خاطره «مایا» که نمایش‌اش یک‌بار اتفاق افتاد

ظهر پنجشنبه‌های خیلی دور‌

یادی از بازیگر فقید نعمت‌الله گرجی

نسلی بی‌جایگزین در هنر بازیگری

زردچوبه داری؟ ـ دختر دم‌بخت داری؟! این دو دیالوگ، شاید در نگاه اول و در نزد کسانی که حالا آن را از یاد برده باشند ساده یا مبهم جلوه کند، اما در نوروز سال 1369 میان مهمانان و میزبان نوروزی به کنایه ردوبدل می‌شد تا لبخندی بر لب همدیگر بنشانند و بینندگانش این‌گونه به یاد هم بیاورند که ـ مثلا ـ امشب قسمت تازه این مجموعه را از دست ندهند.
کد خبر: ۸۵۵۹۲۶
نسلی بی‌جایگزین در هنر بازیگری

به گزارش جام جم سیما ، نام سریال، «ازدواج پرماجرا» به کارگردانی منوچهر پوراحمد بود. کسی که از مرد بقالی که از میانسالی عبور کرده و رو به پیری گذاشته بود می‌پرسید:

«زردچوبه داری؟» یک مشتری ساده و هم‌محلی بود، اما مرد بقال که به جای پاسخ دادن به او بلافاصله ازش می‌پرسید:

«دختر دم‌بخت داری؟!» به هر دری می‌زد تا پسر جوانش را زن بدهد و معمولا (بجز قسمت پایانی سریال) ناموفق از این کار بیرون می‌آمد. این نقش را زنده‌یاد نعمت‌الله گرجی ایفای آن را به عهده داشت و مثل همیشه توانسته بود بینندگان بسیاری را با خود همراه کند... .

***

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، برخی از بازیگران قبل از انقلاب از کارشان کناره گرفتند. نعمت‌الله گرجی یکی از کسانی بود که به دلیل ستاره نبودنش در کنار بازیگرانی همچون زنده‌یاد حمیده خیرآبادی، شهلا ریاحی و برخی دیگر از قدیمی‌ها در کنار خیل بازیگران هنر تئاتر و همچنین بزرگانی مانند مشایخی، انتظامی، نصیریان، رشیدی و کشاورز که در سینما و بعضا تلویزیون قبل از انقلاب گزیده‌تر کار می‌کردند، توانست به بازیگری ادامه دهد... .

***

زنده‌یاد گرجی به‌واقع از نسل بازیگران بی‌جایگزین ایرانی بود. کافی است مروری بر نام‌های عزیزانی همچون زنده‌یادان رضا کرم‌‌رضایی، محمد ورشوچی، کیومرث ملک‌مطیعی، باقر صحرارودی، جلال مقدم ـ که پس از سال‌ها کارگردانی در تلویزیون و سینما بازیگری را جدی‌تر گرفت ـ و خانم‌ها حمیده خیرآبادی، پروین سلیمانی، مهری ودادیان، مهری مهرنیا و شهلا ریاحی را ـ که سال‌هاست بازنشستگی اختیار کرده و برایش سلامتی و طول عمر آرزو می‌کنیم .

از نظر بگذرانیم و به یاد بیاوریم که پس از دوری و کوچ همیشگی آنها و البته درخصوص سرکار خانم ریاحی بازنشستگی ایشان هیچ‌گاه جایگزینی برای هنر این بازیگران ارجمند پیدا نشد.

***

گرجی ازجمله بازیگرانی بود که کارش را با نمایش‌های سنتی و از طریق ارتباط هر روزه و هر شبه با مردم کوچه و بازار آموخت و در هنر به بالندگی رسید.

او این رویه را از سر عشق به بازیگری در پیش گرفت که هیچ‌گاه در عین نیاز و فقر مادی، به بیهودگی در هنر دچار نشد (با استناد به این شعر گرانقدر که: «ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم...»).

نگارنده خوب به یاد دارد که در سال‌های انتهایی دهه 60 (یا شاید هم اوایل دهه بعد) گرجی که خود در برخی نمایش‌های عامه‌پسند موسوم به تئاتر لاله‌زاری ایفای نقش می‌کرد با حسن استفاده از شهرتش در کنار زنده‌یاد منوچهر حامدی مدیریت تالار پذیرایی یاقوت را در خیابان کارگر جنوبی تهران بر عهده گرفت

(این نکته را از دیدن آگهی مربوط به همین مدیریت که با عکس این دو بازیگر خاطره‌ساز در یکی از روزنامه‌های عصر دیدم، فهمیدم) تا بلکه بتواند مرهمی بر زخم‌های مادی‌ و زندگی روزمره‌اش بگذارد. کوششی که بعدها و با توجه به تغییر نکردن وضعیت اقتصادی او دریافتم چندان چاره‌ساز نبوده است.

باری، در همین دوره کاری نیز گرجی و حامدی به فکر همکاران هنرمندشان بودند و در حالی که ـ شاید ـ خودشان سخت محتاج چنین درآمدهایی بودند

برای بقیه (همچون زنده‌یاد سعدی افشار و گروهش) نیز فرصت این را فراهم کردند تا شب‌ها از طریق اجرای نمایش در جشن‌ها و مهمانی‌ها توشه‌ای در راه امرار معاش برای خود و خانواده‌شان برگیرند...

***

گرجی بازیگری بود که مشاهده سادگی‌اش در زمان اجرا آدم را به صرافت این فکر می‌انداخت که هنرپیشگی آنقدرها هم که می‌گویند کار سختی نیست!

غافل از آن‌که این، گرجی است که این کار را به راحتی آب خوردن انجام می‌دهد و آن را ساده می‌نمایاند.

او آن‌قدر خوب توی جلد نقش‌هایش فرو می‌رفت که بسیاری با دیدن تسلطش تصور می‌کردند که بازیگری چندان هم پیچیده نیست، اما واقعیت آن بود که او بر مرزی راه می‌رفت که فقط سهل و ممتنع نشان می‌داد و حتی شاید نزدیک شدن به این مرز هم برای بسیاری ناممکن باشد.

شاهدم نیز همان موضوع بی‌جایگزین بودن گرجی و اصلا بیشتر هم‌نسلانش بوده است که اگر می‌شد حتما کسی یا کسانی جای خالی این عزیزان را پر می‌کردند... .

***

گرجی بازیگری بود که طول نقش برایش اهمیت چندانی نداشت ـ بگذریم که به احتمال زیاد و متأسفانه شرایط مالی این هنرمند نیز در دوره‌هایی اجازه رد کردن کمتر نقشی را به او می‌داد ـ اما هر چه بود او نقش‌هایش را به تمامی خوب و کامل از کار درمی‌آورد.

کافی است در تاریخ تلویزیون یا سینمای ایران نام بازیگران معمولی و متوسطی را که نقش‌های اول فراوانی بازی کرده‌اند از پی هم ردیف کنیم و آن وقت جست‌وجو کنیم تا معلوم شود ایرانیان نام و چهره چند تن از آنها را به یاد سپرده‌اند.

در مقابل گرجی و چند تن دیگر از هم‌نسلانش با نقش‌های ـ گاه ـ دو سه دقیقه‌ای در خاطر مانده‌اند. به عنوان نمونه کیست که نقش پدر سید در فیلم «گوزن‌ها» را با‌ آن استیصالی که در بازی و فرم صورت و بیان این بازیگر (هر چند که نقش او دوبله شده) فراموش کند؟

یا مثلا آن پیرمرد اعرابی در سریال «امام علی(ع)» که گویا از سر بی‌اطلاعی کاسه شربت زهرآلودی را به مالک اشتر می‌دهد و گرجی به هنگام خبر یافتن از عمق فاجعه آنچه غم و ناراحتی در دنیا وجود دارد در چهره‌اش منعکس می‌کند (یاد دوبله زنده‌یاد ایرج دوستدار برای همین نقش خیلی کوتاه به خیر.)

***

آدم وقتی تعداد بالا و عجیب بازیگران بدون ویژگی امروز را می‌بیند که با وجود فقدان جاذبه در فیزیک، چهره، صدا و حضورشان چگونه در طول سال این همه فیلم یا سریال بازی می‌کنند و هر ساله به لطف روابط و هنرهای غیره‌ای که دارند موفق به حضور در این تعداد اثر می‌شوند

و آن وقت این مسأله را با حضورهای گاه کوتاه بازیگران قدیمی (مانند زنده‌یاد ناصر گیتی‌جاه در همین چند اثر آخرش که برای یکی‌شان یعنی «خوابم می‌آد» جایزه هم گرفت و تشویق شد)

مقایسه می‌کند، می‌بیند که انگار آن عزیزان ذاتا برای بازیگری آفریده شده بودند. تازه نعمت‌الله گرجی فقط یکی از آن همه بازیگر واقعا هنرمند بود.

او با آن تلخندهایش که جزئی همیشگی از بازی و چهره‌اش بود به همراه صدا و نگاه مهربان و صمیمی‌ای که همیشه با خود داشت تماشاگران زیادی را مجذوب خویش می‌کرد. گرجی با سریال «شاه‌دزد» به تلویزیون بازگشت.

در حالی که پیش از انقلاب از نقش‌های کوچک در سینما و تلویزیون شروع کرده بود و با «تلخ و شیرین» به موقعیت ایفای نقش اول مرد دست یافته بود.

در روزگار پس از انقلاب هم با ایفای نقش آبدارچی برای جمعی ضدانقلابی که در فکر اجرای یک توطئه هستند شیرینی بازی و حضورش را به تماشاگران قدیم و جدید تلویزیون یادآوری کرد و نشان داد.

از آن پس گرچه با استثناهایی مانند سریال «ازدواج پرماجرا» دوباره نقش اول بازی کرد، اما ـ معمولا ـ با همان نقش‌های کوتاه (که هیچ‌گاه کوچک انگاشته نشدند و همواره قدرت بازیگری او را به تصویر کشیدند) به جزئی پیوسته از بسیاری فیلم‌ها و سریال‌های این دیار بدل شد.

گرجی برخلاف چهره و ظاهر معمولی و اندام متوسطش به همراه این‌که معمولا نقش آدم‌‌های میانسال و پیر را بازی می‌کرد (یعنی این‌که هیچ‌گاه در قامت جوان اولی ظاهر نشد) دارای جاذبه‌ای در حضورش بود.

جاذبه‌ای که باعث می‌شد تماشاگران هیچ‌گاه او را از یاد نبرند و کارگردانان نیز همیشه نقشی هرچند کوتاه برای او دست و پا کنند... .

***

او با بازی در فیلم‌های متفاوت و گاه موج نویی در سینمای ایران از قبیل خاک (1352)،گوزن‌ها (1353) و بعدها نیز با ایفای نقش در شبح کژدم (1365) و درخت گلابی (1376) نقش ماندگارش در هنر هفتم را نیز به خوبی به یادگار گذاشت.

به همراه نقش کوتاهش در سریال در یاد ماندنی مرحوم علی حاتمی یعنی «هزاردستان» که گرجی در آن نقش پاسبان کاسه‌لیس و ابن‌الوقتی را بازی می‌کرد که هنگام دزدی جواهرفروشی قازاریان در معیت مفتش شش‌انگشتی تکه‌ای از جواهرات را به جیب خودش رهنمون می‌کند

و وقتی دستش حسابی رو می‌شود (در پی آن صحنه معروف شکنجه شدن با دستگاه اتوی بخار) باز هم خود را از تک و تا نمی‌اندازد و ـ البته ـ از سر ناچاری شیء مسروقه را به دزد بالادستی بازمی‌گرداند!

همچنین به یاد بیاوریم گرجی را در همین سریال با آن گریم ویژه و خالی که بر گوشه‌ای از صورتش تعیبه شده بود... .

پیشتر از اینها نیز در دیگر سریال ماندگار تاریخ تلویزیون ایران یعنی «دلیران تنگستان» نقش «حاکم بوشهر» را بازی کرده و در خاطرها مانده بود.

در سریال «این خانه دور است» به کارگردانی بیژن بیرنگ و زنده‌یاد مسعود رسام هم در کنار بسیاری از همسن و سالانش که یکی از نسل‌های طلایی و مؤثر بازیگری در ایران را شکل بخشیدند

و در بخش‌هایی از این نوشته نیز به هنر آنان اشاره رفت، نقشی خوب و مؤثر بازی کرد تا جایگاهش را در میان آن همه بازیگر عزیز و دوست‌داشتنی به یاد همگان بیاورد.

***

چندی پیش عبدالرضا اکبری بازیگر نام‌آشنای تلویزیون، تئاتر و سینما درباره او در روزنامه ایران نوشت: «زنده‌یاد نعمت‌الله گرجی از جمله هنرمندانی بود که شخصیت طنازی داشت و به بازی کمدی خاص خودش معروف بود.

اگرچه هر هنرمندی که از دنیا می‌رود، جایگزین ندارد، اما این قضیه درباره ایشان، بیش از پیش حس شد و صدق پیدا کرد و همه اینها، جزو شرافت و تعهدی بود که در کار حرفه‌ای داشت.

با ایشان در سریال «تولدی دیگر» همراه با شادروان جمیله شیخی همکار بودم که هر کدام از این هنرمندان تجربه خوبی داشتند و فوت و فن کار را بخوبی می‌دانستند و علاوه بر این، در چند تله فیلم و اثر سینمایی دیگر هم همکاری داشتم.

هنر در خانواده گرجی نهادینه شده بود. مدت‌ها قبل از این‌که با مرحوم گرجی آشنا شوم، با برادرزاده‌اش امیر گرجی در تئاتر همگروه بودم، البته عزیزالله گرجی پدر او و برادر نعمت‌الله گرجی هم از کمدین‌های مطرح تئاتر بودند.

درباره عزیزالله گرجی کم صحبت شده، اما اهالی تئاتر می‌دانند که او یکی از هنرمندان مطرح این عرصه بود. یاد هر دو این عزیزان به خیر...».

علی شیرازی

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها