مرگ اصولا پدیده‌ای همراه با سوگ، داغ، افسوس و حسرت است، حالا اگر این پدیده به سراغ هنرمند، نویسنده و شاعر جماعت برود، این داغ و سوگ دوچندان می‌شود و طیف گسترده‌تری از مردم و جامعه را آزرده می‌کند، زیرا آنها توانسته‌اند با خلق آثاری ماندگار بسیاری از مخاطبانشان را در موقعیت‌های مختلف شادی و اندوه و روزهای تلخ و شیرین با خود همراه و همدل کنند و یادآوری این آثار در مقاطع مختلف زمانی همراه با حزن و حسرت می‌شود.
کد خبر: ۵۵۵۴۷۰
این سعدی، دیدنی بود

اما برخی مرگ‌ها هم هست که هنگام فرا رسیدنشان به قول «بامدادِ» شاعر، «پسِ پشتِ مردمکانِ» مان که نمناک شده‌اند، نوعی آسودگی خاطر هم دارند؛ مرگ برخی هنرمندان که در روزهای پایانی عمرشان تنها مانده‌اند و سختی‌های فراوانی را متحمل شده‌اند، از این دست است.

سعدی افشار که او را «سلطان سیاه‌بازی ایران» هم لقب داده‌اند از این جنس هنرمندان است که گرچه شنیدن خبر مرگ او دشوار و اندوهناک بود، اما وقتی دست‌کم یکی، دو سال پایانی عمر او را مرور می‌کنیم از این حجم تنهایی او شگفت‌زده می‌شویم و می‌گوییم خوب شد که او رفت، سبکبار و آرام و ناگهان لبخند همیشگی‌اش در ذهنمان نقش می‌بندد و چقدر خوب است که یک انسان با لبخندش در ذهن‌ها ماندگار شود.

سعدی افشار که در سال 1313 متولد شد، برای اولین بار در سال 1330 روی صحنه رفت و در دوران حرفه‌ای کار خود بیش از پنج دهه به عنوان سیاه‌باز در نمایش‌های سنتی ایران نقش‌آفرینی کرد؛ سیاهی که با شیرین‌کاری‌ها و شوخی‌های خود نقدی هم بر اوضاع جامعه می‌زد و گاه وزن تیکه‌ها و انتقادهایش از طنزهایش سنگین‌تر می‌شد. این سعدی و هنرش دیدنی بود، نه خواندنی یا نوشتنی.

حالا او در جمع ما نیست و احتمالا این آخرین باری هم نباشد که ما شاهد درگذشت هنرمندی هستیم که با سختی و دشواری، روزهای پایانی عمر خود را پشت سرگذاشته است؛ ولی دست‌کم می‌توانیم آرزو کنیم که ‌ای کاش مسئولان و از همه مهم‌تر، مردم و خود اهالی هنر و قلم از همین امروز یادی از سعدی افشارهایی کنند که در بیمارستان یا در کنج عزلت در خانه خود روزگار را سپری می‌کنند و چشم‌انتظار مهربانی ما هستند، البته مهربانی بی‌مزد و بی‌منت، مهربانی نه از سر لطف و بخشایندگی، بلکه از سر وظیفه‌شناسی و حرمت نهادن به ساحت قلم و هنر.

به قول آن سعدی ِشاعر:

درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانه‌ام

نه درد ساکن می‌شود نه ره به درمان می‌برم

خواهی به لطفم گو بخوان خواهی به قهرم گو بران

طوعا و کرها بنده‌ام، ناچار فرمان می‌برم

ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن

تو بار جانان می‌بری، من بار هجران می‌برم 

سینا علیمحمدی - دبیر گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها