«جان فدای دهنش باد که در باغ نظر / چمن آرای جهان خوش تر از این غنچه نبست».لسان الغیب، شمس الدین محمد حافظ شیرازی، بزرگ سراینده سده هشتم هجری شمسی و برجسته ترین غزل سرای سبک عراقی، از شاعران پرشگفتی است که سخنان هنرمندانه و سحّار و اعجاز گونه اش، مردم ایران زمین را به طرز عجیبی مجذوب ساخته و برخی دیوان پر از حکمت و عرفان و لبریز از لطایف قرآنی و الهامات ربانی اش را در کنار قرآن و نهج البلاغه و کتب دعا و نیایش در سحرگاهان می خوانند.
کد خبر: ۱۱۶۹۶۵۳
حافظ، حافظه تاریخ است/ جایگاه حافظ در میان ایرانیان و ادب دوستان مسلمان ایران چگونه است؟

جام جم آنلاین- مردم ایران زمین را به طرز عجیبی مجذوب ساخته و برخی دیوان پر از حکمت و عرفان و لبریز از لطایف قرآنی و الهامات ربانی اش را در کنار قرآن و نهج البلاغه و کتب دعا و نیایش در سحرگاهان می خوانند و بهره های معنوی می برند و سروده های او را جرعه جرعه به جان می نوشند:
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود

اشعارش را نه صرف سروده هایی که از سر تفنن، تفریح و تفرج گفته باشد؛ بلکه هنری تراویده از روحی بلند، آیینه وش و ضمیری سرشار از کشف، شهود، حقیقت بینی، غیرتی مثال زدنی و شجاعتی رندانه می دانند:
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

****
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

حافظ گرچه به طور متوسط هر 30 تا 40 روز یک شعر می گفت و در میان شاعران پنجگانه و سترگ پارسی(فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ) از همه کمتر سروده است، ولی از نگاه کیفی بسی برجسته و دل انگیز تر می نماید و کتاب سروده هایش را منبعی قدسی و معنوی و راهگشا می بینند و بر دل و دیده می نهند.

ایرانیان دیوان دیگر سرایندگان را هرگز برای فال و تفأل به کار نمی گیرند؛ اما دیوان حافظ را دارای چنین جایگاه و شأن و منزلتی می دانند و خواص و عوام هر کدام به گونه ای از آن منبع معنوی، پرجاذبه، زیبا و مهرآفرین مستفیض و مست فیض می‌شوند. عوام بیشتر در مواقع گوناگون به ویژه در جشن ها و مناسبت هایی چون نورزو، تیرگان، مهرگان و یلدا و خواص در جای جای اندیشه و سلوک و سخن از او یاد می کنند و با اشعارش دمسازند.

فقیه و عارف بزرگی چون میرزا جواد ملکی تبریزی، استاد و مرشد امام خمینی(ره) در قنوت نماز شب و سیر سلوک سحرگاهانش از اشعار لسان الغیب بهره می گرفت و مویه کنان و اشک افشان چنین می گفت:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده گلگون خراب کن

به درستی که وی از شاعرانی است که پس از مولانا، صدرنشین عشق و دلداگی و دلبردگی است اگر مولانا جلال الدین درباره عشق می گفت:
گر بگویم تا قیامت زین کلام
صد قیامت بگذرد و آن نا تمام

حافظ می گوید:
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

مولوی می گوید:
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود

و حافظ در نگاهی متفاوت می گوید:
«که عشق آسان نمود اول؛ ولی افتاد مشکل ها »

و همچنین می گوید:
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
روح آزادگی او ضرب المثل آزادگان و گردن فرازان است که چه زیبا گفته است:
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندرین دیرکهن کار سبک باران خوش است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد و آزاد است

عبدالرحمان جامی می گوید: «هیچ دیوان به از دیوان حافظ نیست، اگر مرد صوفی باشد.»

وی علاوه بر اثر پذیری از ابن فارض مصری در شعر و شاعری پارسیان، متاثر از سلمان ساوجی، مسعود سعد سلمان و بیش از همه مانوس با سبک و سیاق غزل سرایی سعدی بود. او سبک عراقی را فراتر از غزل سرایی سعدی بود و به طرز سمبلیک غزل می سرود و از کنایات، استعارات، تشبیهات، تلمیحات و صنایع ادبی به ویژه صنعت ایهام برای ژرف گویی و جاذبه های صوری شعر جهت آفرینش‌گری و هنرمندی سود می برد.

شهریار ملک سخن بهترین مصرع را درباره معشوقش چنین گفته است:
«دیوان حافظی تو و دیوانه تو من»

اعتقاد و تقید به قرآن و شریعت اسلامی از محکمات باورهای حافظ بوده؛ تا آن جایی که گفته است:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قران کردم

****
عشقت رسد به فریاد از خود به سان حافظ
قرآن زبر بخوانی در چارده روایت

****
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور

****
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

با این وصف است که استادش قوام الدین عبدالله که حافظ سحرها از فیض وجود و انفاس قدسی اش فیض می برد، مشتاقانه درباره سرودهایی حافظ می‌گفت :
«این فرائد فوائد را همه در یک عقد می باید کشید»

و نیز استاد نامور و پر آوازه اش میرسید شریف جرجانی همواره از وی می‌پرسید که «بر شما چه الهام شده است؟ غزل خود را بخوانید» وقتی شاگردان استاد زبان به اعتراض می گشودند که این چه رازی ست که ما را از سرودن شعر منع می کنی؛ ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان می‌دهی؟ او در پاسخ می گوید: شعر حافظ همه الهامات و حدیث قدسی و لطایف حکمی و نکات قرانی است. از این روست که خود می گوید:
زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
و با این جا نمایه های قرانی و عرفانی است که می گوید:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

****
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

آری با این مایه های قرآنی و عرفانی است که سخنان وی قدسی و عرشی می شود:
صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند

حال آیا کسی با این باورهای فراسویی و عرشی، دامان خود را به می و باده گساری آلوده می کند؟ حافظ قرآنی که می گوید:
ای که دائم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
او مست می عشق و عرفان است، نه می انگوری و ام الخبائث.

حافظ نه به زهد خشک و ریایی و نه به صوفی مسلکی و خرقه پوشی صوری دل بسته بود و نه از خانقاه نشینان بود؛ بلکه یک استاد الهیات، ادیب، مدرس قران، عاشق پیشه و عارف مسلک بود که جسارت، رندی، دلیری و پرهیز از رنگ، نیرنگ و ریا در زندگی اش پر رنگ بود.

او برخلاف مولوی که غم و اندوه نمی شناخت و می گفت:
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
داغ و درد همزاد وی بود و تا واپسین دم حیات با آنها زیست و رفت:
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

درد فراق، درد خلق، دردهای عصر خویش، درد تعالی و... در سخنانش موج می زد. بسیار شیرین سخن است و رند و دلیر؛ سلطان غزل پارسی و عارف و عابد و عاشق.

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
حافظ خاکسار و فروتن و زبان فرو دستان بود.
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
اهل عمل بود «که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن.»
و اهل تحمل و بردباری؛ «که در طریقت ما کامل است رنجیدن.»

و چون سرمست عشق ازل بود ، بدخواه و بدبین نبود و زیبا می نگریست: «منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن»

و راه رهایی انسان را در نهفتن عیوب می دید، چرا که پیرمیکده و مرشدش پاسخ به چیستی و پرسش راه نجات گفت:
«بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن»
و از رنگ و ریا و کارهای شرک آلود بیزار بود.
«که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن»

او بنده خالص، عارف شب زنده دار، مردم مدار، متواضع و آزاده بود که در دل و دیده مردمان عزیز گشته و این عزت و بزرگی تا همیشه جاودانه است.
امید خواجگی ام بود بندگی تو کردم
هوای سلطنتم بود خدمت تو گزیدم

****
گدایی در جانان به سلطنت مفرورش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود

این اوصاف، گوشه ای از منش ماندگاری حافظ با ویژگی های هنرمندی، سلطانی، غزل و استادی سخن، قرآن مداری، عارف مسلکی، عاشق پیشگی، رندی، آزادی، فروتنی و دردمندی، درویشی و عیب پوشی و زیبا بینی و زبان مردم کوچه و بازار و فرودستان بودن است که حافظ را این همه در نزد ایرانیان عزیز نموده و به عنوان پاسدار فرهنگ ایران و اسلام بردل و دیده مردم نشانده است.
کوتاه سخن این که به گفته استاد بهالدین خرمشاهی: «حافظ، حافظه تاریخ است.»

دکتر عزیزالله سالاری
استاد ادبیات
کارشناس فلسفه و معارف اسلامی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها