گفتوگو با مریم وطن‌پور و پسرش مانی

برای پسرم «خاله قاصدک» نیستم

بیشتر مخاطبان تلویزیون مریم وطن‌پور را با نام «خاله قاصدک» می‌شناسند. او متولد 1359 است و در رشته فیلمسازی تحصیل کرده و از سال 81 وارد پشت صحنه کارهای کودک شده و بعد دوره‌های فن بیان، گویندگی و اجرا را گذرانده است. بازی‌های خوب او در تئاترهای ویژه کودکان مانند آن مرد آمد، سیب‌خورها و آلوخورها توجه مجید قناد را به خود جلب کرد تا آنجا که توانست برای بازی در مجموعه تلویزیونی قاصدک انتخاب شود و بازی و اجرا برای کودکان مقابل دوربین را تجربه کند. وی از آن پس در برنامه‌های کودک مانند شب بخیر بچه‌ها، داداشی‌ها، گل گندم، اتل متل یه قصه به بازی و اجرا پرداخت و تصویر خوبی از خود در ذهن مخاطبان کوچک تلویزیون بر جای گذاشت. با این خاله دوست‌داشتنی تلویزیون و پسرش مانی به گفت‌و‌گو نشستیم تا از زندگی خانوادگی او بیشتر بدانیم.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۴

 

 

قبل از هر چیز بگویید چطور شد نام خاله قاصدک را برای خود برگزیدید؟

 

سال 86 برنامه‌ای داشتیم به نام قاصدک که در آن برنامه من جلو دوربین ظاهر می‌شدم و در تدوین کار، گل‌های قاصدک کوچکی در کنار من قرار می‌گرفت. من به این گل علاقه زیادی دارم. قاصدک نماد خوشی‌های دوران کودکی‌ام است و از آن روز بود که این نام را برای اجرایم برگزیدم.

فکر می‌کنید شهرت، شما را از خودتان دور خواهد کرد؟

به دلیل این که در زمینه کودک کار کرده‌ام، نمی‌توانم از خودم دور شوم. من وارد دنیای بچه‌ها شده‌ام البته زندگی و کار هنری توامان سخت است. زمانی که پشت صحنه بودم دغدغه‌هایم کمتر بود، اما وقتی مخاطب، تصویر مرا می‌شناسد همه چیز متفاوت می‌شود. اگر کار بزرگسال انجام می‌دادم این تفاوت بیشتر می‌شد، چون فاصله مجری‌های بزرگسال از خودشان بیشتر است.

کار‌کردن برای کودکان چه تاثیری بر زندگی شما گذاشته است؟

من از کودکی بازیگوش بودم و همین موضوع به من کمک کرد به کارم نزدیک‌تر شوم. من با کودکان کودکی می‌کنم و از کار و زندگی‌ام لذت می‌برم. کارم سبب شده با فرزندم حس نزدیک‌تری داشته باشم و البته همین امر سبب شده نتوانم مادر جدی‌ای باشم.

جلو و پشت دوربین چقدر برای شما تفاوت دارد؟

در بسیاری از مصاحبه‌های افراد مختلف خوانده‌ام که گفته‌اند من خودم هستم و جلو و پشت دوربین تفاوتی برایم ندارد، اما من با این مساله چندان موافق نیستم. واقعیت این است که تلویزیون حرفه من است. آیا می‌توانم هرگونه که دلم می‌خواهد مقابل دوربین لباس بپوشم یا هر حرفی را بگویم؟ آیا صحنه تلویزیون جای نظرات شخصی من است؟! باید بسیار مراقب حرکات و سخنانم باشم تا کوچک‌ترین بدآموزی‌ای برای مخاطب نداشته باشد. جلو دوربین باید شصت دقیقه لبخند بزنم، اما پشت دوربین و در زندگی شخصی که این‌گونه نیست؛ من هم ممکن است مثل همه ناراحت یا عصبانی بشوم. گاهی فکر می‌کنم جلو دوربین یک خاله مریخی هستم. خودم که بچه بودم فکر می‌کردم خانم رضایی و خانم خامنه از کره دیگری آمده‌اند و همیشه آرزو داشتم از نزدیک آنها را ببینم.

برخورد مردم در کوچه و خیابان با شما چگونه است؟

فکر می‌کنم به خاطر گریم و لباس‌هایی که می‌پوشم خیلی در معرض دید بزرگسالان نیستم، اما بچه‌ها زود مرا می‌شناسند و به طرفم می‌آیند و دورم جمع می‌شوند. من هم تلاش می‌کنم با آنها گرم و صمیمی برخورد کنم. خیلی وقت‌ها خودم را مانند آنها بچه می‌کنم. در برنامه «دیدی تونستم» به روستا‌های زیادی سفر کردم و با استقبال بچه‌ها مواجه شدم و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم. بویژه بچه‌های جنوب کشور که پاکی و صمیمیت خاصی دارند و فراموش‌شان نمی‌کنم. دوست دارم در این باره خاطره‌ای بگویم؛ یک بار که بچه‌ها دورم جمع شده بودند خانمی سمت من آمد و گفت، این همه خنده و مهربانی زیاد هم قشنگ نیست، این که شما همه‌اش شادی هم معنی نمی‌دهد. به هرحال برخورد کودکان با بزرگسالان متفاوت است.

شما چقدر برنامه کودک تماشا می‌کنید؟

قبلا فرصت بیشتری داشتم و بیشتر تماشا می‌کردم بخصوص کارتون بابا لنگ دراز را خیلی دوست داشتم، چون به شخصیت خودم نزدیک است الان هم اگر فرصت داشته باشم شبکه پویا و کارتون فوتبالیست‌ها را تماشا می‌کنم.

شما در برنامه «شب بخیر بچه‌ها» خیلی خوب درخشیدید، فکر می‌کنید قصه‌گوی خوبی هستید؟

این را بچه‌ها باید قضاوت کنند، اما خودم فکر می‌کنم از پس قصه‌گویی برمی‌آیم. اگر بخواهم به خودم نمره بدهم 17 می‌دهم.

شب‌ها برای پسرتان قصه می‌خوانید؟

الان دیگر نه، چون خودش باسواد​ شده و قصه می‌خواند.

اهل مطالعه هستید؟

کتاب‌ها و نشریات کودکان را زیاد مطالعه می‌کنم و به کتاب‌های روان‌شناسی هم علاقه دارم.

ورزش چطور؟

بله. قبلا کاراته کار می‌کردم و الان خیلی پیاده‌روی می‌کنم.

آشپزی‌تان خوب است؟

بله. من لوبیاپلو‌های بسیار خوشمزه‌ای درست می‌کنم.

رابطه‌تان با کارهای خانه چطور است؟

همیشه تلاش می‌کنم خانه مرتب باشد، ظرف شستن به من آرامش فکر می‌دهد، اما از سبزی پاک‌کردن بیزارم. در ضمن به کارهای فنی منزل بسیار علاقه دارم؛ مثلا کولر را سرویس می‌کنم، شوفاژ را هواگیری می‌کنم، لامپ سوخته تعویض می‌کنم و همه این کارها را از پدرم یاد گرفته‌ام.

همسرتان با شغل شما مشکلی ندار​د؟

همسرم همیشه با من همراهی کرده و از او سپاسگزارم. پدر و مادر و سه خواهرم نیز همیشه به دادم رسیده‌اند. راستش کار ما به گونه‌ای است که در عین نظم بی‌نظمی‌های خاص خودش را دارد. گاهی ساعات کاری ما طولانی است و نمی‌شود برنامه‌ریزی کرد، اینجاست که اعضای خانواده به کمکم می‌آیند و خیلی از آنها بویژه از مادرم تشکر می‌کنم.

دوست دارید پسرتان راه شما را انتخاب کند؟

نه. اصلا دوست ندارم. برای رسیدن به اهداف بزرگ راه‌های بهتر و دلنشین‌تری وجود دارد، البته اگر بخواهد وارد عرصه هنر شود به او کمک خواهم کرد، اما دوست ندارم حرفه اصلی‌اش باشد.

به عنوان یک مادر چه نصیحتی به پسرتان می‌کنید؟

همیشه از او خواسته‌ام دو چیز در زندگی‌اش داشته باشد؛ صداقت و شهامت. این دو خصلت به انسان قدرت می‌بخشد.

در صحبت‌هایتان گفتید که مادر جدی‌ای نیستید. وقتی از مانی عصبانی می‌شوید چه می‌کنید؟

مسلما مثل خاله‌های تلویزیون رفتار نمی‌کنم و آن موقع کاملا مامان هستم. معمولا دوبار به او تذکر می‌دهم و بار سوم صدایم خیلی بلند می‌شود. اگر کار غیرقابل تحملی انجام دهد او را به اتاقش می‌فرستم و از تماشای تلویزیون و همچنین استفاده از رایانه و آیپد محرومش می‌کنم.

صحبت پایانی شما؟

من سال‌ها پیش خواهر‌هایم را خاله کرده بودم و برای بچه‌ها توی خانه هم خاله قاصدک بودم، اما سال 91 که خواهرم فرزندی به دنیا آورد واقعا خاله شدم که یکی از بهترین خاطرات زندگی‌ام است. خاله واقعی شدن خیلی لذتبخش است.

اگر مایلید با یک جمله زیبا گفت‌‌و‌گویمان را تمام کنیم.

روزی که دلی را به نگاهی، به صدایی، به قدومی بنوازی‌/‌ از عمر حساب است هر روز دگر هیچ.

 

*************

مانی فیروزی، پسرخاله قاصدک است. 9 سال دارد و می‌گوید از این که مادرش مجری محبوب تلویزیون است، هم افتخار می‌کند و هم لذت می‌برد.

 

مانی دوست داری وارد کار تلویزیون بشوی؟

 

بله دوست دارم مجری معروفی بشوم، چون خیلی حس خوبی دارد، اما دوست ندارم بازیگر سریال بشوم چون خیلی سخت است.

تا به حال به مادرت گفته‌ای تو را به برنامه‌های تلویزیونی ببرد؟

وقتی چهار ساله بودم در برنامه قاصدک شرکت کردم. در برنامه‌های عموپورنگ و فتیله هم بوده‌ام.

مادرت برای اجرا به مدرسه‌ات آمده؟

نه. فقط وقتی مهد کودک می‌رفتم یک‌بار آمد.

از برخورد مردم با مادرت راضی هستی؟

قبلا دوست نداشتم بچه‌ها دورش جمع شوند، اما الان دوست دارم و استقبال می‌کنم.

چقدر کارهای مادرت را دوست داری؟

برنامه‌هایش را نگاه می‌کنم و نظراتم را می‌گویم، مثلا این که برخی جاها نباید زیاد مهربان باشد. تازه خاله‌ام نیز طراح لباس و دکور است و من به او هم پیشنهادهای خوبی می‌دهم.

اوضاع درس و مدرسه‌ات چطور است؟

عالی است. رتبه اول شده‌ام. ریاضی را دوست دارم، اما رونویسی و مشق نوشتن را نه.

مادرت در درس‌ها کمکت می‌کند؟

بله. بیشتر در قرآن و علوم به من کمک می‌کند. در حل‌کردن پیک و دیکته هم همین‌طور.

تا به حال شده نمره کم بگیری و دعوایت کند؟

نه. نمره‌هایم خوب است، اما وقتی سر کلاس حرف می‌زنم معلم‌مان پای دفترم می‌نویسد و مامانم به من تذکر می‌دهد.

از دست مامانت عصبانی هم می‌شوی؟

بله. چون بعضی وقت‌ها بدون هماهنگی با من کارهایی را انجام می‌دهد.

در کارهای خانه کمک می‌کنی؟

اتاقم را تمیز می‌کنم، برای خانه نان می‌خرم و شب‌ها هم زباله را بیرون می‌برم.

روز مادر چه هدیه‌ای خریدی؟

یک نامه برایش نوشتم، بعد هم پول‌های قلکم را به او هدیه کردم تا هر چیز که خودش دوست دارد بخرد، البته یک‌بار برایش انگشتر خریدم.

دوست داری مادرت چه غذا‌هایی برایت درست کند؟

پیتزای سبزیجات و سمبوسه.

بزرگ‌ترین آرزوی تو چیست؟

یک فوتبالیست بزرگ و مشهور بشوم.

تیم مورد علاقه‌ات؟

پرسپولیس، رئال‌مادرید و چلسی.

خودت چه پستی بازی می‌کنی؟

دروازه‌بان و گاهی هم نوک حمله.

چه هنرهایی داری؟

نقاشی‌ام خوب است و فلوت هم می‌زنم. به کلاس رباتیک رفته‌ام و یک موش درست کرده‌ام که حرکت می‌کند و دست می‌زند، یک ماشین مسابقه هم ساخته‌ام. من هم مثل مامانم به کارهای فنی علاقه دارم.

دوست داری به خوانندگان ما چه بگویی؟

امیدوارم همه مادر‌ها و بچه‌ها شاد و سالم باشند.

>> جام جم/ ضمیمه چاردیواری/ سعیده موسوی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها