آیتالله خامنهای ، در دیدار وزیر ، مدیران و کارکنان وزارت اطلاعات در سیزدهم مهرماه 1383 ، بر تقویت ایمان تاکید کردند و عامل پیشرفت وزارت اطلاعات و سرویس اطلاعاتی دینی جمهوری اسلامی را ایمان قلبی دانستند.
کد خبر: ۴۹۷۴۳

به گزارش ایسنا ، سایت اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری ، فرمایشات ایشان را در این دیدار منتشر کرده است که در پی میآید:
... من در یک کلمه ، عامل موفقیت وزارت اطلاعات را ، «ایمان» نیروی انسانی این وزارتخانه می دانم که این ایمان منحصربهفرد هم است.
درست است که در همه جای دنیا انسانهای وطنپرستی هستند که به کشور و به سرنوشت ملتشان علاقهمندند و با همان علاقه کار اطلاعاتی یا سیاسی می کنند - این علاقه مشترک است - اما علاقه شما فراتر از این است ؛ ایمان دینی و ایمان به غیب و کار برای خداست ؛ کاری که یک سر سوزن از آن به هدر نمی رود ؛ شما این را دارید.
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره» ؛ بهقدر سنگینی یک ذره - ذره که می دانید چیست؛ همین چیزهایی که در فضا و در نور آفتاب معلقند و دیده می شوند ، ذره هستند - اگر شما کار کنید ، ضایع نمی شود.
فرض بفرمایید که شما ساعت کارتان تمام شده و پنج دقیقه اضافه میمانید که نه مدیر می فهمد، نه بالادست می فهمد، نه در سوابق اثر می گذارد و نه اضافه کار می دهند اما خدا و کرامالکاتبین این پنج دقیقه را می بینند و آن را در پرونده شما ثبت می کنند ؛ که این آقا بعد از ساعت خدمت ، چون دید این پرونده نصفهکاره است ، پنج دقیقه بیشتر کار کرد.
چنین چیزی را ما در هیچ جا، غیر از عرصه دین و ایمان دینی ، نداریم.
یکجا پول خوبی سر راه شما قرار می گیرد ؛ یک رشوه ، هدیه ، چشمروشنی - اینها اسم های مختلفی دارد - و شما می توانید بدون اینکه هیچ برگه و اثر انگشتی جا بگذارید ، امضایی بدهید و گرفتاری برای خودتان درست کنید ، این پول را بگیرید و بگذارید توی جیبتان اما محض رضای خدا نمی گیرید ؛ هیچکس هم نمی فهمد، پول هم از کیسه شما می رود اما ثبت می شود و آن وقتی به کار شما می آید که «یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه» است ؛ روزی که انسان از برادر خودش بهخاطر کثرت التهاب ، شدت ، اضطراب و آشفتگی حاکم بر روز قیامت و حساب و جزای الهی و مو از ماست کشیدن الهی می گریزد ؛ آن روز چنان سنگین و سخت است که «یوم یجعل الولدان شیبا» ؛ جوان را پیر می کند ؛ انسان در آن روز از پدر و مادر خودش و از بچه دردانه خودش و از همسر خودش می گریزد. چرا؛ چون «لکل منهم یومئذ شأن یغنیه» ؛ هر کسی به قدر خودش گرفتاری دارد که همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد اما در آن روز و در آن جا، «وجوه یومئذ ناضره» چهرههایی شادند ؛ چهرههایی درهمند و گرفته.
آن چهره شاد ، همان چهرههای شماست. چرا؛ برای ؛ خاطر اینکه آن چک ، آن پول نقد ، آن دلار و آن ارز خارجی که بی سروصدا دادند به شما و شما می توانستید بگیرید و نگرفتید ، آن یک ساعتی که در اداره بیشتر کار کردید ، آن کارهای خلاف شهوانی که می توانستید مرتکب بشوید و نشدید ، آن گزارش خلاف واقعی که می توانستید بدهید و ندادید - که تأثیراتی در وضع شما یا دوستتان و دشمنتان می گذاشت - آنجا این اعمال صالح می آید به کمک شما و شما را از آن گرفتاری نجات می دهد ؛ آنجاست که آن اعمال به درد شما می خورد ؛ آن ، خیلی مهمتر از پول اینجاست.
عامل پیشرفت وزارت اطلاعات و سرویس اطلاعاتی دینی جمهوری اسلامی ، ایمان قلبی است ؛ چون با ایمان و با عشق و با محاسبه الهی کار کردند.
شما در زیارت امام حسین (علیهالسلام) و دیگر ائمه، یک جاهایی می خوانید: «صبرا و احتسابا» ؛ تو صبر کردی در مقابل این حادثه و مصیبت ؛ این تکلیف سنگین و این محرومیت و آن را پای خدا حساب کردی.
بی خودی که نمی شود پای خدا حساب کرد؛ تا برای خدا نباشد که نمی شود پای خدا حساب کرد ؛ مگر می شود سر خدا را کلاه گذاشت؛! انسان کاری را از روی شهوت و غضب خودش انجام دهد ، بعد بگوید این هم برای خدا! نه ؛ آن کاری که شاید برای شما خوشایند هم نیست ؛ سود مادی هم ندارد اما شما آن را برای خدا انجام می دهید ، این می شود آن کار برای خدا؛ عمل صالح این است.
شما می توانید در همین شغلی که در وزارت اطلاعات دارید ، سلمان عصر شوید ؛ فرصتهایی در اختیارتان قرار می گیرد ؛ از این فرصتها باید استفاده کرد ؛ مغتنم بشمرید این فرصتها را.
من در دوران جنگ گاهی وصیتنامههای این جوانها را که عاشقانه جهاد می کردند و به شهادت می رسیدند ، نگاه می کردم؛ خیلی برای من مفید بود.
این وصیتنامهها به دلهای تاریک و سیاه ما و به داخل جان انسان نورافکن می انداخت. وقتی این وصیتنامهها را نگاه می کردم ، می دیدم این جوان هجده ساله یا بیست ساله، در روزها یا هفتههای آخر زندگیاش که خبر هم نداشته که شهید خواهد شد، فقط چون احتمال میداده که شهید بشود ، نشسته و وصیتنامهاش را نوشته که گاهی این وصیتنامهها آنچنان رقیق ، عرفانی ، زلال و نورانی بود که انسان می دید یک عارف کامل اینجا نشسته است.
پیرمردهای ما ؛ اساتید سلوک و عرفان ، سی ، چهل یا پنجاه سال زحمت کشیدند ، ریاضت کشیدند، عبادت کردند ، تا در آخر عمرشان آن حالت فنا در آنها بهوجود آمد و وجهالله را رؤیت کردند ؛ توانستند لقاءالله را کسب کنند.
یکی از عرفای معروف سلاک که از علمای بزرگی بود که من زیارتش کرده بودم ، در این چند سال آخر زندگی اش تنها در نجف زندگی می کرد ؛ آقازادهاش که در تهران بود، به من گفت که ایشان از نجف به من نوشته که آن چیزی که سالهای متمادی در انتظارش بودم ، همین روزها خدا نصیبم کرد و آن را به دست آوردم.
او بعد از چهل، پنجاه سال ریاضت ، گناه نکردن ، عبادت کردن ، مستحبات را انجام دادن ، روزه گرفتن ، سختی ها را تحمل کردن ، گرسنگی و فقر نجف را به جان خریدن ، از عناوین و القاب و ریاست ها کناره گرفتن و به اینها چشم ندوختن ، زندگی را زاهدانه گذراندن و با توجه دایم به خدا ، این حالت برایش پیدا شده اما من می دیدم که یک جوان هجده ، نوزده یا بیست ساله که نه ریاضت آنچنانی کشیده و نه پنجاه سال عمرش را صرف این کار کرده و نه استاد دیده و فقط یک کار کرده ؛ از جانش گذشته ، خدای متعال این موهبت معنوی را در ظرف و در کیسه او گذاشته و این جوان نورانی طوری حرف میزند که آخوند «ملاحسینقلی همدانی» حرف می زده ؛ مرحوم «حاج میرزاعلی آقای قاضی» حرف می زده ؛ مرحوم «آقا میرزا جواد ملکی» حرف می زده.
حرف این جوان، بوی حرفهای آنها را می دهد ؛ در حالیکه شاید این جوان اسم آنها را هم نشنیده است. این کم فرصتی است؛.
آن فرصت ، الان در اختیار شماها هم است.البته کار شما از کار آن جوان سختتر است.
عمر مجاهدت آن جوان کوتاه بود ؛ اگرچه کیفیتش خیلی بالا بود اما عمر مجاهدت شما طولانی است.
جاده وقتی طولانی شد ، احتمال لغزش ، تصادف و خطا در آن زیاد می شود ؛ باید مواظب باشید.
اگر مواظب بودید ، اگر خودتان را پاییدید و مراقب خودتان بودید ؛ یعنی تقوا داشتید - تقوا یعنی همین که انسان دایما خودش را بپاید - از آن فرصتهای بی نظیر و کمنظیر در اختیار خواهید داشت ؛ اوج می گیرید ؛ اگر این ایمان در یک مجموعه پیدا شد ، آن مجموعه کارایی اش زیاد می شود ؛ دیگر تجهیزات و فناوری پیشرفته و سیستمهای پیچیده و شوارع اطلاعاتی خیلی وسیعی که در دنیا رقبا دارند ، نمی توانند به جنگ این مجموعه بیایند.
عزیزان من! ایمان را تقویت کنید ؛ هم در خودتان ، هم در مجموعه زیردستتان.
یک مدیر در هر سطحی که هست ، تأثیر مستقیم روی زیرمجموعهاش دارد ؛ آنها به شما و به رفتارتان ، به حرکاتتان ، به برخوردتان ، به خدمتتان و خدای نکرده به گناهتان نگاه می کنند ؛ اینطور هم نیست که گناه ماها را کسی نفهمد:
لطف حق با تو مداراها کند / چون که از حد بگذری رسوا کند
ادامه که دادیم ، رسوا می کند. «الا اللمم». «لمم» یعنی اینکه یک وقت از انسان خطایی از روی جهالت سر می زند ، فورا هم متوجه می شود و می گوید خدایا غلط کردم؛ توبه می کند ؛ این ، «لمم» است.
البته ممکن است این کار از انسانی مکرر هم سر بزند؛ اما اصرار بر خطا ، اصرار بر گناه نیست ؛ خطایی است که یک بار انسان مرتکب می شود ؛ همه ماها هم داریم ؛ غیرمعصوم همهمان گرفتار همین «لمم» هستیم.
اگر مراقب باشیم، گرفتار «لمم» هستیم اگر مراقب نباشیم که هیچ ؛ مثل کسی که در سرازیری قرار بگیرد که دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند ؛ می رود تا پایین دره.
ایمان را در بین خودتان ، در بین مجموعهتان و در بین زن و بچهتان، خانوادههایتان ، تقویت کنید.
من می خواهم به همه شما برادران و جوانان و مردان و زنان عزیزی که در اینجا هستید ، هشدار بدهم که مراقب خانوادههایتان باشید.
گاهی اوقات خانوادهها وسیله فساد می شوند ؛ وقتی ما مراقبشان نباشیم ، آنها میشوند مفسد ما.
چرا؛ چون آنها یک اهرم فشارقوی علیه ما دارند ؛ آن چه است؛ آن ، محبت ما به آنهاست.
این محبت ، روی ما اثر می گذارد و ذهن ، فکر ، عقاید و تشخیصمان عوض می شود و خیلی چیزهایی که می گفتیم خوب نیست ، بعد یواش یواش می بینیم که نه ، خیلی هم بد نیست! اینها آفت است ؛ اینها را خیلی مراقب باشید.
در مجموعه وزارت و در بخشهای آموزشی ، عملی و آموزشهای حین خدمت ، حتما به این نکات ، عناصر خودتان را متوجه کنید.
به خانوادههای خودتان هم برسید ؛ به زن، به فرزند برسید.
گاهی آنها بهتر از ما هستند ، گاهی هم احتیاج دارند به اینکه ما حفظشان کنیم.
اگر بهتر از ما بودند ، کاری نکنیم که خراب شوند ؛ اگر دیدیم خدای نکرده طوری هستند که احتیاج به کمک ما دارند ، کمکشان کنیم ؛ مراقب باشید.
«قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة» از آتشی که آتشگیره آن انسانها و سنگها هستند، خودتان و زن و بچهتان را حفظ کنید؛ معلوم می شود که وظیفه حفظ زن و بچه هم به عهده ماهاست.
البته این کارها با کمک خود خدای متعال میسر می شود؛ این را هم بدانیم. خداوند خودش باید کمک کند؛ باید از خدا همین را بخواهید.
از این فرصتها استفاده کنید. الان ماه شعبان متأسفانه دارد تمام می شود. ماه شعبان ، ماه دعا و ماه عبادت است.
در همین صلواتی که در مفاتیح مقرر است: «الذی کان رسول الله (صلی اللهعلیهواله) یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعا لک فی اکرامه واعظامه الی محل حمامه» ؛ پیغمبر تا دم مرگ ، تا آخر عمر ، ماه شعبان را بزرگ می داشت و در مقابل ماه شعبان خضوع می کرد و عادت داده بود خودش را به صیام و قیام در ماه شعبان.
در دنباله این صلوات هست که: «اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه» ؛ از خدا می خواهد که ما را هم موفق بدار که همان سنت پیغمبر را در ماه شعبان رعایت کنیم.
این ماه شعبان - حتما می دانید دیگر - دالان و دهلیز ماه رمضان است.
ماه رمضان تالار ضیافت الهی است ؛ یک تالار عظیم که اگر کسی وارد آن تالار شد و به خود فرصت داد و همت کرد که از آنچه در آنجا خدای متعال آماده کرده ، به خودش بهرهای برساند ، بهره فراوانی خواهد برد که آن بهره در ماه شوال و ماههای دیگر سال نیست ؛ فقط مخصوص ماه رمضان است.
انواع و اقسام ضیافت های الهی: رحمت الهی ، عزت الهی ، توفیق الهی ، قرب الهی ، استغنای ناشی از تفضل الهی ، رزق مادی ، رزق معنوی ، همه در ماه رمضان است ؛ اینها را سر سفره ماه رمضان گذاشتهاند.
بعضیها می آیند و به این سفره نگاه نمیکنند و از وسط این سفره و اشیاء آن عبور می کنند و می روند و هیچی هم گیرشان نمی آید؛ بعضیها یک چیز مختصری برمیدارند؛ یک روزهای می گیریم ما ؛ یک مختصرکی ، یک چیزی اما بعضیها نه ، حسابی می نشینند سر این سفره و از رحمت الهی کیسه خودشان را پر می کنند ؛ عزت می خواهند ، دنیا می خواهند ، آخرت می خواهند ؛ رفع گرفتاری می خواهند ، گشایش در زندگی می خواهند ، استغنای طبع می خواهند ، صفات و خلق حسنه می خواهند ؛ هرچه می خواهند ، برای خودشان و برای دیگران برمی دارند.
برای اینکه انسان بتواند وقتی وارد این تالار شد، چشمش باز باشد ، غافل نشود ، دچار گیجی و گولی نشود که سرش را بیندازد پایین و از این در وارد شود و از آن در بیرون برود ؛ نگاهی به دوروبر کند و استفادهای ببرد و برای اینکه این آمادگی در من و شما پیدا شود ، این ماه رجب و شعبان را قرار دادهاند ؛ رجب یکجور ، شعبان یکجور دیگر.
رجب ، بیشتر ماه نماز است ؛ شعبان ، بیشتر ماه دعا و روزه است ؛ این مناجات شعبانیه را ببینید.
من یک وقتی از امام (رضواناللهعلیه) پرسیدم در این دعاهای مأثوری که وجود دارد ، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان می آید و دوست دارید.
فرمودند: دعای کمیل و مناجات شعبانیه. اتفاقا هر دو دعا هم مال ماه شعبان است ؛ دعای کمیل که می دانید اصلا ورود اصلی اش مال شب نیمه شعبان است ، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده ، متعلق به ماه شعبان است.
لحن این دو دعا به هم نزدیک است ؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه: «و ان ادخلتنی النار اعملت اهلها انی احبک» ؛ جهنم هم که من را ببری، فریاد میکشم تو را دوست دارم.
و در دعای کمیل: «لان ترکتنی ناطقا لاضجن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخن الیک صراخ المستصرخین و لابکین بکاء الفاقدین» ؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهی و نطق را از من نگیری ، فریاد می کشم ؛ فریاد امیدواران، فریاد دلدادگان و فریاد دلباختگان را.
باید با اینها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیلهای که انسان را به اوج آسمانها و اوج معنویت می برد، تبدیل می شود؛ گاهی هم بعکس، به سنگ سنگینی تبدیل می شود که بسته شده به پای انسان و انسان را تا اعماق آب، تا اعماق دره فرو می برد ؛ غرق می کند ؛ پدر انسان را درمی آورد.
اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید ، این همان سنگ سنگین است ؛ دل دیگر نیست. در آن صورت:
ده بود آن ، نه دل که اندر وی / گاو و خر بینی و ضیاع و عقار
آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلانجور دارد ، آن دل نیست ، گاراژ است! بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همهاش در آن میل جنسی موج می زند ، دیگر دل نیست ، آن عشرتخانه است.
شاعر ، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته ، از اینها نام برده و میگوید دلی که اینها در آن باشد ، آنجا طویله است! ده است! دل ، نیست؛ دل جای خداست ؛ جای نور است.
پروردگارا! این حرفها را اول در خود بنده ، بعد در این جمع مؤثر بفرما؛ توفیق تلاش ، کار و خدمت همراه با ایمان و معنویت به همه ما عنایت کن ؛ این جوانهای مؤمن ، صالح و این عناصر خوب را پیش خودت و پیش امام زمان روسفید کن.

والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها