سینماگر شوخ و شنگ و فیلسوف‌مآب هنوز به نیویورکی‌بودن خود می‌نازد. او هنوز هم جایی را بهتر از این شهر همیشه بیدار برای فعالیت‌های هنری‌اش نمی‌شناسد، اما حالا چند وقتی است فیلم‌هایش نه‌تنها در این شهر نیست، بلکه بسیاری از تورهای گردشگری دنیا را به واسطه فیلم‌هایش تکان داده است. از لندن و بارسلون بگیرید تا پاریس و البته رم.
کد خبر: ۵۳۵۸۱۲
پیرمرد 77 ساله‌ای که بازنشسته نمی‌شود

اگر فیلم مچ پوینت در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر شلوغ لندن می‌گذشت و نامی از این شهر در میان نبود، اما در سه فیلم از چهار فیلم آخر او نام شهر‌ها به اسم فیلم‌هایش هم اضافه شده است؛ ویکی کریستینا بارسلونا، نیمه‌شب در پاریس و به رم با عشق. قصه‌های وودی آلن همان همیشگی‌هاست و عجیب که هنوز برای مخاطبانش تازه است.

هم مخاطبش را می‌خنداند و هم به فکر فرو می‌برد. این سال‌ها هم که وسوسه‌ای ایجاد کرده است برای دیدن شهرهای فیلم‌هایش. البته این کار تازه‌ای از سوی وودی آلن نیست و او خیلی از فیلم‌هایش در اروپا کلید خورده است، اما این سه فیلم که از آنها به نوعی «سه‌گانه» هم یاد می‌شود در کارنامه پیرمرد 77 ساله جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است. خب! بدیهی‌ترین سوال از او چرایی علاقه‌اش است به رم.

این‌که او در رم چه چیزی دیده است که قصه‌های فیلمش در آنجا رخ می‌دهد. او می‌گوید: «خب...دو مسأله وجود داشت. من سال‌ها بود که درباره فیلمی در رم صحبت می‌کردم ـ‌ با پخش‌کننده‌های فیلم‌هایم در رم‌ ـ‌ و آنها همیشه می‌گفتند: بیا و فیلمی بساز... در آخر هم گفتند: «خب بیا و انجامش بده. ما مدت زیادی درباره‌اش حرف زدیم و هزینه لازم برای ساخت فیلم را تامین کردیم و به این شکل بود که شانس به من روی آورد، چرا که مایل بودم در رم کار کنم و این فرصتی بود تا پول را سریعا بگیرم و البته از یک منبع مستقل هم بگیرم. فیلم این‌گونه شکل گرفت.»

نکته جالب در این رابطه شاید این باشد که اتفاقا هزینه ساخت فیلم در اروپا برای وودی آلن بسیار کمتر بوده است و این ویژگی تنها برای این فیلمساز شکل گرفته است، نه هر فیلمساز دیگر هالیوودی؛ چرا که بسیاری از ستاره‌های اروپایی فیلم‌های او ـ به شکل رایگان ـ حمایت‌کننده فیلم هم شدند؛ از خاویر باردم و پنه‌لوپه کروز اسپانیایی گرفته تا کارلا برونی فرانسوی.

ویژگی دیگر فیلم تازه آلن حضور دوباره او جلوی دوربین است. جالب‌تر این‌که وودی آلن در ایران بیش از آن‌که یک کارگردان موفق باشد یا حتی یک موزیسین خلاق به عنوان بازیگری شیرین شناخته می‌شده است و گواه این نکته را شاید در بیشمار برنامه‌هایی جستجو کرد که از تلویزیون ایران تحت عنوان «سینمای کمدی» اغلب در کنداکتور نوروز می‌شد پیدا کرد و از او به عنوان بازیگر کمدی در کنار ستاره‌هایی چون نورمن ویزدم و جری لوئیس نام برده می‌شد. بعدها وقتی ترجمه آثارش به ایران راه پیدا کرد، نمایشنامه‌هایش هم در اغلب پلاتوهای تئاتری دست به دست می‌شد. حضور دوباره او بعد از مدتی رو‌به‌روی دوربین با همان شخصیت جذابش تماشاگران را ـ‌ بویژه در ایران ـ ذوق‌زده کرد. حالا باید پرسید، چرا او دوباره پس از چند فیلم تصمیم گرفت از پشت دوربین به جلوی آن بیاید؟

وودی آلن، پاسخ این سوال را این‌گونه می‌دهد: «به خاطر این‌که یک نقش برایم وجود داشت! هنگامی که فیلمنامه‌ای می‌نویسم، اگر نقش برایم وجود داشته باشد آن را بازی می‌کنم. اگر نقش نباشد، آن‌گاه در فیلم هم حضور نخواهم داشت. هرچه پیر‌تر می‌شوم، نقش‌ها هم کمتر می‌شود. جوان‌تر که بودم همیشه می‌توانستم نقش اول را بازی کنم و این برایم لذتبخش بود. اما حالا پیرتر شده‌ام و نقش‌های دربان یا عمو یا چنین چیزهایی را رد می‌کنم یا نمی‌پسندم.»

داستان لوکیشن‌های تکراری

برای فیلم‌باز‌های حرفه‌ای برخی صحنه‌های «به رم با عشق» آشنا بود و خب این را بیشتر عاشقان فیلم‌های فلینی می‌توانستند متوجه شوند. چرا که برخی از لوکیشن‌های فیلم مشهور فدریکو فلینی ـ یعنی هشت و نیم ـ‌ در فیلم تازه وودی آلن هم تکرار می‌شد، اما جالب این‌که روح او هم از این ماجرا خبر نداشت چرا که انتخاب لوکیشن‌های زیبای فیلم، کار کارگردان هنری فیلم بوده است: 

نکته: من از بازیگران دوری می‌کنم، چرا که آنها به دنبال پرسش‌هایی می‌آیند و من جوابشان را یا نمی‌دانم یا نمی‌خواهم به آنها پاسخی بدهم. به این دلیل تا آنجا که امکان دارد از صحبت‌کردن با بازیگران اجتناب می‌کنم

«به احتمال قوی، سهوا یا از سر ناچاری بوده است. من رم را خوب نمی‌شناسم. کارگردان هنری مسئول پیدا‌کردن لوکیشن‌های زیبا و جذاب بود. من نمی‌دانم آیا هیچ‌کدام از آنها در فیلم‌های دیگری ظاهر شده‌اند یا نه، اما مطمئن بودم اگر می‌خواستم در «کولیسوم» (تماشاخانه بیضی‌وار در مرکز شهر رم) - یا چیزی شبیه آن ‌ـ‌ فیلمبرداری کنم، لوکیشن‌هایش در نزدیک 50 فیلم دیگر تکرار شده بود. نمی‌‌دانم در چه مکان‌هایی فیلمبرداری کردم و حتی اسم بسیاری از مکان‌ها و خیابان‌هایی را که دیدم، نمی‌دانم. این کارگردان هنری بود که لوکیشن‌های زیبا را انتخاب می‌کرد.»

نگاهی به برخی نقد‌های منتشرشده از فیلم به رم با عشق نشان می‌دهد مخالفان و موافقان فیلم روی یک چیز توافق نظر دارند. جالب این‌که هر دوی این گروه‌ها، این مساله را به عنوان نقطه مثبت و منفی به کار برده‌اند و آن هم بازگشت فضای این فیلم به سبک کمدی‌های اسلپ‌استیک (نوعی کمدی پرحرکت، جنجالی، دارای زد و خورد، متکی بر حوادث، تصادف‌های فیزیکی عجیب و غریب، مسخره‌بازی و...) است. خیلی‌ها از آن به عنوان نقطه منفی نام بردند و جذابیت تازه‌ای برایشان نداشت و برخی دیگر از مخاطبان فیلم هم از شوخی‌های همیشگی وودی آلن لذت بردند. اما خود آلن معتقد است روایت این فیلم به آن سبک نیاز داشته است:

«داستان این فیلم به آن نیاز داشت. برای بازگویی چنین قصه‌هایی مقداری از کمدی اسلپ استیک، و نه بسیار، بلکه مقداری لازم بود. شما نمی‌توانستید قصه را بدون آن تعریف کنید. در نتیجه من مجبور به انجام آن شدم. من با آن مشکلی ندارم. اتفاقا جالب است. من چنین کمدی‌هایی را دوست دارم. اگرفردا ایده‌ای داشته باشم که کاملا اسلپ‌استیک باشد و ایده‌ای باشد که جذبم کند، برای انجامش شک به دلم راه نمی‌دهم. من از تماشای این دسته فیلم‌ها لذت می‌برم.»

موسیقی و سینما

عکس‌های فیلمساز برجسته همراه سازش در کنسرت‌های موسیقی هنوز هم در خاطر دوستداران او باقی‌مانده است. کنسرت موسیقی‌اش در ورشو لهستان هم آنقدر مخاطب داشت تا او را مجبور کند چند شب دیگر در این شهر برای مردم بنوازد. این نکته در فیلم‌های او هم تاثیر بسیاری داشته است. از صداها و موسیقی‌های پخش‌شده در حاشیه فیلم گرفته تا موسیقی متن برخی فیلم‌های او. این نکته اما در فیلم تازه آلن در یک اپیزود حضور چشمگیری دارد، اپیزودی که او هم در آن نقش دارد و مثل دنیای واقعی، نقش یک هوادار و البته صاحب کمپانی موسیقی را بازی می‌کند تا شخصیت فیلمش را مجاب کند صدایش یکی از بهترین صداهای تنور است.

او درباره موسیقی و ارتباطش با فیلم می‌گوید: «من به وجود موسیقی در فیلم اعتقاد زیادی دارم، چرا که بسیاری از خطاهای فیلم را می‌پوشاند. کارگردان بزرگی مانند اینگمار برگمان به استفاده از موسیقی در فیلم‌ها اعتقادی نداشت. او گمان می‌کرد استفاده از موسیقی در فیلم یک وحشیگری است! این از سخنان اوست. فیلم‌های او آنقدر خوب است که به هیچ کمک خارجی نیازی ندارد. خب... من به کمک نیاز دارم. من متوجه شدم، درست از همان اولین فیلمی که در زندگی‌ام ساختم ـ پول را بردار و فرارکن ـ صحنه‌های مرده‌ای در آن وجود داشت که تدوینگر به من گفت یک قطعه موسیقی پشتشان قراربده... فقط بگذارمن ضبط را روشن کنم... . او ضبط را روشن کرد و ناگهان درست هنگامی که درگیر کارهای کسل‌کننده‌ای بودم، آنها زنده شدند. استفاده از موسیقی همه چیز را روبه‌راه می‌کند. همچنین من به تقویت کنش‌های فیلم به وسیله موسیقی بسیار معتقدم. در طول این سال‌ها مرا از شرایط بغرنج رهانده است. پس موسیقی برای من دستاورد بزرگی در فیلم است و بدون شرمندگی از آن استفاده می‌کنم. من از همه آهنگ‌های کلاسیک و آهنگسازان بزرگ استفاده کرده‌ام.»

شیوه کارگردانی او هم جالب توجه است. او یکی از کارگردانانی است که بازیگرانش را در صحنه رها می‌کند. به این مفهوم که بازیگران اختیار بیشتری در فیلم‌های او نسبت به دیگر سینماگران دارند. دلیل این کار از زبان فیلمساز 77 ساله شنیدنی‌تر است: «من از بازیگران دوری می‌کنم، چرا که آنها به دنبال پرسش‌هایی می‌آیند و من جوابشان را یا نمی‌دانم یا نمی‌خواهم به آنها پاسخی بدهم. به این دلیل تا آنجا که امکان دارد از صحبت‌کردن با بازیگران اجتناب می‌کنم. ضمن این‌که اعتقاد زیادی به بداهه‌پردازی بازیگران دارم. همیشه بهتر از مصالحی که من در اتاقم می‌نویسم به نظر می‌آیند. بازیگران وقتی بداهه‌پرداز هستند صحنه را زنده می‌کنند.»

هیچ‌گاه بازنشسته نمی‌شوم

وودی آلن را فارغ از همه هنرهایش؛ نویسندگی، بازیگری، کارگردانی و موسیقیدانی، یک فیلسوف معاصر می‌دانند. برای همین شاید بسیاری از دیالوگ‌های فیلم‌هایش ریسمانی می‌شود برای رسیدن به یک مفهوم و محتوا. جای تاویل و تفسیر را در آثار او باز می‌کند. همین است که وقتی او در فیلم به رم با عشق با طنازی سن بازنشستگی را همتراز با مرگ می‌داند، بسیاری داد سخن می‌گویند و در این باره حرف می‌زنند. اما آیا خود او که این روزها سن و سالش به همان بازنشستگی فیلمش می‌خورد در این رابطه هم‌نظر است؟

«بازنشستگی یک مسأله فردی است. کسانی را می‌شناسم که بازنشسته‌اند و بسیار خوشحالند. آنها به همه جای جهان سفر می‌کنند، با نوه‌هایشان بازی می‌کنند و هیچ‌وقت دلشان برای کار تنگ نمی‌شود و گروه دیگری هم هستند ـ که من یکی از آنها هستم‌ ـ‌ که دوست دارند همیشه کار کنند. من کار‌کردن را دوست دارم. نمی‌توانم خودم را در حالتی تصور کنم که بازنشسته‌ام. من دوست دارم از خواب بیدار شوم و کار کنم. ممکن است دچار ضربه یا حمله قلبی ناگهانی شوم و مجبور شوم خود را بازنشسته کنم، اما اگر سلامتی‌ام مجال دهد انتظار بازنشستگی از خودم را ندارم. حتی اگر پول هم به من ندهند باز هم گمان نمی‌کنم بازنشسته شوم، فکر می‌کنم احتمالا بروم برای تئاتر یا کتاب بنویسم.»

علی محزون - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها