سوگنامه عاشورا

امان از اسیری

سوگنامه عاشورا

شریعه فرات

حسین من! خورشید عالمتاب هفتمین روز محرم طلوع می‌کند، اما غروب فتوت و مروت لشکر عمر سعد را به همراه خود دارد. از امروز صحنه دهشتناکی به نظاره می‌نشینی. پلیدسیرتان پست و زبون، روبه‌صفتان سپاه کفر فرات را به محاصره خویش در آورده‌اند. شمشیرهای آخته و نیزه‌های آنان در کنار هم قرار می‌گیرد و همه گوش به فرمان می‌دهند تا مبادا جرعه و قطره‌ای آب به سپاه تو و خاندان و کودکان تو برسد.
کد خبر: ۷۳۳۸۲۶
شریعه فرات

آقای من! هنوز صدای چکاچک شمشیر و نیزه‌ها به گوش نمی‌رسد و دل و جان را نمی آزارد، اما تیر شقاوت و دشمنی و سنگدلی و مبارزه به سوی خیمه‌های تو پرتاب می‌شود.

این تیرها همچون خنجری روان حسین و عباس و مردان حرم را مجروح می‌کند؛ جراحتی که فریاد العطش کودکان و جگر تشنه زنان بر سوزش و درد آنان می افزود.

ناگهان نگاه تو به سوی عباس روانه می‌شود و با درنگ و تاملی از روزنه بصیرت، ماموریت آب آوردن از شریعه فرات را به او می‌سپاری. شاید 30 سوار و 20 پیاده همراه عباس حرکت می‌کنند و با 20 مشک راهی شریعه فرات می‌شوند.

پیشاپیش نافع بن هلال قرار دارد تا راه را برای دیگران بگشاید، مسیر را هموار سازد و عباس، خوشحال از این ماموریت که از سوی برادر به او داده می‌شود. او بسان شیری غران، سپاه دشمن و سربازان فرات را کنار می‌زند و به آب نزدیک و نزدیک‌تر می شود.

عمرو بن حجاج، فرمانده ماموران محافظ آب، پیش می‌آید تا نافع بن هلال را تحت تاثیر قرار دهد و همرنگ و همراه خود سازد، می‌پرسد به چه کار آمده‌ای؟

و او می‌گوید: آمده‌ایم آبی که ما را از آن منع و محروم کرده‌ای بنوشیم!

تنها به عمرو اجازه می‌دهد و می‌گوید بنوش، گوارای وجودت باد. اما چه نگاه و کلامی دارد پسر حجاج که بوی نفاق و رنگ جدایی در آن موج می‌زند و هاله‌ای از کینه و دشمنی به خود دارد، اما نافع زیرک و باهوش‌تر از او است.

نگاه او را نشانه می‌گیرد و می‌گوید: نه؛ به خدا سوگند، در حالی که حسین و خاندان و یاران و کودکانش، در تشنگی به سر می برند، هرگز قطره‌ای از آن نخواهم نوشید.

و عمرو سری از لجاجت و خیره سری تکان می‌دهد و پاسخ منفی می‌دهد و می‌گوید:

ـ نه، نمی‌شود. و قطره‌ای از آب به حسین و اصحابش نخواهد رسید.

دشمن غافلگیر می‌شود و ناگاه عباس همراه با دلاورمردان همراه به سوی شریعه یورش می‌برند. مشک‌ها را پر از آب می‌کنند.

به سمت خیمه‌ها راه می‌افتند. رشادت چشمگیر ابوالفضل راه هرگونه تدبیر را بر دشمن می‌بندد و آنان را متحیر می‌سازد. سرانجام مشک‌ها با قامتی برافراشته در خیمه‌ها آرام می‌یابند و تشنگان حرم از دست سخاوتمند و دلیرمردی عباس خوب سیراب می‌شوند.

از همین روز به حضرت عباس لقب سقا داده می‌شود و این لقب بر بلندای وجود ابوالفضل ماه منیر و قمر بنی‌هاشم چون نشانی درخشان نمایان می‌شود و همه او را لایق این عنوان می‌کند آن هم در همه اعصار و همه روزگار فتوت و مردانگی.

راستی چه روزگار سخت و غریبی است برای حسین پسر فاطمه که این گونه در غربت می‌ماند تا فریاد هیهات منا الذله او در گوش زمانه بپیچد تا جوانه‌های انصاف و مهربانی نه فقط در بیابان خشک کربلا و این صحرای تفتیده نینوا ارمغان هدایت و رستگاری به بار آورد که در همه جای زمین آن را حاکم کند.

محمد خامه‌یار - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
عبدالهی
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۰
۰
۰
خداوند به ما بصیرت عاشورائی بدهد تاگرفتار خوارج و خناسان نشویم

نیازمندی ها