حسین - سلام خدا بر او - راه مکه گرفته بود که عبدا... بن عباس به حضورش رسید و گفت:
کد خبر: ۱۱۶۵۱۰۰

- چنین مصلحت میبینم که با یزید بیعت کنی و چنانکه در روزگار معاویه صبر پیشه کردی، در ایام یزید نیز چنین کنی، باشد که از حکم الهی لطیفهای ظاهر گردد، که مقصود تو نیز حاصل آید.

حسین(ع) گفت: چه میگویی، من آن نیام که با یزید بیعت کنم و حال آنکه رسول خدا در حق او گفته است آنچه گفته است.

عبدا... گفت: راست میگویی، که من خود از رسول خدا شنیدم که فرمود: «در یزید خیری نیست، که او فرزند من و فرزند دختر مرا خواهد کشت...»

حسین (ع) گفت: ای عبدا...، چه میگویی در حق جماعتی که پسر دختر رسول خدا را از سرا و مولدش نفی کردهاند و از مجاورت حرم و زیارت تربت محرومش گرداندهاند و او را ترساندهاند تا در موضعی قرار نگیرد و قصد ریختن خونش کردهاند، حال آنکه او را گناهی نباشد؟

عبدا... گفت: جز این نگویم که کافرند و بینمازند و از یاد خدا غافلند. اما تو، ای فرزند رسول، خدای تعالی از کردار ظالمان غافل نباشد و گواهی میدهم که هرکس تو را از مجاورت و محاورت جدت منع کند، در آن جهان حظ و نصیبی ندارد.

حسین (ع) فرمود: من نیز شهادت میدهم.

امید مهدینژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها