نامه ای برای فردا - 3

در ادامه نامه رییسجمهور خطاب به ملت ایران آمده است: گروهی که خود موجبات نارضایتی جامعه و به حاشیه راندن بسیاری از روشنفکران و متخصصان و جوانان از عرصه انقلاب شده بودند، از آغاز حضور، خاتمی را منشأ از میان رفتن انقلاب ، لطمه دیدن امنیت کشور و استیلای فرهنگ غربی بر کشور دانستند و بر طبل انکار کوبیدند و هرچه توانستند، کردند.
کد خبر: ۴۰۳۲۱

به خصوص با کشف و حذف غدهی سرطانی جاخوش کرده در نهادهای امنیتی - که قتلهای زنجیرهای نمونهای مهلک از آن بود - از متن دستگاه رسمی اطلاعات و امنیت کشور و تبدیل آن دستگاه به نهادی بیدار و هوشیار و مدافع امنیت پایدار و نقطه اطمینان ملت و خنثیکننده توطئههای دشمنان ایران و معارضان تروریست و کینهتوز انقلاب و جامعه، آن فعالیت به صورتی دیگر و ریشهایتر ادامه داشته و دارد.
چرا که حذف غده سرطانی به معنی نابودی بینشی که به این جریان خطرناک منجر میشود ، نبود.
اصرار بر روشهای تنگنظرانه و سازمانیافته برای تخریب ذهن جامعه بهخصوص دینداران نسبت به دوم خرداد از یک سو و رفتارهای بعضا نادرست و شتابزدهای که به نام اصلاحات صورت گرفت، از سوی دیگر، به عنوان دو پدیده تلخ تاریخی در این دوران باز بروز کرد و این بار نیز این دو عامل دست به دست هم دادند تا زمینهی عدم توفیق حرکت شکوهمند ملت را فراهم آورند.
در دورانی که رشد «روند توقعات فزاینده» مشخصهی بارز آن و «سرسختی» در مسیر برآوردن بسیاری از خواستههای بهحق و قانونی مردم و نخبگان آن هم به هر بها و بهانهای مشخصه مشهود دیگر آن است ، درک درست این رویدادها و داوری واقعبینانه نسبت به آنها دشوار میشود ؛ چنانکه شد بعضا گفته شد: خاتمی سازشکار و تسلیم در برابر اقتدارگرایان است.
خاتمی سوزاننده همه فرصتهایی معرفی شد که تاریخ و ملت در پیش روی او نهاده بود و خاتمی عامل اصلی عدم تحقق همهی وعدهها شناخته شد.
سخن بر سر درست انگاشتن و مطلق کردن فهم و کارکرد خود و قادر دانستن خویش به برآوردن همه خواستهها و تحقق برنامهها نیست.
سخن بر سر درستی رویکردهای سیاسی و اجتماعی و شناخت منابع و موانعمردمسالاری به طور واقعی است.
برای این منظور باید به راستی بر ضرورت «فهم» مسایل برای «نقد» آنها تاکید کرد وگرنه روشن است وقتی سیاستمدار آگاه و دلسوزی چون دکترمصدق اشتباه میکند ، هنگامی که عارف و فقیه و رهبری آگاه و شجاع چون امام خمینی (قده) بارها به صراحت از اشتباهات خود سخن میگوید، این بندهی خدا بسیار کوچکتر از آن است که ادعا کند که خطا و کوتاهی نداشته است اما آیا همهی وعدههایی که گفته میشود خاتمی داده بود، واقعا من وعده داده بودم یا میتوانستم وعده بدهم؛.
هریک از ما ایرانیان، از تنگناهایی که با آنها مواجه بودهایم، به فراخور حد و حال خویش تاثیر پذیرفتهایم؛ پس همه باید در این باب تامل کنیم و بکوشیم در عمل برای رهایی بینش و منش خود از چنبرهی استبدادزدگی تاریخی راهی بیابیم.
همه ما متاسفانه از این بیماری جانکاه آسیب دیدهایم. پس نباید خود را از آن مصون بدانیم.
در فضای استبدادزده ذهنها آشفته میشود و صداهای واقعی به خوبی به گوش نمیرسد.
این بیماری عام و خطربار است و برای درمان واقعی آن باید آزادی و مردمسالاری را به جد پاس داشت و هزینه تحقق آنها را پرداخت.
آنگاه که بپذیریم با همدیگر بهتر میفهمیم و کمتر اشتباه میکنیم، به راهبرد و رویکرد درست دست یافتهایم.
با این نگاه است که میتوان حتما پیروز شد، نه بر مخالف، که با مخالف و نه در عرصهی سیاست که در همه عرصههای جامعه.
این جوهر حرکت و حدیثی است که از دوم خرداد برآمد و در متن جامعه جریان یافت.
نقطه امید من در این راه پایداری ، آگاهی و تداوم حضور جوانان و آحاد شهروندان کشور در قالب نهادها و تشکلهای مدنی در عرصهی تعیین سرنوشت است.
اینگونه مشارکت است که میتواند خطاها و کمبودهای سیاستمداران و دولتمردان را جبران کند.
گفتمان اصلاحات توانست با طرح شعار استقرار جامعهی مدنی ، تکیه بر رای مردم و انتخابات آزاد، توام بودن اسلامیت و جمهوریت در نظام سیاسی و ملازم بودن حق و تکلیف شهروندان و حکومت، پیشاهنگ تحول در منطقه باشد و باز نام ایران را در این دوران بلندآوازه کند.
آنچه بعدها نام اصلاحات بر خود گرفت، فرصت ملی و سرمایهی جدید اجتماعی برای کشور بود.
در حقانیت و اصالت اصلاحات و گفتمان آن همین بس که امروز نه تنها جریانهای سنتی جامعه و اکثر قریب به اتفاق نیروهای سیاسی در داخل و خارج از کشور، بلکه حتی مخالفان فکری و سیاسی این نظام هم از ضرورت استقرار دموکراسی سخن میگویند.
در منطقه نیز سخن اول انجام اصلاحات است و حتی اعمال فشار خارجی برای اجرای صورتی خاص از آن وجود دارد اما بهرغم آن ملت ما مفتخر است که خود آغازگر اصلاحاتی برآمده از هویت و خواست تاریخی خویش بوده و سه سال پیش از وقوع جنایت 11 سپتامبر (20 شهریور 1380) و قطببندیها و آرایشهای جدید بینالمللی، تحولی بزرگ را در کشور سامان داده است.
در عین حال از یاد نبریم که میان آن امید و آغاز، با آنچه در فضای سیاسی کشور رخ داده، فاصلهها افتاد، برخی سرخوردگیها در روند پیشبرد اصلاحات رخ داد و برخی واقعیتها، باز در دایرهی ابهامآمیز انگارههای تیره محبوس و مغشوش ماند.
در فضای پیش آمده، بخشهای مهمی از جامعه بعد از 7 سال تلاش دولت برآمده از حماسهی دوم خرداد، در ذهن خود چنین دیدند که گویا جمهوری اسلامی بر سر دوراهی بازگشت به سوی اقتدارگرایی و نادیده انگاشتن همه دستاوردهای مردمسالارانه انقلاب و یا گذر به سوی لائیسیته و جمهوری سکولار قرار دارد.
بدیهی است که از این آشفتگی ذهنی و روانی، دشمنان آزادی و مردسالاری نیز غافل نشوند و با پشتوانه حمایت از سوی منابع و مراکز قدرت و اقتصاد و تبلیغات جهانی، صدای جمعهای محدود و مطرود خود را به عنوان صدای ملت در جهان تبلیغ کنند.
اما جریان اصیل دوم خرداد با توجه به ضعفها و ناکامیهای گذشته، همچنان بر شعارهای اصلی خود پا فشرده و میفشارد و مردم را به پیمودن این راه به عنوان تنها راهی که به سرمنزل امن و مطمئن منتهی خواهد شد فرامیخواند.
تصور اینکه با حذف جمهوری اسلامی، یک جمهوری مردمی غیروابسته پدید خواهد آمد، تصوری باطل است که شواهد تاریخی، سیاسی و اجتماعی بطلان آن فراوان است.
تصور اعمال حاکمیت دین از راه اجبار واستبداد و نادیدن خواست و رای مردم نیز، نادرست و نامیسر است.
بنیاد و پشتوانه هر نظامی مردمند و مردم ما خواستار جمهوری بیگانه با دین و لائیک نبوده و نیستند.
متاسفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبدادزده پا مینهند، تحریف هم میشوند و اینکه در این مسیر سکولاریسم نیز مبدل به دینستیزی میشود، از این قاعده برکنار نیست.
برای بهروزی ملت ما تنها یک راه وجود دارد: استوار کردن مردمسالاری بر پایهی اعتقاد و فرهنگ مردم، و نوسازی فرهنگ دینی و اجتماع در جهت سازگاری با مردمسالاری و تقویت بنیادهای مردمسالارانه که در انقلاب اسلامی بوده و در قانون اساسی نیز منعکس شده است.
بر این اساس همه قدرتها مستقیم و غیرمستقیم برآمده از مردمند و هیچ قدرت غیرمسوولی ، مورد پذیرش و مشروع نیست و ساز و کارهای تامین و اعمال این مسوولیت نیز در قانون مشخص است.
آنجا که اشکالی هست، بیشتر در تفسیر و برداشت از قانون و نحوهی اعمال درست این ساز و کارها است.
پس اشکال در وهلهی نخست ناشی از انحراف از روح قانون اساسی است، هرچند که هیچ قانون بشری مصون از اشتباه یا عقب افتادن از زمانه نیست.
هنوز بر این اعتقادم که اصلاحطلبی به منزلهی حدیث دل ملت ایران همچنان پابرجا است اما این نگرانی هست که کجاندیشیها و نابردباریها و کمحوصلگیها این گفتمان را به بیرون نظام جهت بدهد؛ تا کنون تمام تلاش این بوده و هست که چنین نشود.
دوم خرداد بروز مقبولیت حدیث سازگاری «دینداری و آزادی» و اسلام و مردمسالاری» بود و معتقدان به این سازگاری از دو سو مورد تهاجم قرار گرفتند: یکی آنکه میگفت برای اینکه دیندار بمانیم ، آزادی را رها کنیم و متاسفانه بسیاری از نهادهایی را که میباید در فراز و ورای همهی جبههبندیها بمانند ، به استخدام خود درآورد، بیآنکه تکلیف مسوولیت آنها معلوم باشد.
دیگری آنکه خواستار قربانی کردن دین در پای آزادی بود و ابزار جنگ روانی را نیز در اختیار داشت و میکوشید از میان جوانان و تحصیلکردگان سربازگیری کند.
در واقع این هر دو برخلافجهت آب شنا کردهاند و میکنند. بیش از یکصد سال است که این ملت خواستار آزادی و استقلال و پیشرفت است و این همه را سازگار با هویت دینی و ملی خود میخواهد و با اینکه بارها در معرکه شکست خورده، از مطالبهی اساسی خود دست برنداشته است.
انقلاب اسلامی هم از آن جهت شگفتیساز است که حدیث دل مردم و مطالبات مردمسالارنهی آنان را با دین و هویت تاریخی این قوم سازگار دانسته است.
در همان مسیر است که ما از آزادی دفاع کرده و میکنیم و دین را نیز با آزادی سازگار میدانیم و بیاستقلال ، آزادی را نیز سرابی بیش نمیدانیم و گل پیشرفت را در بوستان آزادی و استقلال شکوفا میبینیم.
ما تقابل میان انسان و خدا را باور نداریم و خدایی را میپرستیم که انسان را آزاد آفریده و او را بر سرنوشت خود حاکم گردانیده است.
دوم خرداد چیزی نبود جز تشخیص گفتمان و حدیث فکری و عاطفی جامعهای که به صورت فزایندهای جوانتر ، باسوادتر، مشارکتجوتر و متوقعتر میشود.
بر این اساس من اندیشه و راهی را موفق میدانم که واقعیت این تحول را درک کند، خود را با آن هماهنگ نماید و از عهدهی عملبه تعهدات خویش برآید.
گفتمان مردمسالاری، آزادی و تعامل با جهان نه تقابل با آن که گفتمان غالب روزگار ما است، بازتاب این دگرگونی و خواست بوده و هست.
شاهد این مدعا رویکردهای اساسی و فراگیر به این گفتمان در داخل و خارج کشور است.
اینکه ایده گفت و گوی تمدنها علیرغم میل خشونتآفرینان و جنگطلبان و تروریستها، مقبولیت عام جهانی یافته است.
هرچند در ایران در سطح رسمی چندان مورد اقبال قرار نگرفت و جز این هم انتظاری نبود آیا توجه به حقوق اساسی و نهادهای مدنی امروز سطوح زیرین جامعه را در بر گرفته است معانی ویژهای دارند.
بهرغم آنکه امروز هفت سال از واقعه دوم خرداد گذشته، روشن است که ملت ما خواست خود را در جامعه پایدار کرده است.
از شعار ذوب در ولایت که شعار محوری رقبای دوم خرداد در درون حکومت بود تا شعار ایران آزاد، آباد و شاد و تاکید بر دموکراسی ، آزادی و حقوق بشر راه درازی طی شده است.
این معجزهی روح اصلاحطلب ملت ما است که باید بازشناخته شود در واقع خواست مردم تغییر نکرده، بلکه بیشتر تجلی یافته است.
صدای مردم را تا حدودزیادی میتوان شنید و آنان که به هر حال با افکار عمومی سر و کار دارند آگاهانه یا ناآگاهانه به راهی گام مینهند که میپندارند مقبول مردم است.
عزیزی که دیروزبه جبههها میرفت و عشق به امام را پشتوانه حرکت خود داشت ، پدر و مادری که بدن قطعه قطعه شدهی فرزندش او را از پای درنمیآورد، همسری که در غیبت شوهر شهیدش سرودبیداری و دلیری را در گوش فرزند خود میخواند، شهروندان شهری و روستایی، متفکران دانشگاهی و حوزوی زنان و مردان، صاحبان صنعت و سرمایه، کارگران و کشاورزان ، فرهنگیان و همهی آحاد و بخشهای جامعهی ما، مگر خواستی جز دستیابی به ایرانی آزاد و آباد و شاد داشته و دارند؛ اگر اهل ولایت هم بودند، ولایت را پشتوانهی حرکت برای رسیدن به سربلندی، آزادی، آبادانی و پیشرفت میدانستند.
امروز در چشمانداز اصلاحات و پذیرش موازنی و ضرورتهای آن، کسانی باید پاسخگو باشند که ولایت را در برابر آزادی، و ارزشها را در برابر پیشرفت، و خشونت را در برابر منطق قرار دادند.
به هر حال طرح و پذیرش شعارهای اصلاحات را از هر سو باید به فال نیک گرفت ولی باید به جد از طرحکنندگان آن خواست که به درستی منظور خود را از این مفاهیم بیان کنند تا جامعه دچار سوءتفاهم نشود.
مگر گروهی همواره در برابر دعوت مردم به آزادی فریاد برنمیآورند که دعوتکنندگان به آزادی یا «نفاق جدید» خواستار بی بند و باری ، ولنگاری ، غربزدگی و بر هم خوردن هنجارهای دینی و اخلاقی جامعهاند؛ در حالی که وقتی ما شعار آزادی را میدادیم و میدهیم مرادمان آزادیهای سیاسی ، آزادیهای مشروع و مدنی و آزادیهای فکری است و در همان حال از انضباط اخلاقی و حفظ هنجارهایی که با هویت دینی و فرهنگی جامعهی ما سازگار است دفاع کرده و میکنیم.
ما دین خدا را شریعت سمحه و سهله و دین رواداری و گذشت میشناسیم و فکر نمیکنیم وقتی نوجوان و جوان عزتمند ایرانی آزادی را مطالبه میکند ، مرادش ولنگاریهای اخلاقی است.

نامهای برای فردا  آخرین قسمت
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها