یک نمونه بیاورید و جایزه بگیرید؛ یک خانواده را که از اول تشکیل، یک مشکل هم نداشته و هیچ‌وقت بحران را تجربه نکرده. اگر بیاورید جایزه می‌گیرید ؛ آن آدمی را که همیشه در پر قو زندگی کرده و هیچ‌گاه آب در دلش تکان نخورده. زندگی را اگر میدان نبرد ندانیم حداقلش این است که عرصه رو در رو شدن با مشکلات است. مشکل می‌آید، سرسخت هم می‌آید، هدفش مغلوب کردن ما هم هست اما آن‌که نباید کمر خم کند، ماییم.
کد خبر: ۵۳۸۲۸۸

نمی‌شود گفت وقتی مشکل پیش می‌آید نترسیم، نگران نشویم، دست و پایمان را گم نکنیم، شب‌ها کابوس نبینیم، روزها کلافه نشویم و خودخوری نکنیم. مشکل که می‌آید مثل این‌که زیر پایمان خالی شده باشد به هراس می‌افتیم و تب و تاب می‌گیریم که طبیعی هم هست؛ اما ماجرا این است که نباید در برابر مشکل ضعف نشان دهیم و تسلیمش شویم.

بحران‌های زندگی مثل یک حیوان درنده است؛ اگر از او فرار کنی، جری می‌شود و بیشتر به سمتت می‌آید اما اگر مقابلش بایستی و مستقیم در چشمانش زل بزنی، اوست که تسلیم می‌شود.

حالا ما می‌خواهیم در این نوشته از انواع بحران‌های خانوادگی، خانواده‌هایی که ساختار غلطشان به مشکلات دامن می‌زند و راه‌های مقابله با بحران‌ها حرف بزنیم تا شاید این حرف‌ها تلنگر یا رشته طنابی برای نجات باشد.

کلیدهایی برای چند قفل

کلیدهای حل بحران واقعا طلایی است زیرا اگر کسی آنها را در دست بفشارد و برای فرو بردنشان در قفل تردید نکند، حتما در بسته‌اش باز می‌شود.

خانواده‌های سالم بی شک این کلیدها را در دست دارند پس روی سخنمان با خانواده‌های مشکل‌دار است که اعضایشان به محض وقوع یک بحران از هم دورتر و دورتر می‌شوند.

گام اول برای هر بحران که کلید اول به حساب می‌آید پذیرش وجود بحران است. پس آنها​ که وجود بحران خانوادگی را انکار می‌کنند و سعی دارند صورت را با سیلی سرخ نگه دارند، راه به جایی نمی‌برند. گام دوم توافق کردن اعضا برای حل مشکل است یعنی بپذیرند که مشکل دارند و همه برای حل آن پا به میدان بگذارند.

آنها​ که وسط گود حل مساله آمده اند موظفند برای رفع بحران و استقرار دوباره آرامش در خانه، راه حل بدهند یعنی بحران پیش آمده را مثل یک موجود آزمایشگاهی در نظر بگیرند و زیر و بم آن را در بیاورند و بدانند چه نسخه‌ای برای این جنس بحران، مناسب است.

شکی نیست که با شعبده بازی نمی‌شود یک بحران را حل کرد و یکشبه پرونده آن را بست، پس کسانی که برای حل مشکل آستین بالا می‌زنند باید آدم‌های صبوری باشند و از شکیبایی کمک بگیرند.

صبور بودن در حل مسائل باعث می‌شود هم اعضای خانواده آرامش بیشتری داشته باشند و هم در سایه این آرامش به راه حل‌های تازه‌تر و بهتری فکر کنند.

اغلب اوقات مشکلات به این روش حل می‌شود اما اگر تمام مراحل بدرستی انجام شد و باز هم مشکل حل نشد، خانواده‌ای که انسجامش را در زمان بحران حفظ کرده برنده ماجراست؛ مثل یک آهن گداخته در کوره که وقتی از گرما می‌افتد آبدیده‌تر می‌شود.

بحران‌ها می‌آیند و می‌روند مثل سرمای زمستان که می‌آید و با همه سختی اش بالاخره می‌رود. خانواده‌های به‌هم پیوسته نیز سرانجام کمر مشکل را خم می‌کنند و به ساحل آرامش می‌نشینند اما ای‌کاش همه آدم‌ها و نه فقط عده‌ای خاص می‌توانستند در مواقع بحرانی، همبستگی‌شان را حفظ کنند و یار روز سخت هم باشند.

البته این هم شدنی است؛ اول نیت می‌خواهد و بعد اراده اجرا و اندیشیدن به این‌که پدر و مادرها وظیفه دارند بچه‌هایی مقاوم تربیت کنند و شیوه‌های حل مساله را به آنها بیاموزند و یادشان بدهند که حتی در بحرانی‌ترین شرایط اگر اعضای خانواده با هم صمیمی باشند و مثل حلقه‌های زنجیر هوای هم را داشته باشند نه یک نسیم، نه یک باد و نه یک توفان، ذره‌ای از شمایل دوست داشتنی خانواده‌شان کم نمی‌کند.

بحران، استانداردها و غیراستانداردها

آسمان خانه همیشه آفتابی نیست. گاهی ابرهای تیره و تار بدون آن‌که انتظارشان را داشته باشی ظاهر می‌شوند و گرمی خانه را می‌گیرند؛ بعضی وقت‌ها به شکل یک مشکل مالی، گاهی در صورت بحران عاطفی و گاهی نیز با نقاب اعتیاد.

از وقتی بشر بوده و مفهوم پول را فهمیده، مشکل مالی هم بوده پس این‌طور نیست بگوییم فقط آدم‌های قرن بیست و یکمی به بی‌پولی و بن بست مالی می‌خورند. اما همه گیر بودن این مشکل معنی‌اش این است که همه مردم به آن عادت کرده‌اند و راحت با آن کنار می‌آیند بلکه هنوز هم فقر، بیکار شدن و از دست دادن بخشی از درآمد‌ها می‌تواند تعادل روانی افراد و آرامش خانواده‌ها را متزلزل کند.

وقتی نان آور یک خانواده شغلش را از دست می‌دهد و تا زمانی نامعلوم اوضاع اقتصادی خانواده به هم می‌ریزد یا وقتی سرپرست خانوار ورشکسته می‌شود و جز سیلی از طلبکارها، چیزی برایش باقی نمی‌ماند، معلوم است که اوضاع داخلی خانواده تا چه حد به هم ریخته می‌شود.

خانواده‌ای که منبع درآمدش قطع شود امنیت روانی ندارد، رفاهش را از دست می‌دهد، باید از خیلی چیزها صرف‌نظر کند و معلوم نیست آینده‌اش روشن‌تر از امروزش باشد. همین است که آرامش خانه جایش را به تشنج می‌دهد.

اعضای خانواده مدام مسیری را که آنها را به اینجا رساند مرور می‌کنند و اگر بتوانند مقصر معرفی می‌کنند و در تمام این لحظات حرص می‌خورند و تشویش دارند و از شدت نگرانی روی پا​ بند نیستند.

حالا فقر اقتصادی به کنار؛ چون شاید بشود با سعی و تلاش بیشتر راهی برای خروج از آن پیدا کرد اما وقتی بحران‌های خانوادگی از قماش ناهنجاری‌هایی چون اعتیاد، زندانی شدن و تحت تعقیب قرار گرفتن می‌شود، کنار آمدن با شرایط حاصل از آن سخت‌تر است.

فرقی نمی‌کند که عضو به زندان افتاده یا در دام اعتیاد رفته، فرزند خانواده باشد یا پدر و مادر. هر کدام از این افراد کارشان به این دو کلمه ختم شود محیط خانواده به هم می‌ریزد و آرامش جایش را با اضطراب عوض می‌کند.

تحمل دیدن عضوی از خانواده پشت میله‌های زندان کار هر کسی نیست، کنار آمدن با لحظات پایان ناپذیر حبس یکی از عزیزان کار ساده‌ای نیست، دیدن فرزند، شوهر، زن و پدر و مادر در حال مصرف مواد که او را ذره ذره می‌بلعد و محو می‌کند از مردن سخت‌تر است اما خیلی از خانواده‌ها چنین صحنه‌هایی را دیده‌اند، چنین دلهره‌هایی را چشیده‌اند و چنین ذره ذره آب شدن‌ها را با اشک تسکین داده‌اند.

اینها واقعیت‌های زندگی ما آدم‌هاست اما آن چیزی که به موضوع این گزارش برمی‌گردد نحوه واکنش ما به این بحران‌هاست؛ جایی که چاره‌ای جز این نیست که دوباره بحث خانواده سالم و ناسالم را پیش بکشیم.

وقتی بحران پاورچین پاورچین به سمت خانواده می‌آید به این فکر نمی‌کند که این خانواده سالم است یا ناسالم. پس بحران می‌تواند برای هر خانواده‌ای از موفق ترین‌ها تا مشکل‌دارترین‌ها پیش بیاید. اما خانواده‌های سالم چون نحوه روبه‌رو شدن با بحران را بلدند کمتر از خانواده‌های دیگر ضربه می‌خورند.

خانواده سالم که استانداردهای یک خانواده را دارد به محض وقوع یک بحران، آن را رودرروی خود قرار می‌دهد و با سنجیدن تمام زوایای آن برای حل کردنش فکر می‌کند. در این راه تمام اعضای خانواده مشارکت می‌کنند؛ چون همه باور دارند در هر سری عقلی است و عقل جمعی بهتر از عقل فردی جواب می‌دهد.

اما خانواده ناسالم درست برعکس این عمل می‌کند. اینها وقتی مشکلی پیش می‌آید قبل از این‌که به خود مشکل فکر کنند، روی فردی تمرکز می‌کنند که آن مشکل را به وجود آورده است.

اعضای خانواده ناسالم دنبال مقصر می‌گردند و چه بهتر که آنها مقصر شناخته نشوند و بار حل مشکل از روی دوششان برداشته شود.

اعضای چنین خانواده‌هایی در مواقع بحرانی همدیگر را تنها می‌گذارند و برایشان مهم نیست بر سر فردی که در دام افتاده چه می‌آید. به همین علت همیشه میانشان جنگ برپاست و آرامش طعمی است که هرگز در دهان مزه مزه اش نمی‌کنند.

مریم خباز /جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها