ازدواج مجدد و ضرورت ریشه‌یابی علت طلاق گذشته

هم در ازدواج اول هم در ازدواج دوم، شکست خوردم!

عکس کوچک و تاخورده پدر را که روی قلبش فشار می‌دهد چهره همیشه مهربان او پیش چشمش مجسم می‌شود و صدای آرام و دوست داشتنی‌اش در یادش زنده می‌شود. سال‌هاست او را ندیده و در حسرت روبرو شدن با او به سر می‌برد، ولی چاره‌ای جز تحمل ندارد. بچه که بود می‌گفتند کاری برای پدر پیش آمده که نمی‌تواند پیش آنها برگردد، می‌گفتند چون او پسر بدی بوده، دل بابا شکسته و از خانه‌شان رفته است و هزار جمله دیگر مثل آن که دیگران می‌گفتند و او هیچ وقت قانع نمی‌شد، اما حالا که بزرگ شده می‌داند نه او پسر بدی بوده و نه بابا مرد نامهربانی که او و مادرش را تنها بگذارد.
کد خبر: ۶۶۶۶۹۰

جام جم سرا: او حالا خوب می‌دانست پدر سال‌هاست که رفته و او دوست دارد همچنان حضور او را در کنار مادر احساس کند. مادر وقتی مرد، او زیاد بزرگ نبود، اما خوب یادش می آید که چطور پدر همه عکس ها، لباس ها و هر چیزی که بوی مادر را میداد درون چمدانی گذاشت و سر به نیستشان کرد الا همین عکس کوچک و تاخورده که آن را یواشکی قاپید تا هر روز روی قلبش بگذارد و گوش به زنگ شنیدن صدای مادر بماند.

کم سن و سال تر که بود اگر جای خالی مادر، اشک به چشم هایش میآورد لااقل آغوش امن پدر بود تا او لحظاتی بگرید و غم دلش را سبک کند، اما حالا پدر هم دنبال کار خودش رفته است و با زنی که هرگز نمیتواند با او اخت شود، عهد زناشویی بسته است.

حتما آنهایی که در کودکی پدر و مادرشان را از دست داده اند و بعد از مدتی با ازدواج پدر و مادر روبه رو شده اند این صحنه ها را کم و بیش تجربه کرده اند. شاید یکی از سخت ترین شرایطی که ممکن است یک فرد در دوران نوجوانی یا جوانی با آن مواجه شود ورود مرد یا زنی بیگانه به زندگی اش باشد که نام نامادری و ناپدری را با خود یدک میکشد و معمولا قبل از آن که درست شناخته شوند به موجوداتی خشن، ترسناک و بیرحم تشبیه میشوند.

این که گفته شود همه نامادریها و ناپدریها آدم های بدی نیستند و بسیاری از آنها با از خودگذشتگی بهتر از مادر یا پدر واقعی میشوند، حرفی تکراری است؛ اما همین که فردی هر چند با حسن نیت به جمع یک خانواده اضافه شود و به عنوان یک تازه وارد سعی داشته باشد به میل خود روابط را تنظیم کند، احساس تلخی را ایجاد میکند.

در واقع هرقدر یک مرد یا زن که میخواهد پدر یا مادر جدید یک خانواده شود انسانی متعادل و آشتی طلب باشد، از آنجا که به زعم فرزندان جای پای پدر و مادر واقعی گذاشته است، باید مقابلش گارد گرفت. این احساس وقتی پررنگ تر میشود که فرزندان در سن تشخیص باشند و خاطره حضور پدر یا مادرشان در خانواده را بخوبی به یاد داشته باشند و به هیچ روی توان تحمل فرد جایگزین پدر یا مادر را نداشته باشند.

در واقع فرزندان به ۲ دلیل پدر یا مادر را از دست میدهند یکی بر اثر طلاق و دوم، بر اثر مرگ. وقتی پدر و مادر در حالی که فرزندی در سن تشخیص دارند و از هم جدا میشوند آنگاه تصمیم به ازدواج با فردی جدید میگیرند و میکوشند زندگی تازه خود را از زیر آوار زندگی گذشته شان بیرون بکشند، آن وقت این تصور برای فرزندان به وجود میآید که مگر پدر یا مادر ما آنقدر بد بود که دیگر نمیشد با او زندگی کرد؟ یا مگر پدر و مادر ما خیلی بدتر از کسی بود که حالا قرار است به خانه مان بیاید؟ یا مگر پدر یا مادر واقعیمان هیچ حسنی نداشتند تا آنها به خاطر ما و خوبیهای هم کنار یکدیگر بمانند؟ همین سوال ها و ابهامات است که سبب میشود فرزندان در مقابل فرد تازه وارد جبهه بگیرند و فکر سازگاری با او را از سر بیرون کنند.

حالا اگر طلاق باعث جدایی خانواده نشده باشد و مرگ، پدر یا مادر را از خانواده گرفته باشد، احساساتی دیگر شکل میگیرد و پدر و مادر به دلیل این که مرگ همسر خود را از یاد برده اند و به خاطرات گذشته خود پشت کرده اند سبب واکنش فرزندان میشوند.

پترسن از پژوهشگران علوم تربیتی در سال ۱۹۹۵ طی پژوهشی دریافت کرد یک خانواده سالم و بهنجار میتواند آثار مرگ پدر یا مادر را تحمل کند به طوری که دوره عزاداری آنها مدتی مشخص دارد و افراد با گذشت زمان هویت خود را بازمییابند. این در حالی است که هترینگتون از دیگر پژوهشگران علوم تربیتی ۳ سال بعد با انجام پژوهشی نشان داد که بیشتر کودکان، تشکیل دوباره خانواده و به صحنه آمدن جانشین پدر را تحمل نمیکنند. طبق این تحقیقات، البته نحوه واکنش در برابر چنین پدیده ای به ۲ صورت شکل میگیرد یکی این که گروهی از فرزندان چندان واکنشی از خود نشان نمیدهند و گروه دیگر دچار مشکلات رفتاری متوسط یا شدید میشوند و اگر در سنین نوجوانی باشند، بنای پرخاشگری و ناسازگاری با مادران را میگذارند. حالا اگر کمی در نتیجه این تحقیقات دقیق تر شویم بخوبی میبینیم که گروه زیادی از فرزندان هستند که به خاطر تلاطم روانی که دچارش میشوند در مقابل ازدواج مجدد پدر و مادرشان مواضع تندی میگیرند.


اقدامی فراتر از عصبانیت

تنها با قرار گرفتن در شرایط مشابه است که میتوان نگرانیها، دلشوره ها، افسردگیها و عصبانیت های فرزندانی که یکی از والدینشان ازدواج مجدد کرده اند را درک کرد، ولی گاهی آنها در واکنش هایی نامعقول پا را از عصبانیت و لجبازی فراتر میگذارند و اعتراضشان را به ورود فرد جدید به کانون خانواده با دست زدن به جنایت نشان میدهند. البته بیگمان تنها تعداد محدودی از فرزندان، چنین واکنش های شدیدی را در قبال پدر یا مادری که قصد ازدواج مجدد دارند، اتخاذ میکنند ولی به هر حال شروع زندگی دوباره با مرد یا زنی که بچه ها او را غریبه میدانند، اثرات روانی عمیقی در آنها برجای میگذارد. فرزندان بعد از طلاق والدین یا مرگ یکی از آنها با ترکیبی از احساسات ناخوشایند روبه رو میشوند.

آنها پس از طلاق احساس میکنند حداقل از سوی یکی از والدین طرد شده اند و دیگر مورد توجه و علاقه نیستند. حتی ممکن است آنها نسبت به والدین خود احساس عصبانیت داشته باشند یا بخواهند از پدر یا مادری که تنها مانده حمایت کنند در حالی که ترس از جدایی و ترک شدن از سوی والدین و اضطراب نسبت به این که چه کسی از آنها مراقبت و چه کسی آنها را ترک خواهد کرد نیز گریبانشان را میگیرد. در مقابل، وقتی فرزند یک خانواده از مرگ یکی از والدین خود داغدیده میشود، دچار پرخاشگری و اختلال سلوک میشود.

براساس یک رقم تخمین زده شده، ۶ تا ۱۶ درصد پسران و ۲ تا ۹ درصد دختران درسنین زیر ۱۸ سال به این اختلال مبتلا میشوند و رفتارهای همراه با خشونت، گستاخی، بدزبانی، دروغگویی مداوم، مدرسه گریزیهای مکرر و خرابکاری از خود بروز میدهند. این در شرایطی است که در موارد شدید آنها به تخریب، سرقت و خشونت های جسمانی هم روی میآورند. پس کنار آمدن با چنین فرزندانی بویژه آماده کردن آنها برای پذیرش فردی جدید، کاری بسیار ظریف و نیازمند احتیاط است.


تنهایی چاره کار نیست

موقعیت بچه ها هرچقدر حساس باشد، توجیه خوبی برای تنها ماندن پدر و مادرها نیست هرچند در جوامعی مثل ما قضاوت دیگران درباره ازدواج مجدد گاه آزاردهنده است. شاید به همین خاطر برخی زن ها و مردها پس از طلاق یا فوت همسرشان، تنهایی را ترجیح میدهند. پژوهشی با عنوان مقایسه نیمرخ روانشناختی نوجوانانی که مادرانشان ازدواج مجدد داشته اند، نشان داده است تعداد زنان مجردی که به علت فوت همسر تنها مانده اند، ۶ برابر بیشتر از مردان و تعداد زنان مطلقه ۲ برابر بیشتر از آنان است. این در حالی است که نتایج پژوهشی مشابه نشان میدهد که نسبت ازدواج مجدد مردان ایرانی نسبت به مردان غربی ۶ درصد بیشتر و نسبت ازدواج مجدد زنان ایرانی نسبت به زنان غربی، ۲۵ درصد کمتر است.

همچنین پژوهش های انجام شده، گویای آن است که میان عواملی چون سن، تحصیلات، مدت زندگی با همسر اول، سن زمان فوت همسر و طلاق و نحوه زندگی فرزندان ازدواج اول با ازدواج مجدد زنان رابطه معناداری وجود دارد. مجموعه این نتایج نشان میدهد که در جامعه ما که ازدواج مجدد بویژه برای زنان ناخوشایند تلقی میشود، دوباره این زنان هستند که به تنها ماندن محکوم میشوند و باید خاطره تلخ طلاق یا مرگ همسر را برای همیشه در ذهن نگه دارند.


۵ سالگی، فرصتی مناسب برای جابجایی والدین

تنهایی، به دوش کشیدن بار مالی خانواده، سرکوب نیاز عاطفی، پرهیز از حضور اجتماعی، تحمل حرف ها و نگاه های آزاردهنده مردم، افسردگی، ناامیدی و حسرت گوشه های تلخ زندگی زن و مردها پس از فقدان همسرانشان است. پس هر چقدر پدر و مادرها به خاطر فرزندانشان از ازدواج مجدد خودداری کنند و به خاطر واکنش های تند احتمالی آنها خودشان را نادیده بگیرند باز به نظر میآید که تنها ماندن بدترین و آخرین راه برای انتخاب است. البته حساسیت های فرزندان را در چنین شرایطی نباید نادیده گرفت و باید کوشید تا کمترین آسیب به آنها وارد شود.

در همین ارتباط چندی پیش دکتر علی اصغر احمدی، روان شناس و مشاور خانواده پیشنهادی ارائه کرد و گفت: طبق شواهد بچه ها تا ۵ سالگی جابه جایی والدین و تغییر در خانواده را تشخیص نمیدهند و خود را با شرایط جدید بسرعت وفق میدهند همچنان که بسیاری از ما وقایعی را که تا ۲ سالگی برایمان رخ داده، به یاد نمیآوریم و از مادر و پدر چیزی در ذهن نداریم به همین علت است که میگوییم تا ۵ سالگی بهترین زمان برای ازدواج مجدد پدر یا مادر است.

این روان شناس بحرانیترین سن برای پذیرش والدین جدید را ۱۲-۱۱ سالگی تا ۱۹-۱۸ سالگی میداند ولی در عین حال میگوید: کودک پس از ۵ سالگی پدر یا مادر خود را کاملا میشناسد و این جابه جایی را درک میکند اما این شناسایی نباید مانع ازدواج مجدد پدر و مادر شود. به عبارتی پدر یا مادری که فرزند ۵ تا ۱۱ ساله دارد، نباید با این تصور که او نمیتواند والد جدیدی را بپذیرد یا متوجه این جابه جایی میشود، فرصت ازدواج را از دست بدهد.


چند پیشنهاد

شاید بهتر باشد زن و مردی که قصد ازدواج با فرد صاحب فرزندی را دارند نیز نکاتی را تمرین کنند تا فرزندان راحت تر به حضور آنها خو بگیرند. در همین ارتباط روان شناسان عنوان میکنند که باید فرزند همسر خود را مانند فرزند خود دوست داشت و به آنچه آنها میگویند و میخواهند، توجه نشان داد. همچنین پدر یا مادر جدید نباید از پدر یا مادر قبلی بچه ها بدگویی کنند چون به هر حال فرزند، پدر و مادر خود را دوست دارد و نمیتواند بدگوییها را تحمل کند. این در حالی است که گفته میشود اگر پدر و مادر جدید شنیدند که فرزندان میگویند تو پدر یا مادر من نیستی، نباید واکنش نشان دهند. چون فرزندان لزوما قصد حمله ندارند و با این حرف ها میخواهند فرد تازه وارد را بپذیرند.

روان شناسان توصیه میکنند که پدر و مادر جدید، خود را در همه مسائل منزل وارد نکنند و به جای مداخله در امور ریز و درشت دنبال آرامش باشند و در نهایت باید صبور بود و از بچه ها انتظار نداشت تا بسرعت با فرد تازه وارد صمیمی شوند.(دکتر بیوک تاجری ، روان درمانگر)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها