نقدی بر فیلم «ارغوان»، ساخته کیوان علی‌محمدی و امید بنکدار

فرم عالی با قصه کشدار

درباره «ارغوان» که ادعای سینما دارد اما نهایتا یک نقاشی است

رنگ و لعاب هفت دست؛ قصه و فیلمنامه هیچی

تا همین چند سال پیش در سینمای ما، کسی دنبال «مخاطبِ خاص یا عام» نبود. تماشاچی به این دوتا تقسیم نمی‌شد چون فیلم‌ها همه چیزش بر مدار عوام می‌چرخید یعنی برای همه ساخته می‌شد. فیلمساز تجربه‌گرایی می‌کرد اما کارش ضدمخاطب نبود.
کد خبر: ۸۵۴۱۲۹
رنگ و لعاب هفت دست؛ قصه و فیلمنامه هیچی

برسیم به این سال‌ها که تب خاص‌سازی بدجور برخی فیلمسازان به ویژه جوان‌ها را در هول و ولای فیلمِ ساختارشکن انداخته تا خودشان را تافته جدابافته از بقیه بپندارند.

به نظر برخی از این جنس کارگردانان در خاص‌ساختن، کمی به مخاطب سینما احترام می‌گذارند اما صرفا دنبال تجربه هم نیستند بلکه مدعی‌اند مثل امید بنکدار و کیوان علیمحمدی یک جور می‌سازند چه فیلم کوتاه باشد چه سریال و همچنین سینما.

در «ارغوان» که فیلم تازه‌ این دو فیلمساز است، بنکدار و علیمحمدی بیشتر دنبال نشان دادن فرم هستند. البته در این اثر به جای فرم‌ ـ ساختار همه نبوغ‌شان شده دکور. دوست دارند از عاشقی بگویند زمانی به معنی عشقِ همیشگی و گاه دلبستگی افراطی به موسیقی! راستی مخاطب دغدغه «ارغوان» را چه دیده؟ شاید نشان دادن کارگردانی، شاید دوربین‌بازی، شاید بازی با نور همان رقص نور یا ذوب در موسیقی و کنسرت و اینها ... .

ببینید پس شد روایت‌های متنوع از یک فیلم معمولی؛ ولی مگر می‌شود بخواهی دم از یک بوم نقاشی پر زرق وبرق در سینما بزنی اما فیلمنامه درست و حسابی نداشته باشی؟ یا این که زیادی روی تئاتر زوم کنی و نتیجه بشود ابداع در کارگردانی؟ نه!

قصه تئاتری «ارغوان» پاشیده شده در دیالوگ‌های بی‌حس مهتاب کرامتی و البته مهدی احمدی که گویا قرار است سر و کله‌اش در همه فیلم‌های از جنس هنری پیدا شود. گفتیم قصه؛ همانی که عمدتا در آثار این دو کارگردان، نبوده اما در این کار بالاخره فهمیده‌اند که سینما مساوی است با داستان گویی.

فیلم روایتی میان سه بازه زمانی است که درامی نصفه نیمه را در این بین خلق کرده و درونش هم چند کاراکتر بی‌جان انداخته تا داستانش را به زور به جلو بکشد. حالا چرا بی‌جان؟ البته فرم انتخابی فیلم به اجبار، ریتمش خیلی کند است بنابراین توقع نداشته باشید دیالوگ‌گویی‌تر وتمیزی یا کشمکش داستانی ببینیم.

«ارغوان» با ساختاری که دوست دارد انگار متفاوت باشد و البته در کارگردانی هم عرض اندامی کند، برای مخاطب قصه‌پسند حوصله‌بر می‌شود. همان‌طور که گفتم گویا فقط می‌خواهد «کادر در کادر» باشد یعنی این که دوربین با قاب‌بندی‌اش عشوه‌گری کند!

این قاب‌بندی یک الزاماتی را دورش جمع می‌کند اعم از نورپردازی، طراحی صحنه، تدوین و حتی افکت‌های تصویری و ... که روی هم می‌شود نمایی براق از میزانسن‌ها. عجله هم نکنیم خلاقیت‌شان عمدتا بد نیست. چطور؟

برعکس لحظات اول که فکر می‌کنی نمی‌شود تحملش کرد اما شاید همین میزانسن‌های رنگین‌کمان‌مانندش، باعث شود پای فیلم بنشینی حتی اگر کسالت‌بار باشد. با این حال برای نمایش همین تابلوی نقاشی به عنوان کارگردان، نیاز به قصه‌گویی داری و این که ادا و اطوار حدی دارد!

از طرفی چقدر بدند این بازی تئاتری بازیگران «ارغوان»؛ تقصیر کارآکترها نیست بلکه مقصر عدم طراحی نقش‌ها و کارگردانی آن است که بیش از اندازه، تصنعی شده‌اند. به عمد هم این بازی رباتیک، به‌کار گرفته شده ولی چرا عمد؟ مثلا لهجه شیرازی اصلا به درد این فیلم نمی‌خورد. برای «ارغوان» که ملو ـ آهسته‌وار‌ـ است ریتم کندش را نباید ایراد گرفت به‌خصوص این که روایتش تئاتری است؛ از این بابت پنبه آن را کاملا نمی‌زنیم چون در و تخته‌اش یکی است و مثل یک نمایش رادیویی شده.

اما تم عاشقانه را نمی‌فهمم! به چی و کی؟ شاید سبک جدیدی از عشق است که کسی ندیده و نشنیده. چه خوب که حداقل دیدنش اصلا سواد موسیقایی نمی‌خواهد.

دوربین مرعوب‌کننده‌ای ندارد ولی بدک نیست. خیلی روی کادربندی و از «راست به چپ رفتن و برعکس» توجه کرده. دوربین ثابتش نیز می‌خواهد خاص باشد؛ خاصی که مثل سینما نیست. جز این که دنبال تعریف جدید از سینما باشد چیزی مثل «تئاترِ با دوربین!»

کلی نور رنگارنگ هم پاشیده روی نماها مثل سکانس‌های شبانه؛ دوست دارد کارت‌پستال تحویل تماشاچی بدهد. این هم نوعی خوش‌سلیقگی ا‌ست لابد. این را ترکیب کنید با بازی نچسب بازیگرانش. بیشتر کارتونی می‌شود تا رئال.

همه این توصیفات نشان از بدی «ارغوان» نیست اگر هم باشد به معنی بدی مطلق نیست. به نظر ساختن این جور فیلم‌ها کاری‌ است مثل «آزمون و خطا» در سینما. می‌سازند بلکه ذائقه مخاطب را نه تنها تغییر دهند بلکه متنوع‌تر کنند. اتفاقا این‌قدر فیلم نچسب، در این زمره ساخته‌اند و دیده‌ایم که اثر متوسطی مثل «ارغوان» که یک سر و گردن بالاتر از آثار همجنس خودشان است، را هم با دلسردی می‌بینیم. بالاخره خیلی‌ها این‌جور فیلم‌ها که ساختاری بین کلاسیک ـ تجربی دارند را در اولویت اولشان برای دیدن نمی‌گذارند.

اما باید مراقب بود در ساخت «ارغوان» که شبیه یک کلاژ شده، نباید ادا درآورد یعنی این‌که فقط به میزانسن و دوربین پویا فکر نکنید و ادای فرم درنیاورید! بالاخره تعریف سینما مشخص است.

خوشبختانه در کار بنکدار و علیمحمدی با یک اثر روشنفکرانه روبه رو نیستیم اما مدعی نشویم که آرام‌بخش است و این حرف‌ها. هرچقدر زور بزنیم و مدعی باشیم که فیلم ما تئاتری است و یک چنین اصطلاحاتی اما مدیوم این دو متفاوت است.

تئاتر و سینما در روایت نمی‌توانند به هم بچسبند و فرمشان بریکدیگر منطبق نمی‌شود. جز این که دنبال این باشید که مخاطبتان را صرفا خاص یا فقط عام کنید!

محسن غلامی (قلعه‌سیدی)

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها