رنگ جماعت

چند روز پیش سر سفره افطار در رستورانی، به صاحب مجلس روش‌هایی را برای کاهش دورریز سفره‌اش پیشنهاد کردم. مراسم که تمام شد چند نفر از دوستانم خرده گرفتند که سهل‌تر بود اگر از قضیه چشم می‌پوشیدم؛ گفتند یک شب که هزار شب نمی‌شود؛ گفتند این نوع بریز و بپاش‌ها طبیعی است و باید یاد بگیرم مثل همه رفتار کنم یعنی بی‌تفاوت باشم.
کد خبر: ۱۰۴۱۰۳۷
رنگ جماعت

روز بعد در اتوبان خودرویی حادثه‌ساز، جان بقیه را به خطر انداخت، شماره پلاکش را یادداشت کردم تا موضوع را به پلیس راهور خبر بدهم، اما راننده تاکسی که مرا می‌رساند گفت وقتم را تلف می‌کنم و باید از قضیه بگذرم، مثل بقیه که گذشته بودند. همان روز در یکی از ادارات به مدیری گفتم چرا با وجود سطل‌های مخصوص تفکیک زباله در اداره‌اش، زباله‌های تر و خشک را جدا نمی‌کنند در حالی که این کار بیش از 30درصد از حجم زباله‌های تولیدی می‌کاهد، مدیر خنده تحویلم داد که نباید به چنین مسائل «کم اهمیتی» توجه کنیم.

حالا در تحریریه نشسته‌ام و باز به عکس‌های حادثه پلاسکو نگاه می‌کنم. شاید آن روز هم بارقه‌ای هر چند ناچیز از ذهن کسانی ‌گذشت تا از توده جمعیت موبایل به دست بخواهند محیط را خلوت کنند، شاید می‌توانستند در بسیجی جمعی موبایل به دست‌ها را متفرق کنند تا امدادرسانی سریع‌تر انجام شود، اما آنها هم ترجیح داده بودند مثل بقیه رفتار کنند.

آن طرف تحریریه در شلوغی خیابان میرداماد آمبولانسی در ترافیک گیر کرده است. از روی تراس پیداست که راننده‌ها می‌توانند، اما نمی‌خواهند برایش راه باز کنند شاید رهگذری به خیالش برسد که جلوتر از آمبولانس در خیابان از خودروها بخواهد کنار بکشند تا بیمار بدحال به مقصد برسد، اما چرا باید چنین کاری کند وقتی می‌تواند مثل همه بی‌تفاوت از ماجرا بگذرد و پوزخند بزند؟ همه این رفتارها، زنگ خطری است که نهیب‌مان می‌زند ما دچار بی‌تفاوتی اجتماعی شده‌ایم؛ نوعی همرنگی با جماعت conformity که براساس آن همه باید مثل هم باشیم و این یعنی اگر همه بی‌تفاوتند، اگر همه ترجیح می‌دهند قانون‌شکنی یا ناهنجاری را نادیده بگیرند و اقدامی نکنند،‌ ما هم قرار نیست متفاوت عمل کنیم.

ما مردم، هنجارها و ناهنجارها را از هم یاد می‌گیریم این همان چیزی است که در روانشناسی اجتماعی به آن یادگیری اجتماعیSocial Learning می‌گویند؛ بد ماجرا این است که بی‌تفاوت شدن نسبت به آسیب‌های اجتماعی را هم ممکن است از هم بیاموزیم؛ خوب ماجرا اما اینجاست که اگر کسی تصمیم بگیرد منحصر به فرد بودن uniqueness را در خود حفظ کند،‌ به چرایی آنچه انجام می‌دهد یا نمی‌دهد، می‌اندیشد و کژروی را در فرآیند یادگیری اجتماعی برنمی‌تابد و حتی در مرتبه‌ای بالاتر سهم انسانی‌اش را برای اصلاح ناهنجاری به‌جا می‌آورد. آیا جرات منحصر به فرد بودن‌مان را از دست داده‌ایم؟ این همان اصلی است که خیلی وقت‌ها باید پیش از همرنگ شدن با جماعت در رفتاری ناثواب از خودمان بپرسیم شاید خیلی از ما هنوز آنقدر نزول نکرده‌ایم که تسلیم تقلید بی‌اندیشه از جمع شویم.

مریم یوشی‌زاده - دبیر گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها