حالا شش ساعتی از حرکتمان به سمت «وان» گذشته و تنها یک‌سوم اتوبوس مسافر دارد. هر صندلی برای خودش یک مانیتور با مجموعه‌ای فیلم و موزیک به زبان‌های ترکی و انگلیسی دارد. در میان فولدرهای موزیک دو آلبوم از جیم موریسون پیدا می‌کنم. منتخبی از بهترین آهنگ‌هایش به‌علاوه چند مصاحبه و جلساتی از آخرین تمرین‌های موریسون با دوستانش که تقریبا بیشتر راه را جز مواقعی که خوابم یا مشغول نوشتن، توی گوشم می‌خواند.
کد خبر: ۵۹۳۹۲۲
همسفر با جیم موریسون در‌جاده‌های‌ترکیه

در 36 ساعتی که در راه هستیم طبیعت اطراف بارها عوض می‌شود. از دریا و سبزه و درختان فشرده با کوهستان‌های تُنُک و دشت‌های پهناور، اما خالی، تغییر شکل می‌دهد. باران هم از روز دوم شروع به باریدن می‌کند و در تمام طول مسیر در همه شهرها همراهمان می‌آید. شهرهای بخش جنوب شرقی تازه سازند. خانه‌ها یک شکل، اما در رنگ‌های متنوعند و خیابان‌های کوتاه و باریک برای جمعیت و ماشین‌های عبوری کفایت می‌کند.

ظهر روز دوم به دریاچه وان می‌رسیم. ابرهای سیاه آسمان را پوشانده‌اند و خنکی لذتبخشی در هوا جریان دارد. دریاچه گاهی در پشت پیچ‌های جاده پنهان و دقیقه‌ای بعد از زاویه‌ای تازه نمایان می‌شود. ستونی از نور از لای ابرها بر مجموعه‌ای از جزیره‌های کوچک وسط دریاچه‌ می‌تابد. انگار ‌مکانی مقدس و برگزیده باشد. همزمان با غروب آفتاب به شهر وان می‌رسیم.

در همان ترمینال کوچکی که پیاده شده‌ام ون مورد نظر را به مقصد مرز پیدا می‌کنم و به عنوان اولین مسافر سوارش می‌شوم. راننده که پسری جوان و از کردهای ترکیه است از کار و بارم می‌پرسد. در جوابش می‌پرسم فروشگاه ترمینال کجاست. با دست جهتی را نشان می‌دهد و من می‌روم ‌‌کمی آب و خوراکی پیدا کنم. تا راه بیفتیم دو ساعتی گذشته است. هوا سرد شده و رو به تاریکی می‌رود.

برخلاف آنچه راننده وعده کرده بود در شهر کوچک مرزی توقف می‌کند و می‌گوید جاده خراب است و ون او توان تحملش را ندارد. تقریبا کسی از مسافرها باقی نمانده، مقصد همه‌شان همانجا بود. بی‌آن که پیاده شوم توضیح می‌دهم که باید مرا تا مرز برساند. طبق قرارمان! مسافر دیگر که اهل استانبول است با راننده حرف می‌زند و آخر سر یک تاکسی پیدا می‌کنیم که قرار است تا مرز برود.

من ، راننده و آقای استانبولی که یک کلمه هم فارسی نمی‌داند، اما در کرج صاحب یک رستوران است سوار تاکسی تازه می‌شویم و در میانه راه می‌فهمم که او در‌واقع برای کمک به تاکسی دیگری که پنچر شده تا اینجا آمده. جاده تاریک است، راننده مسیر فرعی را در پیش می‌گیرد و کمی جلوتر کنار نورهای چشمک‌زن تاکسی دیگر توقف می‌کند. تا لاستیک را عوض کنیم و باز به جاده اصلی برگردیم و از آنجا خودمان را به مرز برسانیم شب از نیمه هم گذشته اما مرز کاپی‌ـ‌کوی هنوز باز است. / ضمیمه چمدان

ساغر فروتن

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها