دادستان عمومی و انقلاب تهران خبر داد

اخلالگران روزهای اخیر در بازار تهران بازداشت شده اند

گزارش میدانی جام جم از بازار تهران که زندگی در آن جریان دارد

بگذارید کاسبی‌مان را بکنیم

بازار تهران به شلوغی عادت دارد ، به جمعیتی که گروه گروه از دالان هایش بگذرند، زیر تیمچه​ های قدیمی اش راه بروند و موجی از زندگی را در کوچه پس کوچه های این یادگار به جا مانده از تهران قدیم، به جریان بیندازند؛ بهانه هرچه باشد، خرید، کار یا گشت و گذار، بازار تهران با حضور همین جمعیت زنده است، جمعیتی که رفت و آمدشان بقای بازار و کسبه اش است؛ جمعیتی که دیروز، بعد از دو روز جنجالی به بازار برگشت.
کد خبر: ۱۱۵۰۳۹۰
بگذارید کاسبی‌مان را بکنیم

دیروز کرکره حجره ها دوباره بالا رفت و کاسب ها مثل همیشه چراغ مغازه ها را روشن کردند و بسم ا.. گویان دفتر کاسبی روزشان را باز کردند؛ جریان زندگی و معامله اجناس دیروز در بازار تهران، مثل بقیه ایام سال بود؛ همانقدر شلوغ و همانقدر پرهیاهو.

به گزارش جام جم، دیروز دیگر از آشفته بازار دوروز میانی هفته در قلب تهران خبری نبود، تنها نشانی شلوغی​ها، حضور پراکنده ماموران نیروی انتظامی بود برای حفظ امنیت در گوشه و کنار بازار، بسته بودن بازار طلافروشان؛ بجز حجره های طلافروشی، با حضور مردم هیاهوی خرید بین بقیه اصناف جریان داشت؛ کسبه ای که دوست نداشتند حتی به اندازه چند ساعت مغازه هایشان بسته باشد.

دلیل این موضوع را ما از تعدادی از کسبه بازار پرسیدیم. اولین نفر، فروشنده‌ای بود که نزدیک‌های پاساژ بزرگ رضا، آجیل می فروخت. مرد جوانی با لهجه کردی که به ما گفت : ما دیروز و پریروز از سر صبح باز بودیم اما بعد که شلوغ شد، جمعیت ما را مجبور کرد که مغازه هایمان را ببندیم، ما هم از ترس مغازه هارا بستیم اما وارد جمعیت نشدیم، بعضی‌هایمان همین‌جا ایستادیم و جمعیت را تماشاکردیم و خیلی ها هم مغازه را بستند و رفتند خانه هایشان. اما باورکنید همین یک روز و چندساعتی که مغازه بسته بود، کلی به ضرر ما شد. حرف او را یکی از فروشنده های پوشاک در راسته بازار ساعت فروش ها هم تایید کرد. او هم به ما گفت که مغازه اش اجاره ای است ، ماهی 38میلیون تومان. با دستمزد کارگر و هزینه های دیگر، ماهانه 50 میلیون راباید برای مغازه اش کنار بگذارد و بسته بودن مغازه اصلا به صرفش نیست. او گفت و ما حساب کردیم که از درآمد هر روزش باید حداقل یک میلیون و 600 هزار تومان را برای این هزینه ها کنار بگذارد.

بسته شدن مغازه ها به ضرر کاسب هاست

چند مغازه جلوتر ، وقتی پای حرف های حاج کاظم درویش صاحب کوچکترین قهوه خانه ایران هم نشستیم، باز هم به یک حرف مشترک رسیدیم: کاسب ها بازار بسته را دوست ندارند!

او هم به ما گفت : اینجا بیشتر مغازه ها اجاره ای هستند، دیگر از کاسب های قدیمی که خودشان مالک باشند خبری نیست و حجره ها با مبالغ خیلی بالا اجاره داده شده اند و حتی اگر یک روز هم بسته باشند به ضرر مستاجرهاست چون همه کارهایشان با چک روز انجام می شود و چک خیلی‌هایشان در این دوروز برگشت خورد.

او البته جمعیتی را که دوشنبه در بازار بزرگ به راه افتاده بود به یاد داشت ؛ جمعیتی که از سمت بازار پارچه فروش ها به قسمت آنها رسیده بود وفریاد می زد، بازاری باغیرت، حمایت حمایت! جمعیتی که مغازه دارها را مجبور می کرد تا مغازه هایشان را ببندند. او هم مثل خیلی های دیگر در قهوه‌خانه‌اش را به اجبار همان جمعیت چندساعتی بسته و وقتی آبها از آسیاب افتاده بود دوباره چراغ کارو کاسبی اش را روشن کرده بود.

این جمعیت چه کسانی بودند؟ این را ما پرسیدیم و حاج کاظم گفت : من با این‌که سال های زیادی است اینجا هستم و خیلی از قدیمی های بازار مشتری ام هستند ، اما چهره آشنایی بین جمعیت ندیدم. او البته تاکید کرد که همه بازار را نمی شناسد اما گفت که در جمعیت نه آدم سپید مویی مثل خودم بود نه آدم میانسالی مثل عکاس شما.

جمعیت معترض به چشم این کاسب قدیمی بازار، همه از نسل جوان بودند؛ جوان هایی که نمی دانست از کجا آمده اند. با حاج کاظم مشغول صحبت بودیم که رمی و الکس از راه رسیدند، گردشگرانی از کشور فرانسه که آمده بودند قدیمی‌ترین قهوه خانه بازار را از نزدیک ببینند.

برای آنها بازار تهران، یکی از دیدنی ترین جاهایی بود که در چند روز حضورشان در ایران دیده بودند ؛ شلوغ ، پر رفت و آمد و پر از رنگ و شور زندگی.

لنز دوربین عکاس ما که به طرفشان برگشت، لبخند روی صورت های آفتاب سوخته شان نشست. لیوان چای خوش رنگی را که مهمان حاج کاظم بودند، بالاتر گرفتند و با یک ژست عالی جلوی دوربین ، رضایت شان را از عکاسی نشان دادند. همه آموخته هایشان از زبان فارسی و مهمانی چندروزه شان در کشور ما، چند کلمه بود که پشت سر هم ردیف شد : ایران ، خوب. خیلی ممنون.

هیچ جا بازار تهران نمی شود

نزدیکی های بازار سبزه میدان، ده ها سیخ روی منقل با زورپنکه های برقی باد می​خوردند و کباب می شدند؛ بوی کباب خیلی ها را هوایی کرده بود. دادزن ها، در ورودی هرکدام از رستوران‌ها با هم مسابقه گذاشته بودند و برای نان داغ کباب داغ ، ته چین و دیزی فرد اعلای شان بازار‌گرمی می کردند. آقای سجادی و همسرش مشتری یکی از همین رستوران های معروف بازار بودند. می‌گفتند که از ساعت 9 صبح برای خرید اینجا هستند و از شلوغی و تجمع و اعتراض هم چیزی ندیده‌اند. آنها دست خالی از بازار برنمی گشتند، دوروبرشان پر بود از کیسه های خرید، از لباس، کفش و خوراکی هایی که قرار بود سوغاتی نوه هایشان بشود. آنها هموطنانی بودند که از شهرستان بیرجند در خراسان جنوبی برای گشت و گذار به تهران آمده بودند. هموطنانی که می‌گفتند: هیچ جا بازار تهران نمی شود!

مینا مولایی - گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها