در ایران باستان، برپایی جشن‌ها با هدف ستایش پروردگار، گردهمایی مردم، سرور و شادی، داد و دهش و بخشش به بینوایان و زیردستان بوده است. جشن از واژه «یسنه» و به معنای ستایش است.
کد خبر: ۶۵۶۵۶۵

آداب و رسوم، سنت‌ها، آیین‌ها، جشن‌ها، سوگواری‌ها، باور‌ها و اعتقادات، باید و نباید‌ها، ادبیات، موسیقی، مثل‌ها و... همه و همه در شمار فرهنگ عامه (فولکلور) یک سرزمین هستند.
از این رو، برای شناخت و تشخیص فرهنگ عامه (توده) باید از زیبایی‌شناسی مردم آن دیار آگاهی یافت و بدون آگاهی و شناخت کافی هرگز نمی‌توان کلامی بر زبان راند؛ چرا که فولکلور هر سرزمین، آیینه تمام نمای پندار، کردار، رفتار، روحیات و منش و خلق و خو و آیین‌های مردم آن دیار است.
چهار شنبه سوری، یکی از جشن‌های ملی ایرانیان و در شمار فرهنگ توده است که در آن کارهای شعف برانگیز و ویژه‌ای انجام می‌شده است؛ و مردم تا پاسی از شب در آن به شادمانی دور هم بیدار می‌ماندند.
واژه «سور»، ریشه در زبان پهلوی دارد و به معنای مهمانی، بزم، جشن و جشن عروسی است؛ و «سوری» یا «سوریک» به معنای گل سرخ، رنگ سرخ، شادی و هر چیزی که به رنگ سرخ باشد، ثبت شده است؛ از این رو چهارشنبه سوری را می‌توان جشنی همراه با سرخی برشمرد و به عبارتی آن را جشن آتش دانست؛ چرا که نماد این سرخی آتش است؛ جشنی که ایرانیان باستان با آن به استقبال بهار می‌رفتند و یکی از مقدماتش خانه تکانی بود.

اینکه چرا آتش نزد ایرانیان از جایگاهی ارزشمند و ارجمند برخوردار بوده است، جای تامل دارد. برخلاف آنکه‌گاه افراد ناآگاه و کم دانش، ایرانیان باستان رابا چنان پیشینه‌ای آتش پرست می‌خوانند، مردمان این سرزمین هرگز آتش را نمی‌پرستیدند؛ و بایسته است که بر این نکته اشاره شود که آتش در میان ایرانیان نماد و سمبل پاکی بوده است؛ و چرایی این پاک دانستن، اینکه آتش مانند آب که هر ناپاکی را می‌زداید، پالاینده و پاک گرداننده بوده است و در ایران باستان هر ناپاکی را به آتش می‌زدودند؛ و گواه این مدعا، آنکه در اسطوره‌های پارسی نیز آن‌گاه که می‌خواستند، حقانیت و پاکی کسی را بیازمایند، چونان سیاوش او را از آتش گذر می‌دادند؛ چیزی شبیه به داستان حضرت ابراهیم و سربلندی و سرد شدن آتش و گلستانش در متون دینی.

اما آنچه سبب این اشتباه در میان مردم کم دانش گشته است، نداشتن آگاهی از معنای باستانی و دیرپای واژه پرستیدن است. در ادبیات کهن پارسی، واژه «پرستنده» به معنای نگهبان و پرستار به کار می‌رفته و درباره آتش به کسی اطلاق می‌شده که از آتش مراقبت می‌کرده است. آتشی که به باور پیشینیان از مظاهر حیات و نمادی از روشنایی و نور در برابر ظلمت و تاریکی است و آتش در جایگاه نشانه‌ای از حضور خداوند که با گرما و روشنایی‌اش به کالبد زندگانی زمینی بشر هستی می‌بخشد، هماره نزد ایرانیان مورد احترام بوده است و توصیف خداوند به نور در نص صریح قرآنکه الله نورالسموات و الارض... خداوند نور آسمان‌ها و زمین است... بر این باور مهر تایید می‌زند.
از این رو، اگر مردم سرزمین ما از روزگاران کهن به آب و آتش و طبیعت این گونه احترام می‌گذاشتند، نشان از فرهنگ والا و تمدن چندین هزار ساله‌شان دارد و نه آتش پرستی.

نخستین و کهن ‌ترین نسکی (کتابی) که در آن نام چنین آتش ‌افروزی آورده شده است، «تاریخ بخارا» نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولی گزاره «هنوز سال تمام نشده بود» و نیز «شب سوری» آمده است.
دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه ‌سوری را می‌آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلیر ایران، بهرام چوبینه است.
بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
...
ز جیحون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند

از دگرگونی‌های چهارشنبه سوری و آیین‌های رفته و مانده آن:
آنچه امروزه به سبب پیامدهای ناخوشایندش‌گاه از چهارشنبه سوری به «چهارشنبه آخر سال» یا به کنایه «چهارشنبه سوزی» از آن یاد می‌شود، جشنی شاد و پر سرور بوده که در آن یک سلسه رسوم نمادین انجام می‌شده و در یک هم افزایی بی‌همتا، شادی از خانه‌های اهالی یک محله به کوی و برزن و خانه‌های دیگر سر ریز می‌گشته است.

آتش افروزی:
بدین شکل که در گرگ و میش هوا بوته‌هایی را به شمار سه یا هفت کوپه (گله) به نماد «پندار نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» و یا هفت امشاسپند «هرمزد»، «وهومن»، «اردیبهشت»، «شهریور»، «سپندارمذ»، «خورداد» و «امرداد»، روی هم می‌ گذاشتند و هنگامی که خورشید فرو می‌نشست، آن را بر می‌‌افروختند به این باور که آتش پلیدی زدای سر به آسمان کشیده و به بالا‌ترین جایگاه برسد و جانشین خورشید شود و نور راباز گرداند و هنگامی که آتش زبانه می‌کشید، ترانه‌هایی را که در همه‌ آن‌ها نشان از تندرستی و بارآوری و پاکیزگی بود، می‌خواندند و به پایکوبی و جشن و سرور می‌پرداختند. برخی از آن‌ها در پی می‌آید:
«غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا»، «ای شب چهارشنبه، بده مراد بنده»، «سرخی تو از من و زردی من از تو» که در اینجا سرخی آتش نماد تندرستی و شادابی و روشنایی است و زردی نماد بیماری و اندوه و سستی است.
اما آنچه در این مقال شایان یادآوری است، این است که از آنجا که آتش نزد ایرانیان مقدس و با ارزش بوده است، در ایران باستان کسی از روی آتش نمی‌پریده؛ حتی در آتشکده‌ها هم کسانی که نگهبان آتش و روشنایی بودند، به هنگام نزدیک شدن به آتش چیزی شبیه به ماسک‌های امروزی جلوی دهان خود می‌گذاشتند که دم و بازدمشان به آتش نخورد؛ پس از اینجا می‌توان دریافت که فوت کردن شمع تولد هم، آیینی ایرانی نیست و همراه با ورود خرده فرهنگ‌های بیگانه به سرزمین ما پا نهاده است و چون پریدن از روی آتش، بخشی از آداب کهن فرهنگی ما را دستخوش دگرگونی کرده است.

از دیگر رسوم چهارشنبه سوری
آمده است که آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمی‌کردند تا خودش خاکس‌تر شود. سپس خاکسترش را که سپند (مقدس) می‌دانستند، در هر خانه زنی جمع می‌کرد و آن را از خانه بیرون می‌برد و در آب روان می‌ریخت. سپس بازمی گشت و در خانه را می‌کوبید و به ساکنان خانه می‌گفت که از «اروسی» می‌آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است. (گوشزد: واژه اروسی، اوستایی است که به عربی رفته و عرب‌ها آنرا به گونه عروسی نوشتند و دوباره به شکل جدید به زبان فارسی باز گشت.)
در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می‌گشودند. او بدین گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود می‌برد. ایرانیان باستان عقیده داشتند که با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زیانبار می‌پالایند و دیو پلیدی و ناپاکی را از محیط زیست دور و پاک می‌سازند و برای اینکه آتش آلوده نشود، خاکس‌تر آن را در سر چهارراه یا در آب روان می‌ریزند تا باد یا آب آن را با خود ببرد.
در رسوم چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی‌شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم کردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، فال گوش ایستادن، فال کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بیابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، کفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن کوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه‌گری، شکستن گردو، گفتن آرزو‌ها به آب روان، فریاد زدن خواسته‌ها در چاه کهن، یاری خواستن از «چهارشنبه خاتون»، رنگ کردن خانه با گِل‌هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و... از جمله آیین‌های هستند که به این شب نسبت داده شده است که برخی از رایج‌ترین آن‌ها در پی خواهد آمد:

قاشق زنی
دختران دم بخت، زنان به همراه کودکان و‌گاه مردان برای سرگرمی چادر به سر می‌کردند. قاشقی با کاسه‌ای برمی داشتند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می‌افتند و به در خانه همسایه‌ها می‌رفتند و بی‌آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می‌زنند. صاحب خانه می‌آمد و شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه‌های آنان برای شگون می‌گذاشت و بدین گونه شادی و سرگرمی برای خود می‌آفریدند.

فال گوش ایستادن
یکی دیگر از این رسوم فالگوش ایستادن بود و بیشتر برای کسانی بود که آرزویی داشتند؛ مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آن‌ها از خانه بیرون می‌رفتند و کلیدی که نماد گشایش بود زیر پا می‌گذاشتند و در سر گذر یا سر چهارسویی می‌ایستادند و نیت می‌کردند و گوش می‌ایستادند و به نخستین گفت‌و‌گوی رهگذران تفال می‌زدند.

کوزه شکستن
مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به نشانه شور چشمی و یک سکه ده شاهی به علامت تنگدستی در کوزه‌ای سفالین می‌انداختند و هر یک از اعضای خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می‌چرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه می‌برد و آن را به کوچه پرتاب می‌کرد و می‌گفت: «درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه» و بر این باور بودند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دورمی کردند و معتقد بودند که ارواح پاک و فروهرهای نیاکانشان از کوزه نو، دیدن خواهند کرد و آب پاشیده شده را، نشان روشنایی در خانه می‌دانستند. در زمان ساسانیان به جای آب، سکه‌هایی را درون کوزه می‌انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می‌کردند برای اینکه روزی و فزونی برای آنان فرستاده شود.

شال اندازی
یکی دیگر از سرگرمی‌ها و آداب چهارشنبه سوری، شال اندازی بود. به این شکل که پس از آتش بازی، جوانان به بام همسایگان و خویشان می‌رفتند و از درون روزنه بالای اتاق، شال درازی به درون می‌انداختند و صاحبخانه در آن شال آجیل، شیرینی یا هدیه‌ای می‌گذاشت و دعا می‌کرد که خدا مراد صاحب شال را بدهد.

بخت گشایی
از دیگر مراسم بسیار قدیمی این شب، می‌توان به مراسم بخت گشایی اشاره کرد. مراسم بخت گشایی شامل گره زدن دستمال یا چارقد بود، به این ترتیب که دختران دم بخت، گرهی به دستمال یا چارقد خود می‌زدند و از اولین رهگذر می‌خواستند تا گره را بگشاید به امید باز شدن گره از کارشان.
بدیهی است آنچه به رشته نگارش در آمد، حاصل آموخته‌ها و مطالعات و بضاعت ناچیز نگارنده است و تردیدی نیست که حق سخن را به تمامی ادا نخواهد کرد و دیگر اینکه این رسوم بی‌گمان در بخش‌های گوناگون سرزمینمان کم و بیش تفاوت‌هایی دارد.

اما آنچه بایسته است که در این زمان، مسوولان و دست اندرکاران بیش از پیش به آن توجه کنند، اتفاق ناخوشایند و نامیمونی است که در این سال‌های اخیر افتاده است و جشن زیبا و پرمفهوم و شاد چهارشنبه سوری را به صحنه جنگی که کمترین ابزار آن نارنجک و اکلیل سرنج است و تلفات و قربانی‌های آن کمتر از بلایای آسمانی و طبیعی نیست، بدل کرده و به نظر می‌رسد که فراهم آوردن فضایی مهیا برای ایجاد نشاط در این جشن باستانی با احترام به فرهنگ و آداب پیشینیانمان کارخیلی دشواری نباشد.|شبکه ایران|مینا نبئی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها