همه آنچه باید پیش از ازدواج بدانید - 52

من بد بودم که شوهرم 5 بار خیانت کرد؟

یادتان هست که ما پنجشنبه ها را اختصاص داده ایم به پاسخگویی به پرسش های شما در حوزه مشاوره پیش و پس از ازدواج؟ امروز هم یکی از آن روزهای پاسخگویی است و دست ما حسابی پر است و از همین حالا می گوییم که چون پرسش ها زیاد است ما برخی از آنها را این هفته پاسخ می دهیم و برخی را به هفته آینده موکول می کنیم پس از جواب گرفتن ناامید نباشید .
کد خبر: ۷۰۵۴۹۶
من بد بودم که شوهرم 5 بار خیانت کرد؟

پیش از هر چیز مثل همیشه از نقدهای سازنده ، ابراز محبت و اعتمادتان که آنها را در قالب نامه الکترونیکی به صندوق پست خصوصی مان به گوشمان می رسانید یا به شکل نظر زیر مطالب می نویسید، سپاسگزاریم.

نخستین پاسخ امروز مربوط به یکی از مخاطبان است که خودش را با دو حرف اختصاری « م. ع » معرفی کرده است. او نوشته با وجود تNهل، یادداشت های « همه آنچه باید پیش از ازدواج بدانید» برایش جالب و کاربردی است. این نکته​ای است که چند مخاطب دیگر هم به آن اشاره کرده اند.

در تایید گفته های این مخاطبان باید برایتان تعریف کنیم که هدف ما از این یادداشت ها آموزش مهارت های زندگی مشترک است و مسلماً این مهارت ها چه برای کسانی که ازدواج کرده​اند و چه برای آنها که هنوز با محبوب شان زیر یک سقف نرفته​اند و چه برای آنها که حتی نیمه گمشده شان را پیدا نکرده​اند، مفید است و فقط مختص یک گروه خاص نیست و مطمئن باشید مطالعه آنها در هر موقعیتی سودمند است.

دومین پاسخ مان مخصوص یکی از مخاطبان به نام « رضوان » است که تقریباً هر روز برای مان نظر می فرستد و خوشحال مان می​کند. رضوان نوشته است شوهرش را دوست دارد و به علایقش احترام می​گذارد وسعی می کند مطابق میل او رفتار کند اما همسرش گاهی گلایه می​کند که رضوان نسبت به علایق او بی توجه است و به اندازه کافی به او محبت نمی​کند. رضوان پرسیده است که چگونه ثابت کند شوهرش « تمام دنیای» اوست؟

پاسخ:

رضوان عزیز، بهترین نوع عشق ورزی، مدل تعدیل شده است که در آن ابراز عشق همراه با نشانه های کلامی و غیر کلامی باشد اما نه آنقدر بی حد و مرز که کسی « همه دنیای » دیگری شود و نه آنقدر اندک که طرف مقابل، احساس کند برای همسرش ارزشی ندارد.

عشق های تعدیل نشده و افراطی هم طرف مقابل را دلزده می کند و هم شما را در خطر قرار می​دهد که اگر زمانی از او خطایی ببینید به کلی ویران شوید چون در زندگی هیچ هدفی جز ستایش او و برآورده کردن خواسته هایش دنبال نکرده​ اید.

در عشق تعدیل شده ، شما معشوق تان را بسیار دوست دارید اما بخشی از دلمشغولی های تان نیز به چیزهای دیگر در زندگی مربوط است برای مثال به همسرتان عشق می ورزید و در عین حال خودتان ، خانواده تان و دوستان تان را نیز دوست دارید.

در عشق تعدیل شده شما همه روز و شب تان را صرف همسرتان نمی کنید بلکه بخشی از آن را به کارهای شخصی اختصاص می دهید. در این مدل عشق شما اهدافی مشترک برای زندگی با همسرتان دارید و اهدافی فردی را نیز در زندگی دنبال می کنید و می دانید اگر شوهرتان بخواهد اوقاتی را به خودش اختصاص دهد ، چگونه باید وقت تان را پر کنید و سرگردان و آشفته نشوید.

علاوه بر همه این ها یادتان باشد که در خرج کردن « دوستت دارم » های تان زیادی دست و دلبازی نکنید. اگر دم به ساعت به کسی بگویید عاشقش هستید یا دوستش دارید او به مرور زمان دلزده می​شود یا شنیدن این اصطلاح برایش عادی می شود. بنابر این عشق کلامی تان را به موقع، هوشمندانه و دقیق استفاده کنید.

یکی از مهمترین نکات در ارتباط با مردان این است که آنها به شدت نیاز به پذیرفته شدن دارند. به همسرتان ثابت کنید او را همانگونه که هست می پذیرید و نیازی نیست برای تایید شدن از سوی شما دائماً خودش را تغییر بدهد.

دقیقاً از همسرتان بپرسید او چگونه نتیجه گیری کرده است که دوستش ندارید و کدام رفتارتان او را آزرده است و سپس عملکردتان را بسنجید تا بفهمید آیا انتقادش درست است و باید برای اصلاح اقدام کنید یا اشتباه است و باید به رفتارتان ادامه دهید یا بنابر مصلحت راهی دیگر برای رسیدن به هدف انتخاب کنید.

تبعیت محض شما از هر آنچه همسرتان می گوید بدون تحلیل یا ابراز نظر کردن، صحیح نیست و به عزت نفس تان لطمه می زند. شما حق دارید در زندگی مشترک نظر بدهید و گاهی محترمانه حتی مخالفت تان را با رایی، اعلام کنید.

سومین پاسخ مان مربوط به مخاطبی به نام لیلاست. لیلا در تایید یکی از مطالب ما شرح زندگی اش را نوشته است. ماجرای یادداشت ما درباره ارتباط های خارج از عرف زنان و مردانی بود که به یکدیگر لقب « داداشی» یا « آبجی » می​دهند. ما این نوع ارتباط ها را خطرناک می​دانیم.

لیلا نوشته است « خیلی ممنون از این مطلب مفید. من کارمند چندین ساله یک سازمان بزرگ هستم. چند سال قبل همین اتفاق برای من افتاد. همکارم به خواستگاری من آمد که از روز اول یکی از همکارانمان را که خانمی متأهل هست خواهر خود می​دانست و شرط ازدواجش را تداوم رفت و آمد با خانواده او عنوان کرد جالب اینجا که همان خانم را واسطه ازدواج فرستاده بود. خیلی باهم صمیمی بودند. با هم خرید می​رفتند. بیرون می​رفتند.

من شرطم را قطع ارتباط با این خانم قرار دادم که چشمتان روز بد نبیند که این خانم با من چه کرد. که برادرم را از من گرفتی. من تو را نمی بخشم. کشمکش درست شد. دعوامون شد. آن آقا طرف همکارم را گرفت و گفت خواهرم است... بعد از مدتها با این که من وابسته شده بودم اما این رابطه را قطع کردم. شش هفت سالی از این قضیه میگذرد. آن خانم از شوهرش جدا شد و با این آقا که یه زمانی برادرش بود ازدواج کرده اند. من هنوز مجردم. برایم دعا کنید. »

پاسخ :

لیلای عزیز، شرط شما برای قطع رابطه آن مرد با خانمی که خواهر می خوانده، کاملاً درست بوده است. به هر حال شرح شما از وضعیت گویای آن است که رابطه آنها همانطور که پیش از این هم اشاره کردیم از نوع عاشقانه بوده است و فقط تلاش می​کرده​اند با استفاده از عناوینی مانند « داداشی » یا « آبجی » آن را مجاز جلوه دهند.

سیر این رابطه هم گواهی بر این ادعاست که سرانجام به طلاق خانم از همسرش و ازدواجش با نامزد شما رسیده است. بنابر این برای از دست رفتن این ارتباط نباید تأسف بخورید.

البته طبیعی است که افراد پس از هر دوره دلبستگی احساس اندوه شدید کنند؛ حتی اگر آن عشق به نفع شان نبوده باشد. اما اگر مهارت های روانی گذراندن این دوره را داشته باشید آن را سپری خواهید کرد.

چهارمین پاسخ مان مربوط به یک گفتگوست که از سری یادداشت های پیش از ازدواج نیست اما باید درباره اش بدانید و شاید شما هم چنین پرسش هایی را داشته باشید. این گفتگو با خانم دکتر علیایی زند، روانشناس و موسس نخستین مرکز پیشگیری از آزار جنسی کودکان انجام گرفته است .

یکی از مخاطبان که نخواسته خودش را معرفی کند پرسیده است که چگونه می توان با مساله آزار جنسی که در کودکی رخ داده است کنار آمد؟

پاسخ:

اگر والدینی متوجه شوند که فرزندشان مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است باید بلافاصله دوره درمان روانی او را با روانشناس کودک آغاز کنند و موکول کردن درمان به آینده به هیچ وجه به صلاح نیست.

اگر فردی در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته اما تحت درمان روانی نبوده باید حتما به روانشناس یا مشاور مراجعه کند و درباره احساساتش، هیجان هایش و تجربه تلخش با متخصص گفتگو کند تا اگر دچار اختلالی شده درمان را آغاز کند. به یاد داشته باشید برای بازگشت به زندگی و کنار آمدن با یک خاطره تلخ ، هیچ وقت دیر نیست.

توجه داشته باشید که نداشتن واکنش ظاهری نسبت به آزار جنسی از سوی یک کودک به معنای آسیب ندیدن او نیست و امکان دارد مشکلات روانی ناشی از آن به مرور زمان یا حتی در بزرگسالی عیان شود.

پنجمین پاسخ امروز به مخاطبی به نام سارا اختصاص دارد که نوشته است همسرش در طول 10 سال زندگی مشترک 5 بار به ایشان خیانت کرده است. این خانم شرحی مفصل از زندگی اش را به صندوق پست خصوصی ما ارسال کرده و گفته بیشترین اندوهش از این است که به علت خیانت های شوهر ، خودش را زنی ناتوان و ناشایست می داند.

پاسخ :

سارای عزیز ، خیانت یک فرد لزوماً به معنای ناشایست بودن شریک زندگی اش نیست. خیانت ، علل فراوانی دارد که گاه طرف مقابل زندگی در آنها هیچ تاثیری ندارد. برای مثال یکی از علل خیانت، پایین بودن عزت نفس فرد خائن است که باعث می شود او دائماً در جستجوی افراد تازه برای تجربه کردن محبت و ستایش شدن باشد.

گاهی علت خیانت تنوع طلبی فرد است و فرد خائن می خواهد روابط صمیمانه و جنسی را با افرادی بجز همسرش نیز تجربه کند. گاهی فرد، رفتار یکی از والدینش را تقلید می کند یا ممکن است آموزشی برای وفاداری و تعهد در زندگی ندیده باشد و شاید اختلال شخصیتی همچون اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارد که باعث می شود بدون نگرانی یا احساس عذاب وجدان خیانت کند.

البته انکار نمی کنیم در مواردی ممکن است همسر فرد هم در خیانت او نقش داشته باشد. برای مثال زنانی که گمان می کنند فقط باید تا پیش از ازدواج تناسب اندام و زیبایی شان را حفظ کنند و پس از ازدواج ناگهان نسبت به نظم ، زیبایی و تناسب شان بی توجه می شوند یا کسانی که به جای همسر یک مرد نقش مادرش را بازی می​کنند یا آنها که خیال می کنند وظیفه یک زن صرفاً رسیدگی به امور منزل است و به وظایف زناشویی شان رسیدگی نمی کنند ، بیشتر از بقیه زن ها در معرض خیانت هستند.

البته این نکته را هم در نظر بگیرید که به هر حال هیچ رفتار اشتباهی از سوی همسر دیگری را مجاز به خیانت نمی کند و اگر او رفتاری را نمی پسندد یا باید به همسرش برای اصلاح آن تذکر دهد یا به شکل قانونی و شرعی از او جدا شود.

اما سارای عزیز شرح شما از زندگی تان، گرچه یکطرفه است و باید حرف های همسرتان را نیز شنید، ثابت می کند شما زنی کوشا و ارزشمند هستید و به طور کلی خودسرزنشی در این مورد یا مقصر خواندن خودتان هیچ تاثیری در بهبود اوضاع ندارد و فقط باعث تبدیل افسردگی متوسط شما به افسردگی شدید می شود.

سارای عزیز ، شما در بخشی از صحبت های تان نوشته اید که بدون مراجعه به روانپزشک اقدام به مصرف روزانه قرص های ضد افسردگی کرده اید.

این کار کاملا اشتباه است حتی اگر این قرص ها به خیال شما ضعیف باشد. بنابر این هر چه سریع تر به روانپزشک مراجعه کنید و حتما در همان نخستین جلسه درمان به او بگویید که چه نوع دارویی را در چه مدت سرخود مصرف کرده اید.

مریم یوشی زاده/ خبرنگار جام جم آنلاین/

دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۴
یك روانشناس تربیتی
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۰
شما روانشناسید یا خبرنگار ؟ چطور برای مشكلات افراد نسخه می پیجید ؟ چندین بار نظر داده ام كه شما اگر روانشناس هستید منصبتان را بنویسید اگر نه اینطور نباید در مورد زندگی افراد نظر دهید فقط می توانید نظرات را درقالب مقاله مطرح كنید . بعضی افراد سطح سواد پایینی دارند و شما را داور مشكلاتشان می كنند . یك روانشناس سالیان درس می خواند تا می تواند به افراد مشاوره بدهد . در غیر اینصورت هر كسی برای خود دكان باز می كند .
علی افكاری كارشناس ارشد مهندسی الكترونیك
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۵
۰
۰
اینجانب این مقاله را روز پنجشنبه عصر مطالعه كردم امروز برای همكاری داشتم ماجرای لیلا خانم را می گفتم كه یك قسمت از ذهنم پرید برگشتم ببینم چه بوده نظر این به اصطلاح روانشناس تربیتی .... را دیدم ، اگر این روانشناس تربیتی كشور ما است پس وای به حال بقیه مردم . تنگ نظری چقدر است كه می خواهید برای گرفتن تعرفه بیشتر از مردم آن ها را از حق مشاوره گرفتن در اینترنت محروم بكنی ؟اگر شما خیلی با سوادی كه نیستی چرا به مطلب ایراد نگرفته ای و برای یارو كه نوشته نسخه پیچیدی ، چرا نمی خواهی مردم چیزی را بدون پول دادن از یك سایت یاد بگیرند ؟ شما خودت دكان باز كردی نه این ها ، وكیل وصی مردم نباش این كه نوشته چه كاره است می شود فهمید راست گفته یا نه اما تو را چه جور بفهمیم راستش را می گی
سارا
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
۰
۰
سوالمو از روانشناستون چه طور میتونم مطرح كنم؟
ساقی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۹
۰
۰
سلام.من 32 سالمه .8ساله ازدواج كردم. مثل سارا خانم 5 بار خیانت دیدم. دو بار تو نامزدی. بار سوم 1 ماه بعد عروسیم.تا اینجا با این كه سخت بود برام ولی بخشیدم.چاره ای هم نداشتم!!! بار چهارم بچم نزدیك دو سالش بود. و من نمیخواستم بچم ناراحتی و نا امنی داشته باشه پس... بازم بخشیدم!!!! اما اتمام حجت كردم كه بار بعدی وجود نداره. حالا بچم نزدیك 5 سالشه.از دو سه ماه پیش حس میكردم باز دوباره خبریه !اما میترسیدم دوباره بهم ثابت بشه.اینم بگم كه این دوستی هاش هیچ كدوم رابطه جنسی به صورت فیزیكی در كار نبوده. اما بالاخره دلو زدم به دریا و پیگیری كردم. حالا من آدمی شدم كه بس گریه كردم بس تو خودم دنبال اشكال و ایراد گشتم به بی تفاوتی رسیدم. اینبار ضد و نقیض خودشو توجیه میكنه. افكارم رو نمیتونم جمع كنم. فقط میدونم كه دیگه دوست ندارم به این زندگی ادامه بدم. اما به خاطر بچم نمیدونم چكار كنم. لطفا كمكم كنید.

نیازمندی ها