گفت‌وگو با جلال‌الدین فارسی

انقلاب اسلامی مشابه انقلاب در صدر اسلام است

جلال‌الدین فارسی این روزها 80 سالگی خود را می‌گذراند. مردی که خود را یک انقلابی تمام معنا می‌داند.
کد خبر: ۶۴۱۹۲۰
انقلاب اسلامی مشابه انقلاب در صدر اسلام است

او البته حجم بالایی از فعالیت‌های انقلابی خود را ​ خارج از کشور انجام داده است و از این رو وقتی قرار شد به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی نزد او برویم و از فعالیت‌های انقلابی‌اش بپرسیم، بخش بزرگی از مصاحبه به فعالیت‌های او در خارج از کشور اختصاص داده شد. در کنار این مساله او تلاش داشت در اثنای مصاحبه از تئوری خود یعنی آموزه وحیانی دفاع قابل توجهی کند و آن را به‌عنوان راهی برای آینده کشور نشان دهد. فارسی البته حاشیه‌های زیادی هم در جریان فعالیت خود داشته است. از​ تولدش گرفته که باعث حاشیه‌هایی در جریان نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران شد تا رابطه‌اش با قذافی و مخالفتش با امام موسی‌صدر و شهید چمران در این مصاحبه حرف زده​ شد.

مصاحبه با او در منزل شخصی‌اش در فرمانیه تهران انجام شد. با وجود این‌که مصاحبه‌های زیادی در این چند سال انجام نداده، اما در همان تماس اول درخواست برای مصاحبه را پذیرفت. از مدتی قبل هم آماده شده و با کت و شلوار روی یکی از مبل‌های خانه نشسته بود. خانه بزرگی که سالن پذیرایی آن با پرده‌های سفید کلفت و بلندی از آشپزخانه و اتاق‌های خواب جدا شده بود و به نوعی اندرونی و بیرونی به وجود آمده بود.

دوربین فیلمبرداری روبه‌روی خود گذاشته بود و از تمام مصاحبه فیلم تهیه کرد و مسئولیت این کار هم به عهده دخترک کوچکی بود که با شال بلند هندی در خانه می‌گشت و معلوم شد نوه آقای فارسی است.

جلال‌الدین فارسی  در این گفتگو برخی مواضع خود درباره امام موسی صدر وشهید​ چمران و دفاع از قذافی را تکرار کرد که ذکر آنها در این مصاحبه به معنای تایید این تفکرات نیست.

شما در مشهد متولد شدید؟

من در مشهد و به طور مشخص در پایین خیابان، کوچه عباسقلی‌خان و کوچه سر حوض متولد شدم؛ اردیبهشت 1312، ولی از آنجا که در آن زمان پادگان‌های ارتش جای امنی برای پسران نبوده، لذا مردم سعی می‌کردند شناسنامه فرزندانشان را دیرتر بگیرند تا آنها دچار تعرضات و مشکلات نشوند. از این رو تاریخ تولد من در شناسنامه، 1314 خورده است.

پدر شما چه شغلی داشت؟

پدر من تاجر بود. دو برادر هم داشتم که تاجران بزرگی بودند. یکی از آنها حبیب‌الله فارسی بود. یکی از سه موسس ​کانون نشر حقایق اسلامی​ که استاد محمدتقی شریعتی، پدر دکتر شریعتی، آنجا سخنران و مفسر قرآن بود. استاد شریعتی دبیر من بود در دبیرستان ابن‌یمین مشهد. معلم تعلیمات دینی بود. در آن دبیرستان کاظم سامی، وزیر بهداشت دولت موقت و دکتر علی شریعتی هم همکلاسی‌ام بودند.

ماجرای جنجال بر سر تولد شما چه بود؟

اینها این مساله را بهانه کردند که پدر و مادر من از هرات آمدند، در حالی‌که این شهر در نزدیکی مرز ایران است و سال‌های سال پایتخت ایران بوده است و مرکز ادب فارسی و اولین ترجمه فارسی قرآن از عربی به فارسی​ آنجا انجام شده است.

شما خیلی خوب از خیابان‌های مشهد نام می‌برید. الان هم به مشهد سفر می‌کنید؟

بله، علاوه بر آن دو برادر که فوت شدند خواهری دارم که یک سال بزرگ‌تر از من است و الان در مشهد ساکن است. من آخرین فرزند خانواده​​ ام، اما غیر از این خواهر خیلی خویشاوند داریم در این شهر و من مرتب به مشهد سفر می‌کنم.

از تحصیلات خود بگویید. تحصیلات حوزوی هم دارید؟

تحصیلات حوزوی ندارم. در دبیرستان که بودم به کتابخانه آستان قدس می‌رفتم و روی زبان عربی و قرآن کار می‌کردم. تفاسیر عربی چاپ مصر را هم از کتابفروشی اسدی در میدان بهارستان تهران می‌خریدم که مشتری‌اش در کل ایران 20 نفر یا 50 نفر بیشتر نبود. در خرید این کتاب فردی به نام شیخ عبدالله نورانی که استاد بازنشسته دانشگاه تهران بود و به گمانم چند سال پیش فوت کرد، مرا راهنمایی می‌کرد. در سال ششم دبیرستان، مسلط به زبان فارسی و عربی بودم و در کانون نشر حقایق اسلامی سخنرانی می‌کردم. کتابی هم نوشتم با عنوان نهضت‌های انبیا که نخستین کتابم بود. قبل از آن، نطق تاریخی آیت‌الله کاشف‌الغطا در کنفرانس کراچی را ترجمه کردم.

این ارتباطی که با پاکستان یا افغانستان داشتید به خاطر چیست؟

ما در افغانستان قوم و خویش داریم. از تاجران معروف هرات هستند که البته بعد از اشغال افغانستان به آمریکا رفتند.

به افغانستان هم می‌روید؟

من هنوز به افغانستان نرفته​ام.

علاقه شما به قرآن و نوشتن مطلب درباره آن چگونه شکل گرفت؟

ما در خانواده‌ای مذهبی بودیم. من وقتی می‌دیدم برادرم، استاد محمدتقی شریعتی را با بیوک کروکی خود از این سر شهر مشهد به کانون نشر حقایق می‌آورد و می‌برد و به نوعی راننده اوست تحت تاثیر برادرم و علاقه او یعنی قرآن قرار گرفتم. تا الان هم کسی را در قم و نجف و اصفهان و تهران و مشهد نمی‌بینم به اندازه‌ای که من در نوجوانی به قرآن اهتمام داشتم و مطالعه می‌کردم و به استنادش کتاب می‌نوشتم در قرآن سیر کرده باشد. یکسری کتاب نوشتم که بی‌نظیر است؛ نهضت‌های انبیا، تکامل مبارزه ملی و حقوق بین‌الملل اسلامی به صورت مستند و تطبیقی با نظرات حقوقدانان غربی. در کل از عربی استفاده می‌کردم. استادان و دانشمندانی که در قاهره بودند و سطحش از تمام کتب فارسی داخل کشور بالاتر بوده است.

این شد که شما در تظاهرات علیه 28 مرداد شرکت کردید؟

بله، من در تظاهرات طرفداری از دکتر مصدق شرکت کردم. مساله سیاسی اولا از اینجا بود که برادرم مخالف رژیم شاه بود و غیرتمندی بود که زمانی به یک سرهنگ رژیم شاه سیلی زده بود. من در این موضوع تحت تاثیر او بودم و ضمنا این روحیه مبارزاتی​به خاطر تسلط من بر محتوای قرآن بود. من بسرعت از سطح معلومات استاد محمدتقی شریعتی بالاتر رفتم. چون آن کتاب‌ها را مطالعه می‌کردم و چند کتاب را ترجمه کردم که امکان انتشار نداشت پس در جلسات نهضت مقاومت ملی درس می‌دادم.

بعد از کودتا سر خورده نشدید؟

خیر، اصلا. بعد از کودتا اداره جلسات قرآن و نهضت مقاومت ملی در مشهد را در دست داشتم. اتفاقا برافروخته شدم که مبارزه کنم. همان موقع انقلاب و کودتایی در عراق رخ داده بود. من احساس کردم باید پایگاهی در عراق ایجاد کنیم و برنامه‌ای از رادیو عراق پخش‌ کنیم. به مهندس بازرگان و سحابی گفتم و آنها موافقت کردند ​ به عراق بروم و بگویم ​ از طرف آنان هستم و با آنان در ارتباطم و عراق هم به نوعی از طرف سفیرش مرا تائید کند که مذاکره کنیم. در آنجا پناهنده سیاسی شدم. البته به خود عبدالکریم قاسم، دسترسی پیدا نکردم و افسران دیگر هم اهل سنت بودند و با او مخالف. بعد از مدتی هم او را کشتند. بعد از این‌که موفق به تاسیس آن رادیو نشدم، به من لسه پاسه دادند که بروم ​ سوریه که آن روزها با مصر متحد شده بود. با آنها گفت‌وگو کردم و قرارهایی هم گذاشتیم که از تسلیحات و امکانات آنها استفاده کنیم.

در اینجا شما از فاز مبارزه فرهنگی به مبارزه چریکی و مسلحانه وارد می‌شوید؟

ما سر خورده شده بودیم. گفتیم​ آثار فرهنگی باید کل ملت را بیدار کند، در حالی‌که آثار فرهنگی موجود، آموزه وحیانی را به همه زنان و مردان منتقل نمی‌کند. بنابراین یکسری کتاب ​ نوشتم تا این‌که انقلاب تکاملی اسلام را نوشتم که کتاب ​ خیلی مهمی بود در 800 صفحه. اهمیتش از این روست که در غرب و الازهر هم به کار پیامبر با عنوان انقلاب نپرداخته بودند. همه گروه‌های مسلح قبل از انقلاب این کتاب و کتاب نهضت‌های انبیا را خوانده بودند و به چاپ سی و چندم رسیده بود. کتاب انقلاب تکاملی را آقای دعایی به امام داده بودند و یک سال بعد از آن‌که با گذرنامه فردی به نام باران ‌چشمه که مرده بود به عراق رفتم دیدم، امام کتاب مرا خوانده‌اند. بعد از آن بود که با پیشنهاد امام درس‌های ولایت‌ فقیه ایشان را در مدت اقامتم در بیروت ترجمه کردم و نهایتا به صورت یک کتاب عربی درآوردم.

تا پیروزی انقلاب در خارج بودید؟

در دو مقطع از سال 1332 تا 1342 و پس از مدتی زندان از آن سال تا سال 1357 ​ خارج از کشور بودم. زندانی که رفتم حدود 38 روز بود در انفرادی قزل‌قلعه. بعدها متوجه شدم​ عراق همه مکالمات من با مهندس بازرگان و سحابی را به ساواک داده بود. آنها هم در عجب بودند که من کمونیست که نیستم و نماز می‌خوانم. بعد از 38 روز انفرادی هم به عمومی قزل‌قلعه برده شدم. بخشی توده‌ای‌ها بودند. بخشی هم جبهه ملی که آمریکا فشار آورده بود که این گروه جبهه ملی را باید آزاد کنید. بعد از آن، دلیل اقامت طولانی‌ام در خارج هم این بود که محکوم به اعدام بودم.

شما چقدر نیرو تعلیم دادید؟

تعداد نیروهایی که می‌آمدند و تعلیم می‌دیدند و برمی‌گشتند را نمی‌دانم. خصوصا افرادی بودند که در داخل خدمت نظام دیدند و بعد از آن به آموزش آمده بودند. آنها را به بخش خارجی الفتح می‌بردند تا آموزش ببینند.

مساله فلسطین از کی برای شما مهم شده بود؟

از همان ابتدا مهم بود. تمام مبارزان ایرانی علاقه داشتند ​بروند​ آنجا بجنگند. عده زیادی همان جا ماندند.

ارتباط شما با الفتح چگونه شکل گرفت؟

ارتباط با الفتح از اینجا بود که خودم تعلیم نظامی دیدم. در ضمن خواستم از کم و کیف کار آموزش مطلع شوم که چقدر کافی است. بعدها هم که امام این افراد را تائید کردند من را به عنوان رابط خود و الفتح قرار دادند.

اختلاف شما با دو چهره مبارز با اسرائیل، یعنی شهید چمران و امام موسی صدر از کجا شکل گرفت؟

من اختلافی نداشتم. آنها با انقلاب ایران و امام مخالفت داشتند. چمران در تمام سال‌هایی که در لبنان بود به تمام کشورهای اروپایی سفر می‌کرد ولی یک بار نزد امام در عراق نرفت. من ​ابتدا که وارد شدم خواستم با ایشان ملاقات کنم. به دیدن محمدجواد مغنیه رفتم. قاضی شیعه در لبنان بود. انقلابی بود و طرفدار عبدالناصر. او به من گفت ​ تو به دیدن دو آدم متضاد آمده‌ای. بحث‌های مفصلی در مورد صدر انجام داد و نظرات منفی زیادی داشت. گفت از جمله کارهای آقای صدر این است که علنا گفت ما باید با مسیحیان متحد باشیم و همزیستی داشته باشیم و برای همین یک عالم شیعه باید هر یکشنبه در یکی از کلیساها سخنرانی کند و در عوض یک عالم مسیحی بیاید در یکی از مساجد شیعه خطبه نماز جمعه بخواند. علمای معروف به این سخن واکنش خیلی شدید نشان دادند از جمله شاگردان آقای خویی.

در عین ‌حال من به دیدن آقای صدر رفتم و در جلسات صدر هم شرکت می‌کردم، اما در پایان سخنرانی، من عمدا مقابل ایشان بر نمی‌خاستم تا برای حاضران مساله شود و من بگویم عالم بزرگ شیعه در نجف است. به این ترتیب خطی برای نفوذ امام و آثار امام به وجود آوردم.

آشنایی‌ام با آقای چمران هم جالب بود. یک روز می‌خواستم به دیدن آقای صدر بروم. دیدم پای پله‌های مجلس یک مرد آمریکایی ریشدار و یک خانم​ ایستاده‌اند. پیش آقای صدر رفتم و او گفت الان آقای دکتر چمران و خانمش آمدند. شما ببریدشان به یک هتل. به این ترتیب من با او هم ارتباط داشتم و روابطمان خیلی خوب بود.

وقتی شهید چمران به امام موسی نزدیک شد از او فاصله گرفتید؟

من فاصله نگرفتم. حتی به خانواده‌اش کمک می‌کردم. البته رابطه در نزدیکی پیروزی انقلاب قطع شد. چرا که آقای صدر با این‌که جنبش در حال پیروزی بود آمد با شاه و آقای اقبال و آقای علم دیدار کرد.​ امام گفته بود هر آخوندی که با شاه دیدار کند عمامه‌اش را بردارید و عمامه تعدادی از جمله داماد علامه طباطبایی را برداشتند. آقای صدر به عنوان مرجع هم آقای خویی را معرفی کرده بود.

با قذافی چگونه رابطه گرفتید؟

من از امکانات الفتح استفاده می‌کردم و تحت نظر من بود. این را دستگاه‌های اطلاعاتی قذافی فهمیدند. از طریق یک روزنامه در لبنان که آن موقع زیر نظر دستگاه اطلاعاتی لیبی بود و پولش را قذافی می‌داد. مدیر روزنامه که عضو دستگاه اطلاعات قذافی بود به من پیشنهاد کرد​ به لیبی بروم. من قبل از آن رفته بودم و پیشنهاد کردم​ 5000 نیرو از ایران و خارج بیایند در لیبی آموزش ببینند و از آنجا از راه هوایی برای گرفتن تهران بروند. به اصطلاح نوعی کودتاست. در دفعات نخست با معاون او، الشحاطی که خیلی مومن و متدین بود دیدار کردم. آخرین بار خودشان گفتند تمام چیزهایی را که می‌خواهید به شما می‌دهیم. از طرابلس با وزیر خارجه برای دیدن قذافی به جنوب لیبی رفتیم  با شهید محمد صالح حسینی. تا رسیدیم دم چادر، قذافی گفت الان عبدالسلام جلود با من تماس گرفت و گفت انقلاب ایران پیروز شد. بعد از انقلاب دیگر به لیبی نرفتم. آخرین بار که قذافی را دیدیم همان شب پیروزی انقلاب بود و بعد از آن هم که پس از مدتی با هواپیمای یاسر عرفات به ایران آمدیم.

رابطه ایران و لیبی را در این سال‌های اخیر چگونه دیدید؟ ​ ابتدای انقلاب رابطه بیشتر بود، اما در دهه 70 و 80 رو به سردی گرایید.

قذافی را سرنگون کردند. ابدا و اصلا این نبود که او رو به زوال برود. تمام سران آفریقا او را به عنوان قهرمان آفریقا می‌شناختند. در جنگ داخلی هم که شد همه آمدند تا با آنها مذاکره کنند و این کار به وسیله دولت‌های تبهکار صورت نگیرد. جالب است بگویم ​ سفیرشان در تهران که به خانه ما رفت‌وآمد می‌کرد جزو مخالفان بوده است.

بزرگ‌ترین اشتباه قذافی از دید شما چه بود؟

او می‌خواست خودش را رهبر بزرگ آفریقا کند و این کار را کرده بود و دیگران را تحقیر می‌کرد. اشکال دیگر هم این بود که ثروت‌ها را صرف داخل کشور نمی‌کرد. کی او را سرنگون کرد؟ داخل که نبود. چند کشور لشکر کشیدند و کوبیدند.

شما تحولات لیبی را پیگیری می‌کردید؟

بله. من تحولات لیبی را پیگیری می‌کردم. همه تحولات جهان را پیگیری می‌کنم هر وقت فرصت داشته باشم. من باید برای جهان اسلام از مراکش تا اندونزی مطلب داشته باشم.

وقتی قذافی مُرد، ناراحت شدید؟

خیلی خیلی.

چون پای آمریکا و برخی کشورهای غربی در میان بود یا چون معتقد بودید​ آدم خوبی بود؟

لشکرهای کفر او را کشتند. آدم خوبی هم بود در حد خودش. اسلام را در آفریقا توسعه داد و به تمام جنبش‌های ضد استعماری در قالب مرکزی که تاسیس کرده بود کمک می‌کرد حتی مارکسیست‌ها.

گریه هم کردید؟ چون شنیدم رابطه‌ای صمیمانه‌‌ داشتید.

رابطه‌ای صمیمانه‌ نداشتم.

نظرتان در مورد وضع فعلی خاورمیانه چیست؟

این اخوان‌المسلمین شایسته حکومت است. اگر اخوان سرکوب شود و شکست بخورند کل منطقه ضرر می‌کند. آنها تنها کسانی هستند که می‌توانند جلوی کسانی بایستند که تکفیری نام دارند. البته من این اصطلاح را قبول ندارم. در مصر البته یک قدرت دیگر هم هست. الازهر هم سال‌هاست  روحانی تربیت می‌کند. شما ببینید در پاکستانی که بمب اتم هم دارد همین علمای الازهر هستند. علمایی که قرآن را خوب می‌فهمند، چون زبانشانان عربی است. البته مقام من از این علما برتر است. به دلیل این که آنها معجم الفاظ قرآن را نوشتند، اما معنی صحیح رحمان و رحیم را نفهمیدند. من به جرات می‌گویم ​ ترجمه قرآن من صحیح‌ترین ترجمه از قرآن از بدو ورود اسلام به ایران است.

نظرتان در مورد جایگاه فعلی انقلاب اسلامی در ایران چیست؟

آنچه به انقلاب انجامید محتوای قرآن بود. نسل‌هایی که در انقلاب شرکت داشتند، از دنیا رفته‌اند. حالا شما بگویید به این نسل جدید چه کسی محتوای قرآن را یاد داده است. این نشانه انقلاب‌نشناسی است. انقلاب اسلامی، مشابه انقلابی است که در صدر اسلام صورت گرفت. باید آموزه و حیانی که محتوای قرآن است به مردان و زنان آموزش داده شود و تکرار شود و کثرت و تراکم پیدا کند. مردان و زنان باید به این آموزه احاطه پیدا کنند، ایمان بیاورند، عمل کنند و به دیگران یاد دهند تا توازن نیرو در جامعه به وجود بیاید و آن​گاه اسلام در یک زندگی اعمال شود. آن​گاه مردم سه دسته می‌شوند​ یا قائم به قسط هستند یا اهل احسان هستند یا ابرار و دارای نیکی بیکران. آنجاست که دولتی روی کار می‌آید که مجلس آن همان مجلسی باشد که پیامبر اکرم گفت «شاورهم فی الامر.» متخصصانی​ علومی که در مورد آنها وحی نازل نشده. متناسب با تعداد وزارتخانه‌ها کمیسیون در مجلس است و دکتر​ی کشاورزی، دکتر​ی صنایع و معادن و دکتر​ی پزشکی در آن هستند. مجلس فعلی ما از منتسکیو و روح القوانینش و به طور کلی از غرب الهام گرفته است. ما باید این مرحله را پشت سر بگذاریم.

راهکار گذر از این مرحله در رسیدن به شرایط آرمانی شما چیست؟

باید این دولت کتب مرا به شکل میلیونی و چند میلیونی چاپ کند و به هر خانواده، یک دوره از اینها بدهند​. آن وقت همه می‌شوند مثل من. خود من، مطالب ​ قدیم خودم را قبول ندارم. حالا یک مترجم زبردست شروع کرده به ترجمه کتاب‌ها​ی من به عربی و فرانسه و انگلیسی. ترجمه که شود می‌بینید همه چقدر با ولع به دنبال این کتاب‌ها در کشورهای عربی می‌گردند.

حال اگر برخی این وضع را نپذیرند یعنی مثلا تحت هیچ شرایطی این کتاب‌ها را نخوانند، تکلیف چه می‌شود؟

ما باید هر دو روش فرهنگی و قهرآمیز را کنار هم انجام دهیم. البته قبل از آن باید حکومت اسلامی واقعی را به نمایش بگذاریم. باید قانون اساسی بسرعت تغییر کند. مدت‌هاست این را می‌گویم اما الان با جدیت و قاطعیت می‌گویم.

وضع زنان و حقوق آنان را در جامعه فعلی چگونه می‌بینید؟

اول اعتقادم در مورد زنان را بگویم. حضرت فاطمه و حضرت زینب هم امام ما هستند. در بخش پایین‌تر باید دانست که مادران هم مثل پدران در برپایی دولت نقش دارند، اما این زنانی که به صحنه آمدند، از کارهای عظیم و موفقیت‌آمیز جامعه است. این مدیران دبستان و دبیرستان نشان‌دهنده ترقی و جهش در جامعه است. تا نقطه مطلوب هم فاصله‌ای نداریم.

لقب استاد را چه کسی به شما داده است؟

ناشی از آن کلاس‌های قبل از انقلاب است که داشتیم.

شما چرا بعد از مجلس دوم هیچ سمت دولتی نپذیرفتید؟

من در شورای عالی انقلاب فرهنگی دیدم نمی​توانم اسلام و کل محتوای قرآن را پیدا کنم. بعد از آن بود که آمدم بیرون و قرآن را به ترتیب و نزول و با سیره نبوی منتشر کردم. باید این کتاب را در همه رشته‌ها و همه مقاطع تدریس می‌کردند، اما این اتفاق نیفتاد. بعد از آن که از کار بیرون آمدم آقای هاشمی از طرف امام به من پیام داد ​ ایشان سلام می‌رسانند و می‌گویند به کارتان برگردید، اما من قبول نکردم و گفتم به کار قبل از انقلاب می‌روم.

می‌شود برنامه یک روزتان را توصیف کنید.

بعد از نماز صبح به همین کار فرهنگی مشغولم. الان دارم کتاب مسلمان شدن را می‌نویسم. کتابی هم در باب فلسفه اخلاق در حال نگارش دارم​ که آرای همه فلاسفه اخلاق قرن بیستم را بررسی می‌کنیم با آموزه وحیانی. الان دیگر کسی به سمت ارسطو و افلاطون نمی‌رود چون خیلی مبتذل است. می‌خواهیم بگوییم اینها فقط کار خوب را مشخص کردند درحالی‌که خداوند زندگی‌شناسی را نشان داد. مجموعه زندگی پست ممکن را هم نشان داد و بدین شکل انسان را هدایت کرد.

ورزش هم می‌کنید؟

هر دو روز یکبار کوه می‌روم.

فعالیت اقتصادی هم دارید؟

خیر.

چه روزنامه​ای می‌خوانید؟

کیهان می‌خوانم. دیگر روزنامه‌ها را هم می‌بینم. البته از طریق راشاتودی و یورونیوز عربی هم اخبار را می‌بینم.

کمی هم در مورد فرزندانتان توضیح می‌دهید؟

از ازدواج قبل از انقلاب یک دختر دارم که ​ داروساز است. دختر دیگرم چشم‌پزشک است. یک پسر هم دارم به نام سلمان فارسی.

فارسی در کجای سیاست ایران قرار دارد و چرا؟

در جهانی که حتی برخی افراد عادی در شبکه‌های اجتماعی گرایش سیاسی خود را به دیگر افراد به‌طور روشنی ابراز می‌کنند، مخاطب حق دارد بپرسد چهره‌ای چون جلال‌الدین فارسی در کجای سیاست ایران قرار دارد. این مهم با نگریستن به مجموعه اظهارنظرهای او از زمان پیروزی انقلاب تا زمان حاضر امکانپذیر است.

هیچ‌کس نمی‌تواند جلال‌الدین فارسی را یک فرد میانه‌رو بداند. او به روشنی مواضع خود را اعلام کرده و می‌کند؛ مواضعی که بیش از هر چیز نشانگر این است که او در هر طیف سیاسی که جای بگیرد، اهل مبارزه است و کمتر تمایلی به مذاکره و تعامل دارد.

ابتدای پیروزی انقلاب، جلال‌الدین فارسی عضو حزب جمهوری اسلامی و حتی نخستین نامزد این حزب برای شرکت در اولین انتخابات ریاست جمهوری بود. او بعد از نمایندگی در مجلس دوم شورای اسلامی ـ که با 54.6 درصد آرا به‌عنوان نماینده تهران وارد مجلس شد - دیگر هیچ سمتی را نپذیرفته یا در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و نمی‌توان از این منظر به جایگاه فعلی او در دنیای سیاست نگریست و آنچه هست مواضعی است که از او هرچند وقت یکبار در رسانه‌ها منتشر می‌شود. مواضعی که برخی از آنها بشدت مناقشه‌برانگیز است و شاید همین مواضع باشد که باعث شده این چهره انقلابی اکنون حاشیه‌نشین باشد، اما راهی که او در پیش گرفته در معرض پرسش‌هایی جدی است. مثل این‌که آیا مردم هم مشکلات را چون او می‌بینند و به راه‌حل‌های او برای حل مشکلات اعتقاد دارند یا نه.

برخی ابهامات در مواضع فارسی

جلال‌الدین فارسی از شخصیت‌های فکری موثر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است که نقش مهمی در ترویج افکار و اندیشه‌های دینی و مبارزاتی داشت. او اکنون در آستانه 80  سالگی قرار دارد. توشه‌ای که او در گذر عمر اندوخته، سرمایه گرانبهایی است که باید مورد توجه جوانان امروز قرار گیرد. انسان خودساخته​ای که فارغ از تحصیلات متداول حوزوی و دانشگاهی در عرصه علم‌اندوزی گام‌های مهم برداشته است. آثار فرهنگی جلال​الدین فارسی نمونه‌های روشنی از تحقیق و آشنایی با افکار و اندیشه‌های روزگار ماست که موشکافته به نقد آنها پرداخته و حاصل تجربیات و تفسیر خود را از مکاتب سیاسی دنیای امروز در اختیار ما گذاشته است.

فارسی بارها به بیان خاطرات خود پرداخته است و در نقل یادمانده​های خود به نکاتی اشاره می‌کند که در عین تازگی و حاوی نکات آموزنده و جالب بودن با برخی​ روایات و قرائت‌های رسمی یا غیر رسمی  از برخی نهادها و فعالیت‌های گروه​ها و افراد متفاوت است. بیان او در مورد برخی ​ رویدادها به‌گونه‌ای است که مخاطب را در مورد نقش و تاثیرگذاری او در برخی  تحولات به فکر وا‌می‌دارد.

او گرچه در عرصه نگارش کتاب​های اعتقادی و ارائه طرحی برای تشکیل حکومت دینی و پاسخ به شبهات آن روز نقش مهمی در روشنگری و ترویج افکار انقلابی و دینی دارد اما با این وصف، برخی ​ اظهار نظرهای وی مبنی بر تاثیر پذیرفتن مستقیم بزرگان نهضت از سخنانش محل تامل جدی است. فارسی در خاطرات خود بر این نکته ابرام و اصرار دارد که با توجه به تجمع عناصر ضد حکومت پهلوی در برخی​کشورهای عربی، وی حقایق پشت پرده این گروه​ها را برای امام به صورت روشن توضیح می‌داد و امام خمینی‌(ره) در پی شنیدن این توضیحات بود و کاملا در جریان حقیقت موضوع قرار می‌گرفتند. در مورد این ادعا باید گفت ​ امام خمینی در بسیاری از مواقع برای پیشبرد اهداف دینی و انقلابی با طیف​های مختلف فکری، گفت‌وگوهایی داشتند و مشورت​هایی می‌گرفتند که البته این نوع رایزنی به وسعت دید و اندیشه ایشان می‌انجامید، اما در عین حال به نظر می‌رسد که منحصر دانستن اقدامات پیشگیرانه امام(ره) در مورد گروه​های اپوزیسیون به صحبت​های جلال​الدین فارسی​ بسختی باورپذیر است.

یکی دیگر از نکاتی که در مورد سوابق مبارزاتی فارسی حائز اهمیت است، فعالیت​های او در کشورهای عربی و بخصوص تعاملاتی است که وی با برخی​ گروه​های مبارز خارج از کشور مثل جبهه امل در لبنان داشته است. می‌دانیم ​ امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران نقش مهمی در شکل‌گیری و فعالیت جنبش امل داشتند، اما با این وصف مسائلی پیش آمد که کم‌کم روابط فارسی با صدر و چمران به تیرگی گرایید. فارسی معتقد است​ یکی از دلایل اصلی کناره​گیری او از ادامه همکاری با امام موسی صدر،​ دیدار صدر با عوامل حکومت پهلوی در جریان سفر او به تهران بود. به گفته فارسی، ملاقات روحانیون با شاه و عوامل دربار، جزو خطوط قرمز امام خمینی بود. در این باره باید گفت ​ نوع روابط امام موسی صدر و امام خمینی و صمیمیت این دو، ​از جمله موضوعات روشنی است که بصراحت در صحیفه برجای مانده از بنیانگذار جمهوری اسلامی و خاطرات چهره‌های انقلابی از آن یاد شده است. در ماجرای ربودن امام موسی صدر نیز امام تذکرات و هشدارهای جدی برای پیگیری موضوع دادند که آن هم در بیانات ثبت شده ایشان قابل رویت است. به نظر می‌رسد​ فارسی مواضع شدیدتری از امام خمینی در این مسیر  اتخاذ کرده است.

نکته دیگر علاقه آقای فارسی به معمر قذافی دیکتاتور لیبی است. این علاقه‌مندی به حدی است که حتی بعد از مرگ قذافی نیز وی به ابزار تاسف از این رخداد پرداخته است. کتاب زوایای تاریک (خاطرات جلال​الدین فارسی) را که ورق بزنیم با مجموعه‌ای اظهارات متفاوت و ناهمخوان وی در مورد قذافی بیشتر آشنا می‌شویم. وی در این کتاب از یکسو از قذافی به عنوان فردی که «بیش از عبدالناصر احساسات تند مذهبی و اطلاعات دینی داشت» و «با فراگرفتن معارف اسلامی و سیاسی از دانشمندانی که مخفیانه در کنار خود جای داد به صورت یک سیاست‌پرداز اسلامی ظاهر گشت» (ص344) یاد می‌کند، اما اندکی بعد اظهار می‌دارد ​ مسلمانان متعهد و آگاه لیبی «تمایلات قومگرایانه انقلاب و حکومت لیبی را مغایر با اسلام می‌دانستند، وانگهی​ کشاندن دختران عفیف دانش‌آموز و دانشجوی لیبیایی به صحنه سیاست و بی‌حجاب کردن آنان را انحرافی از خط شریعت می‌شمردند» و روحانیون آن کشور نیز مخالف سیاست‌های دولت لیبی بودند.(ص347) همچنین به گفته آقای فارسی «شوروی و عواملش هم که رفته‌رفته در دولت و سیاست لیبی نفوذ می‌کردند به این سیاست و به دور شدن انقلاب و حکومت لیبی از اسلام، دامن زدند.» (ص348)

این اظهارنظرهای متفاوت در مورد شخصیت قذاقی این سوال را برای خواننده پیش می‌آورد که به‌رغم اعتراض علما و مذهبیون به عملکرد دیکتاتور لیبی چرا همچنان فارسی از او با احترام یاد می‌کند و سیاست‌های قذافی را باعث پیشبرد اسلام در سطح آفریقا می‌داند.

مصطفی مسجدی آرانی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها