در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت سنتگرایانه و خود زمینه را برای شورش حاشیه کلاسیک جامعه شعری فراهم کرد؛ شورشی که بسرعت به پیروزی رسید و به تسلط قالبهای کلاسیک بر این جامعه انجامید.
پس گفتمان حاکم بر شعر ایران طی سالهای آغازین پیروزی انقلاب، گفتمانی کلاسیک بود.
دو)
اگر نگوییم پررنگترین دستکم یکی از پررنگترین نتایج هر انقلاب سیاسی، انقلاب ادبی یا حداقل تحولاتی وسیع و عمیق در ادبیات است. از تاثیرات بسیار مهم و عمده اما غیرمستقیم انقلاب اسلامی بر شعر ایران پیدایش یک نوع «جمهوری شعری» است. مردمی که دیدند با حضور در صحنه توانستهاند انقلابی به عظمت انقلاب اسلامی را ایجاد کنند، ناگهان در تمام عرصهها به حضوری همهجانبه، تمام عیار و پرشمار روی آوردند. از مهمترین این عرصهها ادبیات و بخصوص شعر و از پیامدهای آن تولید آثار پرشمار و البته نهچندان مطرح و ماندگار بود. بیشتر اهالی این جمهوری فاقد تجربه کافی در شعر معاصر بودند، عموما از نخبگان ادبی محسوب نمیشدند و سابقه مطالعاتی ایشان همچون عامه مردم بیشتر بر ادبیات کلاسیک فارسی متمرکز بود و حاصل کارشان معمولا در قالب های سنتی تجلی پیدا میکرد.
سه)
شعر انقلاب و شعر دفاع مقدس دستکم تا یک دهه، تاثیرگذاری بر مخاطب عام را به عنوان هدفی غیرقابل انکار پیش رو داشت. شعری که گاه به شعار میگرایید و ابایی از گرفتن رنگ و بویی روزمره و حتی ژورنالیستی نداشت.
هدفگیری این طیف از مخاطبان، توجه به قالبهای سنتی شعر فارسی را بخصوص در گفتمانهای کلاسیک حاکم بر سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب، بیشتر توجیه میکرد. مخاطبی که برخوردی حرفهای با ادبیات نداشت و نمیتوانست بیش از برخوردی کارکردگرا با شعر و اساسا هنر داشته باشد.
چهار)
شعر «نیما» و شعر پس از او پاسخهای طبیعی ادبیات به نیازهای اجتماعی و سیاسی و تاریخی هر دوره از دورههای حیات خود بود. شکست بزرگ سیاسی مبارزان ضد رژیم در سال 1332 تا سالها شعر ایران را تحت تاثیر خود داشت. «شعر شکست» در عین این که زمینه را برای شعری خالی از تنشهای سیاسی و اجتماعی آماده کرد، شرایط را برای تامل درباره خود شعر و آفرینش تئوریهای ادبی مهیا کرد. موجها پشت موجها و جریانات پشت جریانات شعری ایجاد شد که شعر حجم، ناب، موج نو، شعر پلاستیک و... تجسم عینی این امواج و جریانها بودند. شعرهایی که غالبا ادبیاتشان در برابر حوادث سیاسی و اجتماعی، سکوت بود. بنابراین با وقوع انقلابی به وسعت انقلاب اسلامی، این جریانات ادبی به سکوتی مرگبار دچار شدند. این سکوت که تا زمان شروع جنگ تحمیلی ادامه یافت، میدان شعر را از دست نوسرایان ساکت گرفت و به دست کلاسیک سرایان فعالی سپرد که مسئولیتهای اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود را حتی بیش از مسئولیت ادبی خویش در نظر داشتند.
***
تبصره یک)
گفتنی است شعر نوی نیمایی در عرصه شعر نو به عنوان حلقه واسط بین شعر کلاسیک و سپید در تعویق گسست گفته شده، تاثیر زیادی داشت. مردم شعر نیمایی را به واسطه موسیقی عروضی آن هنوز با لذت میخواندند و گوش میکردند. پس این قالب نیز در کنار قالب های کلاسیک مانند غزل و رباعی همچنان پرکاربرد ماند.
«یک دست بیصداست/ دشمن به یک نهیب، زجا در نمیرود/ این گرگ پیرسال/ آن آهوی جدا شده از گله میدرد/ باید هزار دست و زبان همنوا شوند/ تا خصم کینه توز، زمیدان به در شود» «سیروس نیرو»
***
باز هم یک)
گفتمان کلاسیک حاکم بر شعر ایران که حاصل شورش حاشیه کلاسیک شعر ایران بود و با پیروزی انقلاب شکل گرفته بود، امروزه حاکمیت و تسلط مطلق خود را از دست داده است.
عبور موفق یا ناموفق از گردنههای صعبالعبور حوادث و رخدادهای سیاسی و اجتماعی عظیمی چون جنگ تحمیلی و پانهادن به دوران ثبات پس از آنها، ضرورت توجه به نوزایی فرهنگی و هنری را بیش از پیش برجسته کرده است. به این ترتیب گفتمانهای نوین فرهنگی و هنری توان صفآرایی در برابر گفتمانهای سنتی را یافتهاند و همین امر تولیدات فرهنگی و هنری در قالبها و ساختارها و فرمهای نو را تسهیل و تکثیر کرده است.
این تغییر گفتمانی را اگر در کنار تغییر رسالت هنر و ادبیات، پررنگترشدن مسئولیت هنری هنرمند در برابر دیگر مسئولیتهای انسانی او و بالاخره تغییر جنس و ماهیت مخاطبان آثار هنری و ادبی، همگی در دایره وسیعی از نظام سیاسی و اجتماعی ایران ببینیم، شرایط نوگرایی در شعر را باز هم بیشتر مهیا خواهیم یافت.
باز هم دو)
هنر و شعر ایران دوران تحریک و تهییجی مربوط به سالهای انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته است؛ دورانی که در آن هنرمند، گاهی آگاهانه با در نظر داشتن طیف مخاطبان و پیش چشمداشتن انواع مسئولیتهای انسانیاش، به ایثاری عاشقانه دل و تن میدهد که چه بسا وجهه هنریاش را فراموش میکند. امروز اما او به تعقل در هنر و ادبیات گرایش بیشتری پیدا کرده است. تعقلی که اغلب به نوگرایی میانجامد. از هنرمند اصیل نمیتوان انتظار داشت با تغییر گفتمانهای رایج در زندگی شخصی و اجتماعیاش همچنان به شیوههای سابق کار کند.
شاعر انقلاب و دفاع مقدس طی این همه سال حالا علاوه بر آبشخور سنتی مطالعاتش، با رویارویی با تحولات، جریانات و امواج ادبی با مناظر نوتر فرهنگی و هنری آشنا شده است. او دیگر ارثیه سنت ادبی را فقط به عنوان پشتوانه نوآوریهای تازه میپذیرد و در حقیقت به سنت روی میآورد تا آگاهانه و عالمانه از آن فراروی کند.
باز هم سه)
هر اثر هنری از جمله شعر بدون مخاطب، لباس هستی نمیپوشد و مخاطب در طول زمان تغییر ماهیت میدهد.
آیا مخاطب ادبیات امروز همان مخاطب سی و حتی بیست ساله گذشته است؟
امروزه مخاطب با شکلهای جدیدتر آفرینشهای هنری خواه ناخواه بیشتر روبهرو شده است. همین امر باعث انس بیشتر مخاطب با آثار هنری نو شده است.
بسیاری از شاعران به استقبال مخاطبان عام نمیروند و از به کارگیری تکنیک (گاه فراتر از موضوع و محتوا) در قالب نو ابایی ندارند. حالا دیگر نگرانی از حس نوستیزی مخاطب عام در برخورد با آثار هنری، دغدغه شاعر نیست.
«آموزگار میگوید:/ «پ» مثل بابا!/ میخندد و میگوید:/ بابا همان پدر است/ آموزگار خیلی خوب است/ من اگر بزرگ شوم/ آموزگار میشوم / و برای این که شاگردانم، شاعر شوند/ میگویم:/ «ب» مثل پرستو / پرستو همان بابا است.» «رضا فلاح»
باز هم چهار)
تغییر گفتمانهای سنتی به نو و برعکس، بیتردید با رخدادها و تحولات تاریخی در ارتباط است.
پس از جنگ در دوران سازندگی، فقدان یا کمرنگشدن سوژههای عظیمی چون جنگ و مسائل اجتماعی ناشی از آن (حداقل نزد گروهی پرشمار از مردم و هنرمندان) و به دنبال رشد نسل جوانی که جنگ و انقلاب را مستقیم تجربه نکرده بود، فرصت پرداختن به شعر فارغ از موضوعات و مسائل اجتماعی فراهم آمد.
شعر انقلاب نیز در این موقعیت به بازاندیشی در خود میپردازد و بتدریج با فاصلهگیری از ماهیت صریح و ژورنالیستی سابق که به قصد قربت مخاطب(!) در شکلهایی سنتی آفریده میشد، در عین آرمانگرایی همیشگیاش، پذیرای فرمها و ساختارها و شیوههای بیانی تازه در قالبهای نو میگردد. گر چه ماهیت شعر انقلاب نوعی گرهخوردگی جدانشدنی با سنت شعر فارسی و معیارهای زیباشناختی آن دارد و فرآروی از این سنت را با روندی کند، اما حساب شده میپذیرد.
زمینههای موضوعی این شعر بدون تغییری چندان، در ژانرهای اجتماعی، مذهبی و عرفانی رقم میخورد، اما بتدریج شعر انقلاب در ژانر تغزلی و عاشقانه نیز بدون تننگاریهای رایج اشعار عاشقانه معاصر فراوانتر سروده میشود.
از مهمترین حوزههای شعر سپید انقلاب حوزه شعر سپید مذهبی است. حوزهای که با توجه به گفتمان سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه هم از سوی حاکمیت پشتیبانی میشود و هم از سوی عامه مردم و به این دو باید مخاطبان فرهیخته ادبیات دینی را هم اضافه کرد که از شعر دینی انتظار متنی دارند که اولا از فرم، ساختار، زبان و بیان شعر پیشرو روزگارش کم نیاورد و هم بتواند با اشاره به فرامتنهای زنده روزگار خود، کنشی فعال و انتقادی داشته باشد و در چارچوب داستانسرایی تاریخی ـ مذهبی یا سوگ و مدیحه سرایی متوقف نماند:
«روزی اگر کاوشگران/ خنجر شمر/ نیزه سنان را/ پیدا کنند، در حوالی قتلگاه/ یا در غروب روز دهم/ آن را از خون تازه حسین میشناسند
آن وقت شاید/ روزنامهها بنویسند/ از شگفتی خون/ از تازگی شهادت
اما اگر/ پی برده باشند/ که بر قبضه خنجر/ آثار انگشت کیست،/ شاید دوباره رسوا شویم!»
«سیداکبر میرجعفری»
شعر سپید مذهبی با یک عینیگرایی و جزءنگری قابل توجه در ظاهر، از معناهای صریح دینی میگریزد ولی در واقع معنایابی را به مخاطب فعال و جدی خود واگذار میکند:
«سوسکها به پیش/ میتوانید حمله کنید و/ از سر و کولم بالا بروید/ اصلا سر و صورتم را با شهر بازی عوضی بگیرید/ از جیغ و دمپایی خبری نیست.../ من محرمم/ و تا اطلاع ثانوی/ حق ندارم حتی/ مویی از سر خودم/ کم کنم.» «شراره کامرانی»
او اساسا انگار تفاوتی بین حس دینخواهی و دینجویی و دیگر حواس انسانی نمیبیند و به همین دلیل شعرش از شعار و دعوت آشکار به ساحت دین مصون میماند.
شعری که گاه با بهرهگیری از نمادهایی آشنا و متکی بر سابقه ذهنی مخاطبان مانوس با ادبیات شعر سنتی فارسی به سراغ سیاست در مقیاسهای جهانی و کلانش باز هم با اتکا بر آموزههای دینی میرود:
«فردا ما آغاز میشویم/ فردا جنگلی از پرنده/ آسمانی از درخت/ و دریایی از خورشید خواهیم داشت/ فردا پایان بدی است / فردا جمهوری گل محمدی است»
سهمی از پایهگذاری شعر نوی انقلاب را نیز باید برای شعر بلند «اسماعیل» از «رضا براهنی» محفوظ داشت که در سالهای اوج جنگ، همصدا با شاعران انقلاب ، به معضلات جنگ و شرایط جامعه جنگزده ایران پرداخت.
«خوزستان..../ حالا تو جوان ما هستی/ ولی صدای مرگ جوان تو/ به شمال تهران نمیرسد/ بمب در شمال تهران نمیافتد/ و اگر بیفتد فقط تماشا دارد/ صدای مرگ به صاحبقرانیه، فرمانیه، زعفرانیه و دربند نمیرسد/ و ویلاهای شمال مصون ماندهاند...» و کمی بعد این زبان و بیان در شعر معترض انقلاب و دفاع مقدس با سردمداری «علیرضا قزوه» تقریبا همهگیر میشود.
***
شاعران انقلاب امروزه برای مسئولیت ادبی خود ارزشی همتراز با مسئولیتهای انسانی دیگر خود قائل هستند و به ضرورت بازاندیشی در تفاوت شعر و شعار و کارکردهای فرامتنی آن پی بردهاند که نتیجه آن نوگرایی در قالب و بیان شعری است. از این دیدگاه فرم به مثابه قالب عمل کرده و میتواند پذیرای محتوا و مفاهیم متفاوتی باشد. محتوا و مفاهیمی که گاه در ادبیات سنتی فارسی ریشه دارد، اما چنانچه ذکر شد قالب و نوع بیان آن کاملا مدرن مینماید. اثر زیر در واقع یک توحیدیه است که در فرهنگ گفتمانی تازهای شکل گرفته و به همین خاطر در دریای توحیدیهسرایی ادبیات فارسی همچنان میتواند سر بلند کند و نفس بکشد:
«خدایا/ من زمان زیادی با تو زندگی کردهام/ مگر میشود/ رنگی زرد/ با رنگی آبی/ مدتها هم خانه باشد و/ سبز نشود؟» «مجید سعدآبادی»
***
باز هم تبصره یک)
و البته یادمان نرود که تعدادی از بهترین اشعار انقلاب در قالبهای نو در همان سالهای اوج انقلاب و جنگ تحمیلی سروده شدند. استثنائاتی چون شعرهای سپید «سلمان هراتی»، کتاب شعر «گنجشک و جبرئیل» از «حسن حسینی»، نیماییهای «قیصر امین پور» و...
***
اکنون با گذشت بیش از سه دهه از عمر شعر انقلاب و دفاع مقدس روند تکاملی این شعر به گونهای است که اشعار پرشمار در عین حال ماندگارتری را به گنجینه خود اضافه میکند؛ اشعاری که تراکم بیشتری از اشعار نو را در خود جا داده است. اکنون میرویم تا در این عرصه دستکم به لحاظ کمی، شاهد تعادلی بین اشعار سنتی و نو باشیم.
حمیدرضا شکارسری / شاعر و منتقد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: