طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.
کد خبر: ۶۷۰۸۹۲
تفنگ گلاب‌پاش با روغن کرچک

حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

کیهان: عاشق! (گفت و شنود)

گفت: نماینده مدعی اصلاحات اصفهان در مجلس ششم گفته است «فناوری هسته‌ای ایران غیربومی، پرهزینه و بی‌ارزش است»!
گفتم: باز هم این یارو دقیقا در حالی که جیغ آمریکا و اسرائیل به خاطر فناوری هسته‌ای ایران به آسمان بلند شده حرف دل آمریکا و اسرائیل را بر زبان آورده!

گفت: در مجلس ششم هم در حالی که آمریکا و اسرائیل ادعا می‌کردند ایران در فعالیت هسته‌ای خود مخفی‌کاری می‌کند، همین نماینده پشت تریبون رفت و گفت؛ 19 سال درباره فعالیت هسته‌ای خود به دنیا دروغ گفته‌ایم!
گفتم: و رییس مجلس وقت که از خودشان هم بود به او اعتراض کرد که چرا برنامه رادیو ‌اسرائیل را تکرار می‌کنی؟!

گفت: حالا چرا، هر وقت حرف می‌زند، به نفع آمریکا و اسرائیل یقه‌چاک می‌دهد؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یکی از خان‌ها به نوکرش گفت؛ چته؟ چرا اینقدر گرفته و ناراحتی؟ نوکر گفت؛ عاشق شده‌ام! ارباب پرسید؛ عاشق کی؟ بگو تا برایت خواستگاری کنم. و نوکر گفت؛ قربان! عاشق هر کی شما بفرمائید!؟

سیاست روز: تفنگ گلاب‌پاش با روغن کرچک

جمله زیر از کیست؟
در حالت طبیعی هیچ هم‌وطنی از دریافت پول حلال خودداری نمی‌کند.
الف) یک دانشمند غیر هسته‌ای
ب) یک دانشمند هسته‌ای
ج) یک استاد نوشتن طنز
د) نماینده مردم نطنز

وزیر بهداشت: مردم برای تحول در نظام سلامت صبور باشند.
اظهارنظر فوق یادآور کدام ضرب‌المثل شیرین فارسی است؟
الف) گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم
ب) بزک نمیر بهار می‌آد / کمبزه با خیار می‌آد
ج) یکی می‌مرد ز ِ درد بینوایی / یکی می گفت: داداش زردک می‌خواهی؟
د) هر سه گزینه فوق صحیح است

علی لاریجانی: در مورد تحویل سلاح گرم به نمایندگان سابق مجلس حرفی نداریم البته مواظب باشید کار به تیراندازی نکشد.
به نظر شما با توجه به مهرورزی و دل نازکی برادر لاریجانی کدام یک از اسلحه‌های گرم زیر برای نمایندگان سابق پیشنهاد می‌شود؟
الف) تفنگ آب‌پاش بعد از نیم ساعت جوشیدن در آب
ب) تفنگ گلاب‌پاش بعد از نیم ساعت تفت دادن در روغن کرچک
ج) تفنگ رنگپاش بعد از قراردادن در مایکرو فر به مدت پنج دقیقه
د) مینی کاتیوشا

گوینده عبارت زیر کیست؟
نمایندگانی که در زمان احمدی‌نژاد، کل ارزها و امکانات این کشور را تلف کردند و هر بلایی که سر مردم آمد، هیچ‌کدام از آنها یک بار دلواپس نشدند که این ارزها و دلارها چه شد و به کجا رفته است که امروز همه دلواپسند!
الف) یکی از مدیران سابق دولت اسبق
ب) یکی از افراد پهن شده در کف خیابان در سال‌های قبل
ج) یکی از فروشندگان ارز در چهارراه استانبول
د) برادر مسعود پزشکیان – نماینده مجلس

آرمان: لطفا تقاضای نسیه نفرمایید!

«حتی شما دوستِ عزیز!» سال‌هاست این جمله را حتی بقالی سر کوچه ما و بقالی محل بعضی‌های دیگر سرلوحه کارشان قرار داده و تکلیف خودشان را مشخص کرده اند، اما بعضی از سازمان‌ها و مراکز دولتی و بین‌المللی مانند بانک جهانی و بانک مرکزی هنوز به کاربرد این لغت اعتقاد پیدا نکرده اند، بانک جهانی به کشورها پول نسیه می‌دهد، بانک مرکزی آن کشورها هم به برخی دیگر پول نسیه می‌دهد و همینطور شوخ به چهار طرف اقتصاد زده می‌شود.

ماجرا از این قرار است که بانک جهانی بعد از کلی تلاش بالاخره توانست خودش را با ما بی حساب کند(به نقل از معاون وزیر اقتصاد) اما چرا این بدهی کلا به وجود آمده؟! به دو دلیل؛ 1- روی دیوار بانک جهانی کاغذی به عنوان«از دادن نسیه به صورت قرضی، رفاقتی، میرم الان میام، کار می‌کنم میدم، اگه مسیرم خورد میام، من که فرار نکردم، مشتریت هستم و یارانه گرفتم میدم(جدا!؟) معذوریم» چسبانده نشده و همین امر باعث به وجود آمدن رفاقت کاذب بین وزارت اقتصاد ما و بانک جهانی می‌شود، 2- چون سابقا وزیر اقتصادی داشتیم که بالا رفتن قیمت ارز را نشانه پویایی اقتصاد می‌دانست، پس لابد افزایش میزان بدهی را هم به حساب باحالی اقتصاد گذاشته... حال برای بررسی دقیق‌تر این ماجرا وزیر رفاه دولت نهم هم مصاحبه‌ای انجام داده و به گزارش نامه‌نیوز گفته «یکبار آقای احمدی‌نژاد در جلسه دولت گفت سیستم بانکی که کاری ندارد، دریافت و پرداخت است دیگر» خب واقعا شما اگر منطقی هم فکر کنید حداقل در آن هشت سال ثابت شد که این سیستم بانکداری، چنین سیستمی، یک آب باریکه‌ای این وسط جاری بوده و سفره‌ای پهن بوده و دیگه این همه دفتر و دستک لازم نداشته، حالا معاون وزیر اقتصاد هم این وسط صحبت می‌کند و می‌گوید «قبلا خارجی‌ها علاقه‌ای به سرمایه‌گذاری در کشور نداشتند» مگه الان دارند؟! باور کنید اگر هر سرمایه‌گذاری توی گوگل سرچ کند که «شروع+سرمایه‌گذاری+ایران» نتیجه‌اش می‌شود «امیرمنصور آریا با 50 میلیون تومان به ایران آمد»، «چگونه ثروت امیرمنصور آریا 94 هزار برابر شد»، «بابک زنجانی از تعویض روغنی تا فروش نفت»، «چگونه دم شهرام جزایری گرم شد» اما اگر سرمایه‌گذار لغت نتیجه را هم در عبارت جست‌وجو قرار دهد، یعنی بنویسد «نتیجه + سرمایه‌گذاری + ایران» نتیجه‌اش می‌شود «وکیل مه آفرید خسروی: هنوز حکم به ما ابلاغ نشده، «ملاقاتی‌های بابک زنجانی بدانند ایشان کمپوت آناناس دوست ندارد و از آوردن سیگار مگنا هم خودداری کنید!»، «شهرام جزایری:بالاغیرتا ما رو آزاد کنید» یا باید لغت «نتیجه» را فیلتر کنیم یا بانک جهانی را مقصر تمام این اتفاقات بدانیم.

شرق: پهلوان‌‌بازی دور گود

یک نیسان آبی با سرعت 163‌کیلومتر بر ساعت، شاتالاق از پشت زد به آمبولانس و آمبولانس هشت‌ کیلومتر پرید هوا، که خیال کردم با سرعت زیادی در حال پیشرفتم، اما یکهو دیدم با سرعت 800کیلومتر بر ساعت در حال پسرفتم و دارم سقوط می‌کنم و هوووووش به سمت زمین نزدیک می‌شوم و باومب، پایان ماجرا.

اولین آمبولانس‌چی جهان بودم که نیاز داشتم زنگ بزنم آمبولانس بیاید رتق‌وفتقم کند. سرم را داشتم از توی فرمان می‌کشیدم بیرون که از توی آینه‌بغل دیدم آقای کاظمی پشت فرمان نیسان نشسته و دارد با یکی بحث می‌کند. دست و پایم را از توی داشبورد و زیر صندلی جمع کردم و از آمبولانس خودم را کشیدم بیرون و رفتم دم نیسان. آقای احمدی‌نژاد و پرویز کاظمی، از نیسان پیاده شده بودند و به من لبخند زدند.

گفتم: راننده کی بود؟
آقای احمدی‌نژاد لبخند زد و گفت: ایشون.
کاظمی گفت: من؟ اصلا گذاشتی من توی دوران وزارتم یک بوق خشک‌و‌خالی بزنم، که الان مسوولیت رانندگی را می‌اندازی گردن من؟
آقای احمدی‌نژاد گفت: برو جلو بوق بزن. و اینطوری شد که پرویز کاظمی، اولین وزیری بود که در مهر 85 از کابینه احمدی‌نژاد خارج شد و رفت جلو بوق بزند.
من گفتم: ولی آقای احمدی‌نژاد می‌گوید راننده شما بودی.
کاظمی گفت: «احمدی‌نژاد دروغ می‌گوید. مثلا با من ظهر جلسه داشت و صحبت می‌کرد و شب در جای دیگری می‌گفت از صبح در اصفهان بودم. بعد طوری حرف می‌زد و توضیح می‌داد که حتی من هم قانع می‌شدم و با خود می‌گفتم که نکند حتما روز گذشته پیش ایشان بودم.»
گفتم: ‌ای بابا. سیستمش اینطوری است پس؟
کاظمی گفت: «احمدی‌نژاد اصلا سیستماتیک نیست. باورش بر این است که در پادگان و ارتش یک ژنرال وجود دارد و مابقی سربازند.»
گفتم: نکند واقعا تحت‌تاثیر مشایی است؟
کاظمی گفت: نه بابا. «خودش ۱۰۰ تا مشایی را درس می‌دهد.» در همین لحظه احمدی‌نژاد در مجلس هفتم در سال ۱۳۸۴ در جلسه رای اعتماد کاظمی گفت: «خدا کاظمی را به من معرفی کرده است.»
گفتم: این حرف‌ها را ول کن. تکلیف من چیست؟
کاظمی گفت: «در زمان احمدی‌نژاد کیلویی کار‌کردن خیلی مهم بود.» گفتم: یعنی چی؟ الان بکشم ببینم چقدر آسیب خوردم باهام حساب کنید؟
در این لحظه احمدی‌نژاد یک بیل و کلنگ داد دست کاظمی. کاظمی گفت: «ما را مثل کارگر‌ها به جلسات هیات‌دولت می‌بردند و هفت‌ساعت جلسه برگزار می‌شد. در ژاپن جلسات هیات دولت ‌20دقیقه است. برای اینکه پشتوانه کار‌شناسی دارد. اما خروجی جلسات ما چه بود؟»
گفتم: خروجی را ول کن. صافکاری ماشین من چه می‌شود؟ خودم که صاف شدم، زیر آمبولانس ماندم، آمبولانسم هم که صاف شده به زمین چسبیده. چرا حالا که هشت‌سال گذشته و دولت مهرورزی تمام شده همه‌چیز را می‌اندازید گردن احمدی‌نژاد؟ چه گناهی کرده؟ آن موقع چرا حرف نزدید؟ چه وضعش است؟ چرا حالا که بادها خوابیده همه زبان باز کرده‌اید؟ هان؟ واقعا دیگر دلم دارد برای احمدی‌نژاد می‌سوزد. او تک‌و‌تنها مانده.
کاظمی گفت: «احمدی‌نژاد اصلا علم، فهم و سواد مدیریت ندارد. نمی‌دانست در جایگاه یک رییس‌جمهور چگونه باید رفتار کند.»دیگر عصبانی شدم. گفتم: ببین، من هم که بچه بودم و زورم کم بود، ‌وقتی سر کوچه بهم زور می‌گفتند و دوچرخه‌ام را می‌گرفتند، سکوت اختیار می‌کردم. بعد می‌رفتم ته کوچه و از ته کوچه داد می‌زدم و دوتا حرف می‌زدم و فرار می‌کردم.
کاظمی گفت: از این حرفت منظوری داشتی؟
گفتم: نه. اتفاقا من هر وقت می‌نشینم کنار گود می‌گویم لنگش کنند و پهلوان‌بازی درمی‌آورم.
کاظمی گفت: نیش و کنایه می‌زنی؟
گفتم: نه. اتفاقا. کاظمی گفت: دیگر ‌داری تیکه می‌اندازی؟ گفتم: نه. اتفاقا. کاظمی گفت: این دیگر کنایه بود؟ گفتم: نه. اتفاقا یک گنجشکی خورد به موتور. وقتی به‌هوش آمد دید توی قفس است. گفت «وای... نکنه موتوریه‌رو کشته باشم و من‌رو انداختند حبس...»
کاظمی گفت:‌داری غیرمستقیم یک چیزی به من می‌گویی؟
گفتم: «نه گلم. می‌گویم آمبولانسم الان شده آهن‌قراضه، ولی نیسان شما آخ نگفته. ولی من حاضرم مسوولیت این اتفاق را به عهده بگیرم و هزینه خسارتی که نیسان دیده را بپردازم. موافقید؟» و دمم را گذاشتم روی کولم و رفتم در افق گم شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها