اینها جملاتی است که یک پزشک به بیمارش گفته تا او را از وخیمبودن شرایط وی مطلع کند. تعجب نکنید، گاهی پزشکان ترجیح میدهند خیلی رک و مستقیم با بیمارشان حرف بزنند، چون آنها اهل مخفیکردن واقعیت نیستند و این کار را نمیپسندند!
در مقابل این گروه، پزشکان دیگری هم داریم؛ همانها که انگار از گفتن اصل قضیه هراس دارند و بیشتر از بیمارشان نگران هستند. همان پزشکهایی که در مورد بیماری هیچ حرفی نمیزنند و هیچ چیز نمیگویند تا بیمار نفهمد چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
اگر فکر میکنید گروه دوم بهتر از اولیها هستند، خوب است نظر خانم شهابی را بدانید که چند ماه از بیماریاش خبر نداشت. او نمیدانست به سرطان مبتلا شده و فکر میکرد فقط یک جراحی ساده در پیش دارد، ولی زمانی که واقعیت را فهمید نهتنها حس بهتری نداشت که به گفته خودش فکر میکرد یک سال از عمرش را که میتوانست به بهبود او کمک کند، از دست داده است.
بیماری داریم تا بیماری!
هیچکس از اینکه بداند سرما خورده یا دندانش پوسیده است، ناراحت و افسرده نمیشود، ولی چرا وقتی اسم بعضی از بیماریها به میان میآید، همه چیز تغییر میکند؟ چرا همان کسی که در برابر خبر ابتلا به بیماریهایی مانند آنفلوآنزا خیلی راحت و ساده برخورد میکرد وقتی درباره بیماری دیگری صحبت میشود، سکوت میکند و در خود فرو میرود؟!
مردم از بعضی بیماریها میترسند؛ چه این ترس و نگرانی درست باشد و چه غلط، چنین باوری میان آنها رواج پیدا کرده است. اینها را آقای اکبرنژاد میگوید و اضافه میکند: خیلی از بیماریها برای ما ترسناک است و حتی اسم بعضی از آنها ما را بیشتر از واقعیتش از پا درمیآورد.
او راننده تاکسی است و چند سال میشود نزدیک یکی از بیمارستانهای تهران کار میکند. برای همین هر روز با بیماران و خانوادههایشان سر و کار دارد و حرفهای آنها را از نزدیک میشنود. آقای اکبرنژاد میگوید: بعضی از افراد حتی از گفتن اسم بیماریها هم میترسند.
البته جالب است که خیلی هم فرقی نمیکند بیماری چقدر جدی و مهم باشد. یادم میآید یک بار مسافری داشتم که به عیادت بیماری میرفت. بیمار دیابت داشت و آنطور که او میگفت یکی از پاهایش را قطع کرده بودند. جالب بود این آقا سر راه یک جعبه شیرینی خرید و به بیمارستان رفت.
او اصلا از دیابت نمیترسید و حتی قطعشدن پای بیمار را هم به حساب دیابت نمیگذاشت. بعد از آن هم خیلیها را دیدم که نگران این بیماری نبودند، ولی اگر کسی به سرطان دچار میشد، هرقدر هم جزئی بود و در مراحل اولیه تشخیص داده میشد، باز هم همه نگرانش بودند و با گریه و ناراحتی به عیادتش میرفتند.
به نظر میرسد آقای اکبرنژاد حق دارد. بعضی از بیماریها برای ما چنان ترسناک است که نمیتوانیم حتی به آن فکر کنیم و در مقابل، بعضی از بیماریهای مهم و جدی را اصلا به حساب نمیآوریم.
هم گفتنش سخت است و هم شنیدنش
نهتنها شنیدن خبر ابتلا به یک بیماری صعبالعلاج ناخوشایند است که حتی گفتن چنین خبری هم دردسرهای خاص خودش را دارد. آنطور که مشخص است، اعضای کادر درمان هم براحتی نمیتوانند این خبر را با بیمار یا اعضای خانواده او در میان بگذارند و با توجه به اینکه تصور میشود چنین کاری برای آنها به یک عادت تبدیل شده و بسیار راحت است، گاهی میتواند موجب تشویش و اضطراب آنها شود.
سارا قراچه، روانشناس در اینباره به «جامجم» میگوید: گاهی هنگام تشخیص بیماری، حین پیشرفت آن یا در زمان درمان باید وی را از بیماری و روند آن مطلع کنیم. این مساله میتواند مشکلاتی را برای فردی که خبر را به بیمار میدهد نیز ایجاد کند، مشکلاتی مانند اضطراب و تشویش که ممکن است چند ساعت یا حتی چند روز بعد از آن هم ادامه یابد.
از طرف دیگر، آنطور که این روانشناس میگوید با افشای خبر بد ممکن است باعث ناامیدی و ناراحتی بیمار هم بشویم و به همین دلیل هنگام گفتن چنین خبری حتما باید این موضوع را نیز در نظر داشته باشیم.
به بیمار بگویید، اما....
تا همین چند سال قبل اگر کسی به بیماری صعبالعلاجی مانند سرطان مبتلا میشد شاید کار زیادی از دست پزشکان ساخته نبود. برای همین هم ناامیدی و نگرانی بسیار بیشتر از امروز بود. آن روزها که درمانهای امیدوارکنندهای در دسترس پزشکان نبود، آنها هم نمیتوانستند خیلی راحت و بدون ملاحظه درباره بیماری با فرد صحبت کنند. با این حال، امروزه شرایط فرق کرده و پیشرفتهای علم پزشکی کار را راحتتر از قبل کرده است.
سارا قراچه در اینباره توضیح میدهد: با توجه به پیشرفتهایی که در زمینه درمان بیماریهای خاص ایجاد شده است، این روزها راحتتر میتوان به بیمار خبر ابتلا به بیماری را داد. البته خبردادن به او باید همراه با امید بخشیدن و صحبت در مورد پیشرفتهای جدید و روشهای درمانی نوین باشد.
علاوه بر این، زمانی که پزشک میخواهد درباره بیماری با فرد صحبت کند حتما باید نکات خاصی را نیز در نظر داشته و آنها را رعایت کند. این روانشناس با اشاره به این موضوع یادآور میشود: برای گفتن این خبر نمیتوان استانداردی در نظر گرفت که برای همه انسانها و در هر شرایطی قابل اجرا باشد، بلکه باید به مسائل مختلفی مانند شرایط روحی بیمار نیز توجه داشت.
وی با تاکید بر اینکه خبر شرایط بد بیمار باید از سوی پزشک معالج و با در نظرگرفتن وضع بیمار به او و خانوادهاش گفته شود، میافزاید: هماکنون بیماران از نظر اخلاقی و حقوقی این حق را دارند که از بیماری خود مطلع بوده و در جریان کامل مراحل درمان باشند. تصمیمگیری در خصوص درمان بیماری نیز باید بین پزشک و بیمار به اشتراک گذاشته شود، یعنی پزشک نباید به تنهایی در این مورد تصمیمگیری کند.
سارا قراچه خاطرنشان میکند: طرز گفتار پزشک هنگام صحبتکردن درباره بیماری نیز بسیار مهم است و در این شرایط او باید از تماس چشمی مداوم با بیمار اجتناب کند. البته این موضوع به این معنا نیست که پزشک نباید به بیمارش نگاه کند، بلکه این تماس چشمی نباید پیوسته و دائم باشد.
همچنین از نگاهکردن با حالت بیتفاوت و از جایگاه فردی در مقام بالاتر نیز باید خودداری کرد. توجه پزشک به بیمار نیز باید در حد متعادل باشد تا موجب وابستگی بیمار به او نشود. از طرف دیگر، توصیه میشود فاصله روانی میان پزشک و بیمار حفظ شده و از هرگونه بحث فلسفی نیز پرهیز شود.
به این معنا که در این موقعیت نباید از جملاتی مانند «مرگ حق است»، «همه ما روزی میمیریم» و... استفاده شود.
فردی که با بیماریهای صعبالعلاج و دشوار دست به گریبان است، از نظر روحی نیز دچار مشکلات و تغییراتی میشود و ممکن است اضطراب و نگرانیهای خاصی را تجربه کند. به همین دلیل خوب است پزشک معالج، بیمار را تشویق کند تشویشها و نگرانیهای ذهنیاش را بنویسد، چون انجام چنین کاری به افکار و نگرانیهای او نظم میبخشد.
از طرف دیگر، خوب است اعضای کادر درمان هم گاهی خودشان را جای فرد بیمار بگذارند و شرایط محیط را از نگاه او ببینند. با این کار بهتر میتوانند تفاوت میان احترام و ترحم را درک کنند. این روانشناس ضمن بیان این مطلب میگوید: این بیماران معمولا خیلی راحت متوجه ترحم دیگران میشوند و از این شرایط، احساس بدی پیدا میکنند. همچنین با توجه به اینکه بسیاری از این افراد دائم حس میکنند در مرزی میان بودن و نبودن یا مرگ و زندگی قرار گرفتهاند، توجه و حساسیتهای رفتاریشان نیز خیلی بیشتر از یک فرد سالم خواهد بود.
فرصت کافی برای گفتن یک خبر بد
«هنوز از اتاق پزشک بیرون نیامده بودم که بیمار بعدی وارد اتاق شد. پزشک هم خیلی سریع و در عرض چند ثانیه به من گفت به چه نوع بیماری مبتلا شدهام.»
خیلی از پزشکان همینطور هستند. آنها تند و سریع درباره بیماریهای سخت و ترسناک صحبت میکنند و به حال روحی بیمار چندان توجهی ندارند. بعضیها اما طور دیگری رفتار میکنند.
هانیه هاشمپور که چنین تجربهای دارد، میگوید: پزشک معالج من حدود 45 دقیقه درباره بیماری، علائم و روشهای درمان آن با من و خانوادهام حرف زد و به همه پرسشهایم هم پاسخ داد. برای همین هیچ وقت حس بدی نسبت به بیماریام نداشتم و از آن نمیترسیدم.
سارا قراچه نیز ضمن تائید این مطلب یادآور میشود: گفتن چنین خبری باید در زمان و مکان مناسب انجام شود. به عبارت دیگر، از قبل حتما باید فرصت کافی برای این کار اختصاص داده شود و میان کارهای دیگر نباید به این موضوع مهم پرداخت.
ندانستن بهتر است یا دانستن؟
بعضیها فکر میکنند اگر بیمار واقعیت را نداند به نفعش خواهد بود، در حالی که به گفته این روانشناس، بیاطلاعی بیمار از وضعی که در آن قرار دارد، موجب میشود او تا پایان عمر با ابهام و نگرانی زندگی کند. چنین شرایطی نیز باعث خواهد شد بیمار دچار وسواس فکری شده و در نتیجه اعتماد خود را نسبت به کادر پزشکی از دست بدهد.
البته بعضی از خانوادهها هم خودشان ترجیح میدهند اطلاعات کافی درباره بیماری نداشته باشند یا از پزشک میخواهند در این مورد با بیمار صحبتی نکند. در این وضع که ناشی از شرایط فرهنگی و اجتماعی جوامع مختلف است، دیگر نیازی نیست مساله را با بیمار در میان بگذاریم، ولی بهتر است از اطرافیان او دلیل این خواسته را بپرسیم و برایشان توضیحات بیشتر و دقیقتری بدهیم.
در هر حال، نکته مهم این است که در شرایط معمول بیمار باید درباره بیماریاش اطلاعات کافی و صحیحی در اختیار داشته باشد و بداند چه روشهایی برای درمان این بیماری وجود دارد. با دانستن واقعیت و همچنین شناخت روشهای درمانی نوین مسلما نگرانی و اضطراب او نیز کمتر از قبل خواهد شد.
نیلوفر اسعدیبیگی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد