زن جوان در دادگاه خانواده:

همسرم باید لباس‌های مردانه بفروشد

در مسیر دریا به هم رسیدیم. در دامنه دشت، در کنار برکه‌ای که صدای هیچ پروازی را از یاد نبرده بود، در سایه کوهی که عظمتش را به رخ آسمان می‌کشید.به هم رسیده بودیم مثل آدم و حوا، و فکر می‌کردیم زمین زیر پایمان بهشت خداوندی است که در دلمان قدم می‌زند.
کد خبر: ۵۳۷۸۶۳

حالا ما که از دل کوه آغاز شده بودیم، از پشت صخره‌هایی که گوششان پر بود از صدای بادهای آمده و نیامده، و دلشان برای هیچ پرواز و پرنده‌ای تنگ نمی‌شد و همهمه ماهیان شلوغ هرگز خوابشان را آشفته نکرده بود.

 حالا ما که رودهای کوچکی بودیم و آرزوی دریا شدن ما را روانه کرده بود تا دشت، تا آستانه بیابان وسیع، تا دل جلگه‌های تشنه، تا زیر تیغ آفتاب،‌که دوازده ساعتش به گرمی صلاه ظهر است، همدیگر را پیدا کرده بودیم و دل داده بودیم به رفتنی دونفره و شاید هم بیشتر.

با هم راه افتادیم و با هم شدنمان را در حضور همه جشن گرفتیم و آرام در گوش هم زمزمه کردیم:

« هر چی تو بگی» و بعد لبخند زدیم و همدیگر را از کمترین فاصله به تماشا ایستادیم.

من این جمله کوتاه را به آرامی در گوشت زمزمه کردم و تو لبخند زدی. تو در چشم‌هایم نوشتی و من با اشک شوق به پایت ریختم و حالا می‌فهمم که زندگی «هر چی تو بگی» نیست.

زندگی گاهی «هر چی من بگم»، گاهی «هر چی تو بگی» و گاهی «هر چی ما بگیم» است.

تو گاهی دوست داری حرف خودت را به کرسی بنشانی، تو گاهی درست می‌گویی، تو گاهی کاری را به مصلحت نمی‌دانی، یا بالعکس.

 به هر حال زندگی آن قدر فراز و فرود دارد که تصمیمات با توجه به شرایط و فکر درست باید گرفته شود نه با توجه به خواست و احساسات.

عزیز من، ما از دو نقطه جدا و متفاوت دویدن را،

راه افتادن را و رفتن را شروع کرده‌ایم. قبل از به هم رسیدن در دو مسیر متفاوت فراز و فرودهای جداگانه‌ای را طی کرده‌ایم و تجربیات جدا از همی داریم. سن و جنس ما متفاوت است. خواست و اراده ما با هم فرق دارد. من درس خوانده ریاضی و تو تحصیلکرده تاریخی،‌ دو دو تا چهار تای من با بخشش شاهانه تو با هم یکی نیست.

اما ما این را دیر فهمیدیم. دیر فهمیدیم که زندگی‌ « هر چی ما بگیم» است، نه «هر چی تو بگی» ؛چرا که ما دو نفریم با دو دیدگاه، دو خانواده، دو سن، دو جنس،‌ دو تجربه شخصی و اجتماعی، دو سطح تحصیل و... متفاوت. پس باید نگاهمان متفاوت باشد، ولی ایده‌آل‌ها و عقایدمان نه.

اگر هر دو مثل هم بودیم یکی از ما احساس اضافه بودن داشت.

 عزیز من، ما با هم مخالف نیستیم که یکی دیگری را حذف کند. ما با هم مساوی نیستیم که اگر یکی بود دیگری اضافه باشد. ما با هم متفاوتیم و باید مکمل هم باشیم و این تفاوت‌ها لازمه پیشرفت و خلاقیت در حیطه زندگی خانوادگی است.

علی بارانی / جام جم

newsQrCode
برچسب ها: اختلاف
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها