حسن لاهوتی (سبزوار 1323)، استاد ادبیات فارسی و انگلیسی، یار و یاور مرحوم سیدجلال‌الدین آشتیانی ـ که سال‌ها در کار ترجمه متونی در معرفی اسلام از محققانی منصف به قلمی دلنشین مشغول بود ـ در این روزهای پایانی سال به دعوت حق لبیک گفت.
کد خبر: ۵۴۹۳۵۸
فسانه عاشقان خواندم شب و روز

بیشتر آثاری که لاهوتی به فارسی ترجمه کرد درباره مولاناست. وی پس از ترجمه آثاری چون «شرح مثنوی معنوی مولوی» اثر نیکلسون در شش جلد، «شکوه شمس: سیری در آثار و افکار مولانا جلال‌الدین رومی» از آنه‌ماری شیمل، «مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب: درباره زندگی، معارف و شعر جلال‌الدین‌ محمد بلخی» از فرانکلین لوئیس و «جان جان: منتخباتی از دیوان شمس همراه با ترجمه انگلیسی و توضیحات از نیکلسون، چندی بود با کوزه خود سراغ دریای مثنوی رفته بود که مثنوی مولوی قصه عشق نامکرر است. این آب بر هر که جویای آن باشد جوشان خواهد شد و هرکس را بسته به ظنش به قدر تشنگی می‌چشاند:

باز باش ای باب رحمت تا ابد/ بارگاه ما له کفوا احد/ بازباش ای باب بر جویای آب/ تا رسد از تو قشور اندر لباب

مرحوم لاهوتی خوش داشت همه عمر صرف مولوی کند و چندی بود مشغول به نثر درآوردن مثنوی بود. با آن قلم باحوصله، گزیده‌جو، به‌گزین و دلنشینش؛ کاری سترگ و زمان‌بر که پشت‌گرمی ندید و بر زمین ماند. طرحی دیگر افکند و آن در قالب بیان و روایت منتخبی از قصه‌های مثنوی بود که در قالب کتاب «ارغنون مولوی: درباره جلال‌الدین‌محمد بلخی و مثنوی مولوی» (نشر نامک، زمستان 1390، 402 صفحه رقعی) منتشر شد.

ارغنون مولوی، در قالب یک مقدمه و هشت فصل و چند نمایه، همچون سخنرانی‌ای پاکیزه و روان، مختصر و به دور از حشو و زواید و در عین حال مستند سامان یافته است.

فصل نخست درباره خود مولاناست و سخن از روزگار خامی تا پختگی او می‌گوید و نقش‌آفرینان زندگانیش را از زبان آثار آنان و به کمک سخنان خود مولانا معرفی می‌کند و تأثیرشان را بر اندیشه‌های او نمایان می‌سازد: سخن از بهاءالدین ولد و برهان‌الدین ترمذی و شمس‌الدین تبریزی است. آنقدر مجال نیست که مولف سراغ پیشینیان فکری قدیم‌تر مولانا همچون فریدالدین عطار و ابوحامد غزالی را هم بگیرد.

مرحوم لاهوتی قصد ندارد خود و خواننده را در گیرودار منشا و ماخذجویی‌های محققانه بگرداند. غرض اصلی را می‌جوید: «بحث بر سر هنری است که مولوی در تلفیق اندیشه‌ها از خود نمایانده است و مکتب مثنوی را برای پرورش جان انسان و برکشیدن او به سوی آسمان بنیاد نهاده است. روی سخن با پیروان و نوآموزان مکتب مثنوی است.» (مقدمه)

فصل دوم، سخن از جهان‌بینی مولانا به میان می‌آورد و از فصل سوم به دریای مثنوی فرو می‌رود و طبعا از نی‌نامه می‌آغازد. شگفت آن‌که شاید مولوی از معدود عارفانی باشد که این‌همه شهرتش نه به دلیل کراماتش که به دلیل سخنانش است و درنگ در این نکته فرصت مغتنمی پیش می‌آورد که مولف به مقابله با بهانه‌های «مناقب‌العارفین» افلاکی در کرامت‌آوری‌هایش برای مولانا برخیزد. (ص76)

در پنج فصل بعدی، سخن از جان و عقل و عشق از زبان عارفی است که عقل و دانش را برای پرورش جان می‌خواهد وگرنه از آنها بیزاری می‌جوید، چه اگر جان یار عقل و دانش شود آدمی را از مرتبه فرشتگی درمی‌گذراند و البته «مولانا صوفی‌ای است ابن‌الوقت که نقد را به نسیه نمی‌فروشد و از این است که نمی‌خواهد منتظر فردا بماند، بلکه می‌خواهد همین امروز در همین جهان، رستاخیز را به تماشا نشیند و جهانیان را در برابر آفریدگار ایستاده ببیند، می‌خواهد انسان‌ها همه به کامل‌ترین مراتب انسانی دست یابند و خلق‌وخوی ایزدی پیدا کنند تا شایسته همنشینی یزدان شوند»؛ این‌همه سخن از شهد و شکر و قند و حلوا و شیرینی در سخنانش بی‌سبب نیست.

در پی نی‌نامه، این فصول (سوم تا هفتم) با داستان پادشاه و کنیزک از بلندترین داستان‌های مثنوی آغاز می‌شوند؛ داستانی با ظاهر عاشقانه که در واقع کوششی است خردمندانه برای بازکردن معنی جان و رنجوری آن که درمانش تنها با طبیب جان‌شناس است.

فصل بعد، زیر عنوان «داستان ابلهان» بهانه‌ای است برای آموختن معنی مردگی و زندگی و کشته شدن و زنده شدن از زبان مولانا در قالب سه داستان دزد بی‌خبری که برای دزدی به سراغ مارگیری رفت، داستان گریز عیسی از احمق و سرانجام داستان خواهش نسنجیده جوانکی نادان از عیسی برای زنده کردن استخوان‌های مرده‌ای که از قضا از آن شیری بود.

فصل بعد از تردید زاییده ذهن ستیزه‌جویی متعصب حکایت دارد که درصدد برآمد دانایی از اهل یقین چون علی(ع) را بیازماید و بهانه‌ای می‌شود برای مولف تا صفت‌های علی را از زبان مثنوی بازگوید و به مناسبت، سخن از عقل و نیاز به عاقلی که راهبر شود به میان آورد. فصل هفتم هم با عنوان «حدیث عبادت»، در پی نقل سفارش پیامبر(ص) به علی درباره همنشینی با عاقل، سخن از عبادت معنوی عقل دارد که بس سودمندتر از عبادت ظاهری جسم است و سرانجام فصل واپسین با نام «عاقل عاشق» به مدار قصه خاصی نمی‌گردد، بلکه اوصاف مکتب عقل و مدرسه عشق را از اینجا و آنجای مثنوی فراهم می‌آورد.

مثنوی مولانا، با این ادبیات پهناوری که در شرق و غرب حول آن شکل گرفته است، همواره مجال فراخی برای قلم‌فرسایی‌های نویسندگان می‌تواند فراهم آورد؛ اما آشکار است مرحوم لاهوتی قلم را لگام‌زده و در جاهایی که به‌آسانی می‌تواند تاخت آورد از اضافه‌گویی‌ها خودداری کرده و بر تک‌تک کلمات به کار برده مراقبت داشته و صورتی شیرین، روان و پاکیزه به‌سان معنی آن فراهم آورده است.

مثلا معنی اشعار را به لطافت در قالب جملات بعد از آن آورده و تکلیف لغات دشوار را در پانویس روشن ساخته و از شیوه سنتی نقل اشعار، سپس ذکر معانی مفردات همراه با ریشه‌یابی و نهایتا نقل معنی بیت دوری گزیده تا بیهوده سخن به درازا نکشد، هرچند همین شیوه نیز گاه تقیدهایی آورده است. (ص 64-65)

درباره گزینش داستان‌ها گرچه به تصریح نویسنده در مقدمه، همه بر گرد موضوع جان و عقل و عشق می‌گردند، ولی همه داستان‌های فرعی و اصلی و نیز نقل‌ها را به‌آسانی نمی‌توان در روندی همخوان قرار داد (مثل حکایاتی که از «مقالات» در ص 30ـ35 نقل شده‌اند و ذکر برخی داستان‌های مثنوی در ص 60 به بعد).

از این‌رو آشکار نیست آیا این دفتر آغازی برای یک مجموعه است (که هست) یا آن را پی‌آیندی نیست. دیگر آن‌که در ماجرای پادشاه و کنیزک برخلاف ماجراهای دیگر کتاب که نقل داستان تنها همراه ذکر معنی روان آنهاست، پای تفسیر و تعبیر هم به میان می‌آید و به‌رغم تصریح نویسنده در مقدمه، به گمانه‌زنی‌های مربوط به منشا آن نیز اشاره می‌شود و عملا شکل شرح گزیده مثنوی به زبان ساده به خود می‌گیرد.

همچنین به داستان گریز عیسی از احمق که می‌رسیم، با مقایسه نقل‌های متفاوت این داستان در منابع مختلف، بحث دامنه‌داری به میان می‌آید تا پرده از راز تصرفات مولوی در این داستان برای آن‌که داستان را هم معقول‌تر و هم عارفانه‌تر سازد برداشته شود. (193 به بعد) و سرانجام این‌که در فصول واپسین، به خلاف فصول آغازین که معنی مورد نظر در همان داستان‌های منقول جستجو شده، نویسنده به بهانه موضوع مورد بحث تمام مثنوی را در پی معنی مورد نظر کاویده است.

این موارد گاه ناهمخوانی‌هایی در شیوه گزینش و ارائه معانی به ذهن می‌آورد. با این حال، از پس همه این تلاش‌ها، آرزوی نویسنده این بود که «یافته‌هایش در این کتاب با سلیقه ایرانیان بسیاری موافق افتد که دوست دارند سخنان عارفانه مولانا جلال‌الدین را در قالب جملاتی آسان‌فهم بخوانند و از سختگیری‌ های سرگیجه‌آور لفظی و لغوی اصطلاح‌پروران و نظریه‌بازان عرفان در امان بمانند، چه مولانا خود مثنوی را به قصد آن‌که عبارت‌پردازی‌های نظریه‌پردازان تصوف را بار دیگر در آن تکرار کند نسرود و این کار را تقلید و مردود می‌شمرد، بلکه می‌خواست رهروان مکتب مثنوی را به مرحله تحقیق رساند تا خود محقق شوند و حقیقت را به چشم خود ببینند، نه آن‌که از زبان دیگران بشنوند.» (مقدمه) مولانا به تصریح خود در «فیه‌مافیه»، تحصیل‌ها کرد، در علوم رنج‌ها برد تا فضلا و محققان و زیرکان نزد او آیند و او بر ایشان چیزهای نفیس و غریب عرض کند.

خواننده احتمالا پس از خواندن این کتاب خواندنی تا حدود زیادی مولف را در کار خود کامیاب خواهد یافت. روان مرحوم لاهوتی شاد! که سال‌ها قلم شیوایش با آن معانی بلندش بر روان مخاطبان روان بود.

حسین خندق‌آبادی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها