذارد.

سفرها و گفت‌و‌گوهای تلفنی مقامات ارشد دستگاه دیپلماسی و برگزاری نشست کمیته فلسطین جنبش عدم‌تعهد در تهران به خوبی گویای فعالیت‌های دیپلمات‌های ایرانی است اما تنها تحرک دیپلماتیک کافی نیست، لازم است همه گروه‌های سیاسی نیز با درک شرایط جدید و اتحاد رویه با مساله غزه برخورد کنند. در شرایط فعلی ما نیازمند فعالیت رسانه‌ای و همصدا شدن تمام جناح‌ها با هم هستیم و این بدان معناست که باید از راهکار‌ها و رویکردهای متفاوتی بهره بگیریم. رایزنی‌های سیاسی، دیپلماتیک و رسانه‌ای همه می‌توانند در خاموش کردن آتش این جنگ نابرابر موثر باشند؛ به معنای دیگر فقط یک راهکار برای حل مسائل غزه موثر نیست.

ابتکار:این جماعت سیاهپوش از جان جهان چه می‌خواهند؟

«این جماعت سیاهپوش از جان جهان چه می‌خواهند؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می​خوانید؛این جماعت سیاهپوش و خشن حالا دیگر همه خاورمیانه را به خود و یا با خود درگیر کرده اند. همه ادیان و مذاهب، از شیعیان و مسیحیان ارمنی و مارونی گرفته تا سنی های میانه رو و مذاهب و فرقه هایی مانند علوی ها، ایزدی‌ها، دروزی‌ها و... همه اقوام و نژادها، از عرب و کرد گرفته تا ترک و ترکمن و حتی فارس. همه مرزهای جغرافیایی و کشورها، از عراق و سوریه و اردن گرفته تا لبنان و حتی ترکیه، همه جا ردپای خشونت و جنایات گروه موسوم به داعش به اسم اجرای قوانین« دولت اسلامی» به چشم می‌خورد. هر روز که می گذرد کشور گشایی های لشکر مرموز خلیفه خودخوانده «دولت اسلامی» ابعاد تازه ای پیدا می کند و انگار کسی هم جلودارشان نیست. تا اینجای کار نیمی از عراق و سوریه را به نام خود سند زده اند و نیم نگاهی هم به دیگر کشورهای منطقه دارند. آنها هرجا که پا می گذارند، پیش از هر اقدامی سراغ دین و مذهب و نژاد اهالی را می گیرند و در همان گام اول شهرها و روستاهای اشغالی را به جهنمی برای اقلیت‌ها و به طور کلی هرکس که با آنان نباشد بدل می‌کنند. سالها و بلکه قرنهاست که میلیون ها عراقی و سوری با مذاهب و نژادها و زبان ها و فرهنگ های گوناگون در کنار هم زندگی کرده‌اند. با این حال کمتر کسی می‌دانست که پراکندگی نژادی و مذهبی در مناطق مختلف سوریه و شمال عراق این چنین پیچیده و متنوع است.

اما تحرکات و شهرگشایی های تکفیری ها به خصوص از زمان تسخیر موصل دومین شهر بزرگ عراق به این سو پرده از تنوع مذاهب و نژادها در عراق و سوریه برداشت. آنها بی توجه به تفسیر و بر پایه برداشت سطحی و سلیقه ای خود از برخی آیات قرآن قوانینی ساخته اند و بر مبنای آن خشونت خود را توجیه می نمایند. داعشی ها به فرموده خلیفه مردمان خلافت خود را به دو دسته تقسیم کرده اند. مسلمانها و اقلیت ها. آنها چهار راه پیش روی اقلیت ها گذاشته اند. از نگاه آنها هرکس که مسلمان نباشد، کافر است و ریختن خون او مباح است مگر اینکه یا هم دین و هم کیش داعش شوند و به آنها بگروند، یا خلافت را ترک کنند و بگریزند، یا جزیه دهند. مسلمانها هم اگر به مذهبی دیگر باشند و یا بیعت نکنند در هر صورت منافقند. بر این اساس هر کس یار وفادار آنها نشود یا کافر است یا منافق و داعش نشان داده است که برای کشتن مشتاق تر و آماده تر از بقیه گزینه ها است.

تلعفر عراق این روزها تاوان ترکمن بودن و شیعه بودن مردمان خود را می‌دهد. عین العرب( کوبانی) سوریه ماههاست که در محاصره و مضیقه است، چون که ساکنان این شهر عمدتا ُرد و احتمالا همسو با دولت علوی تبار دمشق هستند. موصل و دیگر شهرهای شمالی عراق در دو ماه گذشته از مسیحیان و شیعیان و دیگر مذاهب غیرسنی و احتمالا از اقوام غیرعرب، خالی شده و هر کس به سویی فرار کرده است. مردمان شنگال و زمار در منتهی الیه شمال عراق در سه روز گذشته، آواره کوه بیابان شده اند و گناه آنها این است که ایزدی هستند و اعتقاداتی غیر از ابوبکر بغدادی خلیفه خودخوانده «دولت اسلامی» دارند. همین دیروز هم ردپای داعش درعرسال لبنان هم دیده شد. در این بین اما اوضاع برای هرکس که شیعه است سخت تر از بقیه مذاهب و ادیان است. آنها شیعیان را رافضی و منافق می شمرند و دشمن اصلی خود به حساب می آورند. چه در میدان جنگ و چه در کنج خانه ها، هرجا که عرب و غیر عربی را اسیر کنند که شیعه باشد، به راحتی او را تیرباران می کنند، مگر اینکه او را قابل معاوضه با اسیران خود بدانند. تکفیری های داعش اگرخشن ترین گروه چریکی تاریخ نباشند، قطعا یکی از خشن ترین گروه هایی هستند که دنیا به خود دیده است.

گروهی می گویند خشونت و کشتار در ذات مردان داعش است و آنها عموما قاتلینی بالفطره هستند که از قضا مسلمانند و بحران‌ سالهای اخیر خاورمیانه و بی ثباتی سوریه و عراق فرصتی شد تا آنها از سرتاسر جهان اینجا دور هم جمع شوند. جماعتی معتقدند این بیرحمی و خشونت ریشه در جنس اعتقادات و برداشت خاص آنها از دین و کتاب الهی دارد. آنها فقط به بخش هایی از متن قرآن که جهاد را توجیه کند، توجه دارند و جمود، تعصب و جهالت فکری دلیل همه جنایات آنها است. می‌توان با کنار هم قرار دادن تکه های پازل سلسله تحرکات و اقدامات آنها طی به گونه ای دیگر هم برداشت کرد و آن اینکه خشونت و بیرحمی این جماعت در واقع ریشه در سیاست و تاکتیک‌ و ترفند آنها برای کسب قدرت دارد، که از قضا بر این تاکتیک لباسی از ظاهر دینی پوشانده اند. آنها متوجه شده اند که جغرافیای عراق و شام و چه بسا همه خاورمیانه در سایه اختلافات و نبود دولت های مرکزی مقتدر و جزیره ای شدن حاکمیت شهرها و استانها را فقط می توان با ارعاب به چنگ آورد؛ درست مثل صدام حسین.

آنها فهمیده اند که وحشت انداختن به جان جامعه و بقایای نظامیان دولت های مرکزی موثر ترین راه ارهاب با هدف کشورگشایی و خلافت است. از این رو است که به صورت خودخواسته فضای مجازی را از تصاویر قتل‌عام و اجرای احکام مثلا دینی و اعدام دهشتناک سربازان و حتی غیر نظامیان به اصطلاح رافضی پر کرده اند و از قضا این تاکتیک تا اینجای کار جواب هم داده است.

واقعیت این است که شمال عراق سوریه و عراق به لحاظ پراکنش و تنوع دینی و مذهبی و قومی و نژادی مینیاتوری از همه ادیان و اقوام ساکن جهان است و داعش اکنون در سکوت سران جهان، در این نقطه از جهان عملا همه جهان را به چالش کشیده است. اخبار رسیده و شواهد موجود نشان می دهد که آنها اصرار دارند با یک عقب گرد تاریخی و تمامیت خواه همه ارکان و تعاریف حاکم بر زندگی در قرن حاضر را در این قلمرو لغو کرده و همه قواعد جامعه جهانی را بر هم بریزند. داعش مرزهای جغرافیایی مورد تایید سازمان ملل را پاک کرده و با نادیده گرفتن همه قواعد حاکم بر نظم کنونی جهان از مرزایران تا سواحل مدیترانه و شبه جزیره حجاز را یکجا ملک مطلق خود اعلام کرده است.

سربازان خلیفه در این قلمرو عریض و طویل و خود خوانده در تدارک بازتعریف شیوه ای از زندگی عصر حجری هستند که با تمامی قواعد حقوق بشری مورد تایید جامعه جهانی سرجنگ دارد. فرقی نمی کند پدران و نیاکان رعایای خلیفه در رقه و موصل و تکریت و تلعفر و کوبانی به چه دین و مذهبی بوده باشند، اکنون و در زمان خلافت بوبکر بغدادی رعیت باید یا بمیرد و یا به دین خلیفه باشد و ولاغیر... و این چیزی است که با هیچکدام از معیارها و قوانین جامعه جهانی و منشور سازمان ملل سازگار نیست.

به عبارت بهتر در حالی که شورای امنیت و سازمان ملل و سران مدعی جهان خود را به بی خبری و بی خیالی زده اند، داعشی ها درست وسط خاورمیانه را به ضرب شمشیر و خونریزی دوربرگردانی تاریخی زده اند و تلاش می‌کنند که سبک زندگی و حکومت داری در این نقطه از جهان را تا اعماق تاریخ به عقب برگردانند. معلوم نیست دبیرکل سازمان ملل و اعضای شورای امنیت تاکی قراراست دست روی دست بگذارند و شیعیان و کردها و ترکمن ها و مسیحیان و ایزدی ها و علوی های شمال عراق و سوریه را به حال خود رها کنند و روز به روز شاهد فتوحات جدید آقای خلیفه و مردان سیاهپوش و خشن داعش باشند...

دنیای اقتصاد:نقد سیاست‌های پولی بسته ضدرکود

«نقد سیاست‌های پولی بسته ضدرکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حجت قندی است که در آن می​خوانید؛به تازگی دولت متنی را به اسم «بسته خروج غیرتورمی از رکود تورمی» منتشر کرده است. آنچه به نظر این نویسنده می‌رسد این است که متن ذکر شده جای کار و بهبود دارد. این متن مختصر، پیشنهادهایی را برای بهبود سیاست‌های پولی بسته ارائه می‌کند؛ اما پیش از آن ذکر چند نکته لازم است.

نکته اول: اهداف تعیین شود اما جزئیات نباید تحمیل شود!
اگر به عملکرد عملی بانک مرکزی کشورهای توسعه‌یافته نگاهی بیندازید، خواهید دید که مهم‌ترین هدف بانک‌های مرکزی اتخاذ سیاست‌های پولی است که اولا پایداری سیستم مالی را تضمین و در ثانی، تورم را کنترل و در آخر، به رشد اقتصادی هم کمک کند. این اهداف عملی فارغ از آن چیزی است که در تئوری به‌عنوان هدف برای بانک مرکزی ذکر شده است.

مثلا هدف اصلی بانک مرکزی اروپا، آن‌چنان که در ماده 127 «معاهده عملکرد اتحادیه اروپا» ذکر شده است، پایداری یا ثبات قیمت‌ها در اتحادیه است. در عمل اما آنچه بانک مرکزی اروپا و در پی بحران آغاز شده در سال 2008 به دنبال آن بوده است، پایداری سیستم‌های مالی و گریز از تورم منفی بوده است که هر دو موانع جدی در مقابل رشد اقتصادی‌اند. در سوی دیگر اقیانوس، به بانک مرکزی آمریکا یا فدرال رزرو ماموریت‌های کنترل تورم و اطمینان از رشد اقتصادی داده شده است؛ آن چیزی که در ادبیات اقتصادی به آن به‌عنوان (dual mandate) یاد می‌شود؛ اما بدون شک، مهم‌ترین عملیات فدرال رزرو در چند دهه گذشته و احتمالا در طول تاریخ آن، چیزی جز کمک به بازارهای مالی و ایجاد ثبات در این بازارها در جریان بحران آغاز شده در سال 2008 نبوده است. نتیجه این بحث مختصر همان است که در بالا نیز ذکر شد: سیاست پولی درست توسط بانک مرکزی اتخاذ می‌شود که به اندازه کافی استقلال دارد و اهداف پایداری سیستم‌های مالی، کنترل تورم و رشد اقتصادی را دنبال می‌کند. جزئیات مربوط به چگونگی انجام این کارها نباید به بانک مرکزی تحمیل شود.

نکته دوم: به بانک مرکزی حسن ظن داشته باشیم
فرض بر آن است که بانک مرکزی کفایت و دانش لازم برای اتخاذ چنین سیاست‌هایی را دارد که البته اگر قوای مقننه و مجریه نتوانند افراد با کفایتی را برای اداره بانک مرکزی پیدا کنند، به احتمال بیشتر، خود هم کفایت لازم برای اتخاذ سیاست‌های پولی مناسب را نخواهند داشت. بانک مرکزی ایران در چند دهه گذشته کفایت لازم و کافی را برای اتخاذ سیاست‌های درست پولی از خود نشان نداده است که دلایل آن عبارتند از: 1- کم دانشی و کم تجربگی در اتخاذ سیاست‌های پولی درست. (توجه کنید که اقتصادخواندگی حتی از جنس کلان آن، به خودی خود، تضمینی برای کفایت یک فرد در اتخاذ سیاست‌های پولی درست نیست و مثلا واقعیتی پذیرفته شده است که تعداد معدودی می‌توانند رئیس فدرال رزرو بشوند. نکته اخیر جای بحث بیشتری دارد که به نوشته‌ای دیگر موکول می‌کنم.) و 2- نقش سیاست دولت‌ها و حرص همیشگی خرج بیشتر برای ارضای سیاست‌های پوپولیستی بدون در نظر گرفتن عواقب آن؛ که این سیاست اخیر هر گونه بحث مربوط به استقلال سیاست پولی را با مانع سیاسی مواجه کرده است.

نکته سوم : اهداف غلط نیستند اما موقتی‌اند
در بسته ذکر شده است که «در مجموع، رویکرد اصلی دولت در حوزه سیاست‌ پولی، انضباط پولی و کنترل افزایش پایه پولی با هدف افزایش ثبات اقتصاد کلان، تداوم روند کاهنده تورم و پیش‌بینی‌پذیری تحولات آتی اقتصاد کلان کشور است.» من بیشتر مایل بودم که در اهداف ذکر شده از ادبیاتی استفاده شود که من با آنها بیشتر آشنا باشم، مثلا اهداف ثبات سیستم مالی، کنترل تورم و تقویت رشد اقتصادی. گرچه برای اهداف ذکر شده در بسته (ثبات اقتصاد کلان، تداوم روند کاهنده تورم و پیش‌بینی‌پذیری تحولات اقتصاد کلان کشور) نمی‌توان، این ایراد را گرفت که غلطند، اما می‌توان گفت که هدفی مثل «تداوم روند کاهنده تورم» در مقابل «پیش‌بینی‌پذیری تحولات آتی» هدفی موقتی‌تر به نظر می‌رسد. پیش‌بینی‌پذیری تحولات آتی نتیجه ثبات اقتصادی است و خود به تنهایی هدف نیست، اما ایراد اصلی بسته در این اهداف نیست و بلکه در سیاست‌های ذکر شده‌ متعاقب آن است.

نقد بند به بند سیاست‌های اعلامی

در ادامه سیاست‌های پولی دولت برای رسیدن به اهداف ذکر شده آمده است و سپس با توجه به سه نکته مذکور و این سیاست‌ها به نقد این بندها خواهم پرداخت:

1-1- مدیریت و کاهش بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی و جلوگیری از اضافه برداشت بانک‌ها
1-2- عدم افزایش بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی
1-3- افزایش ضریب فزاینده نقدینگی
1-4- اصلاح و انعطاف در نرخ‌های سود بانکی متناسب با تورم انتظاری و فراهم کردن زمینه رقابت بین بانک‌ها
1-5- یکسان‌سازی و کاهش تدریجی نسبت سپرده قانونی بانک‌ها متناسب با تحولات نرخ تورم
1-6- بهبود ترکیب پایه پولی به نفع دارایی‌های خارجی
1-7- افزایش و بهبود کارآیی ابزارهای در اختیار بانک مرکزی برای کنترل پایه پولی
1-8- منوط کردن هرگونه برداشت از منابع صندوق توسعه ملی به عدم افزایش پایه پولی

بند یک ناظر بر رابطه بین بانک مرکزی و بانک‌ها است. نوع این رابطه نیاز به اصلاح دارد. من مساله را با این سوال باز می‌کنم که چرا مثلا بانک‌های آمریکایی انگیزه‌ای در استقراض از بانک مرکزی ندارند، اما بانک‌های ایرانی مترصد دریافت نقدینگی بیشتر از بانک مرکزی هستند؟ سیاست درست، اصلاح رابطه بین بانک مرکزی و بانک‌ها و ایجاد بازار برای تسهیل استقراض بین بانکی است. هدف بند 2 برای من روشن نیست. نقدینگی (یا به صورت مجزا پایه پولی یا به صورت مجزا تورم) می‌تواند همزمان با مثلا افزایش بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی، کاهش یا افزایش یابد. مثلا در سال‌های اخیر و در آمریکا، بدهی دولت به بانک مرکزی افزایش یافته است. این مساله باعث افزایش پایه پولی (به معنای ام وان) شده است، اما نقدینگی (مثلا ام تو) و تورم افزایش هرچند ناچیز اما قابل قبولی از خود نشان داده‌اند. نکته من آن است که هدف باید کنترل تورم باشد، که این کنترل تورم، البته با شرایط فعلی اقتصاد ایران، به احتمال زیاد نیاز به کنترل قدرت دولت در افزودن به بدهی خود به بانک مرکزی دارد، اما شرایط ممکن است کاملا تغییر کنند.

ذکر «افزایش ضریب فزاینده نقدینگی» در بند 3 به عنوان یک سیاست کمی عجیب و غریب است. شاید منظور نویسنده آن است که سیستم بانکی باید به نحوی اصلاح شود که وام دادن، همزمان با انجام درست آن، تسهیل شود. بند 4 سیاست درستی را دنبال می‌کند. درباره بند 5 نظری ندارم. بند 6، «بهبود ترکیب پایه پولی به نفع دارایی‌های خارجی»، یا بی‌معنی است یا نویسنده منظور خود را به درستی ذکر نکرده است. درباره بند 7، افزایش و بهبود کارآیی ابزارهای در اختیار بانک مرکزی برای هدف‌های کنترل تورم، پایداری سیستم‌های مالی و تقویت رشد یک ضرورت است. بند 8، ارتباط دادن سیاست پولی به صندوق توسعه ملی (که ذاتا باید وسیله‌ای برای ثبات سیاست‌های مالی- به معنای فیسکال نه فایننشیال- باشد.) غلط است. سیاست پولی می‌تواند مستقل از چگونگی رفتار دولت با صندوق توسعه ملی تدوین شود.

به بانک مرکزی استقلال بدهیم تا یکبار و برای همیشه با تورم مقابله کند
به نظر نویسنده، بهترین رویه برای سیاست‌های پولی آن است که به بانک مرکزی، یا رئیس آن، به صورت رسمی یا غیر رسمی، حداقلی از استقلال داده شود. سه هدف عمده‌ای که همه بانک‌های مرکزی عمده جهان دنبال می‌کنند و به ترتیب اولویت ثبات سیستم‌های مالی، کنترل تورم و تقویت رشد اقتصادی است در پیش روی بانک قرار داده شود. ابزارهای لازم در اختیار بانک قرار گیرد، رابطه بانک و بانک‌ها و رابطه بانک با دولت بازتعریف شود به نحوی که دولت مسوول سیاست‌های مالی باشد و بانک مرکزی مسوول سیاست‌های پولی و سپس، با توجه به محدودیت‌های سیاسی و دانش ناظر بر سیاست پولی در ایران، بهترین افراد برای اداره بانک مرکزی انتخاب شوند و دولت، قوه مقننه و ملت نتیجه بخواهند. به عبارت دیگر، بانک مرکزی به فرد (یا افرادی) در وضعیت کنونی نیاز دارد که رویه گذشته سیاست پولی را به رویه جدید و پایداری تغییر دهد که تورم را یک‌بار و برای همیشه کنترل کند و سپس سیاست‌هایی را دنبال کند که به ثبات اقتصادی و رشد منجر می‌شوند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها