با نقش یاور در سریال شب دهم شناخته شد. پیش از آن هم چند تجربه بازی در تلویزیون داشت ، اما خودش معتقد است حسن فتحی او را به تلویزیون معرفی کرده است ؛ بعد از آن هم فعالیتش با «روشن تر از خاموشی» ادامه یافت.
کد خبر: ۵۱۶۳۸

پرویز فلاح پور، 48 ساله است و دوستدار نقشهای پیچیده و چند لایه. فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی است ، رشته ای که به قول خودش به درد این حرفه نمی خورد.
در حال حاضر، سریال هنگامه با بازی او آماده پخش است و اکنون با نقش مصیب مبارکی در سریال «اگه بابام زنده بود»، با فیزیک و لهجه خاص ظاهر شده است.
پرویز فلاح پور را هر سال در کارهای مناسبتی ماه رمضان می بینیم و بعد دیگر خبری از او نیست. شاید دلیل آن اهمیت عرصه تئاتر و نمایش در قبال رسانه فراگیری مثل تلویزیون است.


آقای فلاح پور بازی چگونه پیش آمد؛
از دوران دبیرستان شروع کردیم. بچه بودیم ؛ مثل خیلی ها که الان 2-3 سال است شناخته شده اند و می گویند از دوران کودکی بازیگر بودیم.
انگار 20-30 سال سابقه داشتند. در هر حال ، من پیش از انقلاب فعالیتم را با یک گروه غیرحرفه ای که مسوول آن شخصی به نام قشقایی بود، آغاز کردم ؛ همان کسی که نامش را روی یکی از سالنهای نمایش تئاتر گذاشتند.
بعد از انقلاب هم 23 کار تئاتر در پرونده ام دارم که بجرات می گویم ، 15 مورد آن از کارهای خوب من است. از سال 67 تاکنون 16 سال با گروه حرفه ای خوب ، مسائل نظری و عملی را تجربه کردم و کار با دنده هایی باز را یاد گرفتم که شاید خیلی ها آن را نشناسند.
زمانی که تئاتر را دنبال می کردم ، پیشنهادهایی داشتم. فکر می کردم کار تصویر به روند بازیگری من لطمه می زند.
به هر حال ، در اولین کار با آقای شاه محمدلو که کار اپیزودیکی بود، آن را نیمه کاره رها کردم و رفتم سراغ تئاتر؛ نمایش روشنایی تیره به کارگردانی داوود دانشور. بعد هم کارهای تصویری ام آغاز شد.

تجربه ، آزمایش ، انتخاب و شاید کنجکاوی ؛ کدامیک عامل ورود شما به تلویزیون بود، با توجه به این که می گویید آنقدر به تئاتر علاقه و حساسیت داشته ایدکه کار تلویزیونی را به خاطر آن رها کردید؛
بیشتر کنجکاوی بود. هر بازیگری با مطالبی که می خواند گرایش هایی دارد که می خواهد آنها را تجربه کند؛ مثل بازیگری در تلویزیون و سینما.
در3سال گذشته پیشنهاد بازی در سینما را داشتم ، اما کار در سینما برایم جذاب نیست و این مسلم است که مثل خیلی از بازیگرهای دیگر می خواهم جلوی دوربین سینما خودم را تست کنم.

با پشتوانه تئاتری که دارید، چرا هنوز شرایط بازیگری در سینما برای شما پیش نیامده؛
پیش آمده ، یا از نقش خوشم نیامده ، یا در قرارداد به توافق نرسیدیم ، ولی به این که برای سینما بازی کنم ، علاقه ندارم . بیشتر حس کنجکاوی و تجربه است و در این تجربه مطالعات حاشیه ای هم داشتم که برای خیلی از افراد لازم است و عامل رشد آنها می شود.

یا به انتخاب درست می انجامد.
بله ، الان من می دانم بازیگر تلویزیون با بازیگر سینما - کمی فرق دارد- باید لنز را بشناسد، در صورتی که الان فرقی دیده نمی شود. کسی که بازی نداشته ، آمده جلوی دوربین و دیالوگ گفته و رفته بعد هم عکسش پشت مجلات معتبر سینمایی خورده که احتمالا چشم و ابروی قشنگی داشته...
می توانم به جرات بگویم ما کارگزاران فرهنگی خوبی نداشتیم ، یا کسانی که باید جای خودشان باشند، نبودند؛ چند وقت پیش متوجه شدم انجمن سینماگران منحل شده است. چرا؛ اول باید برادری مان را ثابت کنیم بعد ادعای ارث و میراث کنیم.

با این حال ، از لحاظ ساختاری تفاوتی میان سینما و تلویزیون نیست.
همان طور که شما گفتید، اگر بخواهیم تلویزیون را با سینما بسنجیم می بینیم که تاکنون سینمای ما چیزی نداشته ، در حالی که تلویزیون حداقل چند کار خوب نشان داده است.

بجرات می توان گفت آقای فلاح پور هم در چندتای آنها بازی داشته.
خودم این را نمی گویم ، ولی همیشه سعی کردم طوری بازی کنم که نظر منتقدان و مردم را جلب کنم. فقط گلایه ای از منتقدان دارم که هیچ وقت راجع به بازیگری نقد جداگانه ای نکرده اند.
همیشه راجع به کلیت کار گفته اند، در صورتی که کسانی که سینما و تلویزیون را نقد می کنند، می توانند بازیگر را هم نقد کنند.
شاید می ترسند من و امثال من ناراحت شویم ، ولی این به نفع کسی نیست.

حرف از کارهای مناسبتی پیش آمد. شاید جرقه پررنگ تر شدن این کارها از شب دهم شروع شد. نگاه شما به این کارها چیست؛
من در جایی گفتم ، بهترین ماهی که مسلمانان دارند، رمضان است. اما می بینیم در این ماه هر کار مناسبتی که می خواهد ساخته شود و هر که می خواهد تجربه کند، در ماه رمضان این کار را می کند و اسمش را مناسبتی می گذارد، به طوری که بازیگرها هم بدشان آمده بود که در این کارها شرکت کنند، ولی من هیچ وقت به این فکر نکردم.
کاری به نام «پشت آینه» برای دفاع مقدس داشتم که اتفاقا حدود 7، 8 جایزه برد، اما اطرافیان کاری کردند که من به انتخابم شک کرده بودم. چرا؛ فقط به این دلیل که کار مناسبتی و اولین کار کارگردان آن است.
مگر خانم رویا تیموریان اولین جایزه بین المللی اش را برای بازی در فیلم کارگردانی که اولین کارش بود، نگرفت؛

از آنچه گفتید، چه نتیجه ای می گیرید؛
معیارهای ما در بازی و نقد اشتباه است . می گوییم ، مردم بالاشهر بهتر از مردم پایین شهر قدرت تجزیه و تحلیل دارند، در حالی که من در منطقه رباط کریم و شهریار کسانی را می شناسم که خیلی هم باسواد هستند.
این معیارها به همه جا کشیده شده. در حالی که یک کار خوب یا بد به کارگردانی خوب ، فیلمنامه خوب و نقش خوب است.

با توجه به این که تلویزیون و تئاتر مقوله هایی جداگانه اند، مرز میان نقشهایتان را چطور انتخاب می کنید؛
اول از نقشهای پیچیده و چندلایه خوشم می آمد. مثل نقش یاور در سریال شب دهم ، یا همین مصیب مبارکی که نقش چندلایه ای است.
چون از بچگی در سختی بودم و سختی کشیدم ، کارهای سخت را دوست دارم.

با توجه به این که می گویید خواهان نقشهای چندلایه هستید، مصیب مبارکی چه پیچیدگی هایی دارد؛
15 روز بیشتر وقت نداشتم و اگر زمان داشتم ، نقش را ریزتر می کردم.
در حرکات دست و صورت و گونه و چشم و... اکثر بازیگرها حرکت دست درستی ندارند؛ مثلا کسی مثل اویسی ممکن است حرکاتش غریزی باشد، اما بازیگر دیگر باید قالب نقش را بگیرد و استخوان بندی کار را دربیاورد.

تصور آقای اسعدیان از این شخصیت چه بود؛
مصیب از نظر او یک آدم خسیس است که خساستش شیرین است و ایشان اعتقاد داشت این نقش می تواند سریال را بالا بکشد، یا آن را پایین بیاورد. من واقعا برایش مایه گذاشتم و 3ساعت بیشتر نمی خوابیدم.

مصیب مبارکی را از دل اجتماع بیرون کشیدید یا به مرور شخصیتش شکل گرفت؛
سرایداری را در پاساژی می شناختم که تیپ قشنگی داشت. قوز داشت و حالت دستش خیلی عقب تر از خودش بود می گفتند اخلاقا آدم خسیسی است.
رفتم و با او چای خوردم. لهجه شمالی داشت ، اما ما احساس کردیم لهجه کردی شیرین تر است.

قبول دارید حسن فتحی شما را در تلویزیون کشف کرد؛
بله.

چرا کار را با همایون اسعدیان ادامه دادی؛
قبلا زمانی که کار تئاتر می کردم. ایشان نقد می نوشت . آقای فتحی درباره کار من چند نقد خوب کرد. این موضوع در ذهن او بود، تا این که در تلویزیون «پهلوانان نمی میرند» را کار کرد از من هم دعوت کرد، ولی من چون کار تئاتر داشتم ، نتوانستم بازی کنم.

تا «فردا دیر است» و «روشن تر از خاموشی» که در هر کدام نقش کمرنگی داشتید.
بله ، نقش تک بعدی بود. در آنجا فکر کردم حسن فتحی از من ناامید شده است.

باز هم نقش قدرت سریال ملاصدرا را بازی کردید؛
از این سریال هم به دلیل تعدد بازیگرها، لهجه ها و البته فلسفی بودنش ، خیلی ها خوششان نیامد.
به نظر من بازیگر با 3 فاکتور موفق است ؛ بیان خوب که من 15سال روی آن کار کردم و فقط صحبت کردن نیست. پیچیده است.
داشتن بدن آماده و علم بازیگری نیز 2عامل دیگر است. اگر این سه فاکتور نباشد بازیگر بعد از چند بازی بعد فراموش می شود.

با بازی در نقش مصیب مبارکی. از این فاکتورها استفاده کردید؛
برای بیان مصیب 30 درصد گذاشتم اگر بیان مصیب و کششهای صدا و لهجه و آهنگ صدا را از او بگیرید، چه می شود؛
من سعی کردم این اتفاق بیفتد. توقع داشتم بازیگر مقابلم طور دیگری جواب بدهد، اما ناخودآگاه کاری می کردم جبران بشود.

به نظر شما چه کسی باید مقابل مصیب مبارکی قرار می گرفت ؛
{با خنده} البته آقای انصاریان خیلی خوب بود، فکر می کنم آنها هم مشکل ضیق وقت و شتابزدگی داشتند. به همین دلیل فکر می کنم ، خدا در این نقش به من خیلی کمک کرد.
آنقدر برای این نقش مضطرب بودم که خواب نداشتم.

برای نقشهای دیگرتان هم اضطراب داشتید؛
بله ، تا وقتی کار پایان یابد، یا عکس العمل مردم را بدانم. هر چه پیش می رفت ، می شدم مبارکی و تا 10، 15روز هم با من بود.

مثل همان تداوم حسی که در تئاتر داشته اید؛
بله ، در بازیگری نیز باید بتدریج از نقش جدا شویدتا نقش دیگری جای آن را بگیرد.

پس چطور بعضی ها در طول سال شاید هم ماه ، چند نقش متفاوت اجرا می کنند؛
حتما خیلی آماده اند.

برگردیم به «اگه بابام زنده بود» راستی ، چرا نام سریال از «دزدان با شخصیت» به این نام تغییر یافت؛
البته این نام را شبکه تغییر داد و من معتقدم نام سریال باید با موضوع همخوان باشد و به اصطلاح تماتیک باشد.

اگه بابام زنده بود، برمی گردد به زندگی سیامک نه مصیب.
این طور نیست. در هر حال پیشنهاد را خود سیامک داد. کارگردان گفت هر کس نامی برای سریال انتخاب کند، یک سکه پیش من دارد تا این که سیامک این نام را گفت.

سکه را گرفت؛
بله ، همان موقع آقای اسعدیان سکه را داد و گفت : «بگیر. نری بگی سکه را نداد.» {با خنده}

طنز آقای اسعدیان ، طنز خاصی است ؛ نوعی طنز فانتزی که با طنز دیگران فرق دارد.
من موافق آن نیستم. خود آقای اسعدیان می گوید رگه هایی از طنز دارد، اما من می گویم کمیک است ؛ مثلا همان طور که شما می گویید تونل زدن از خانه ای به داخل جواهر فروشی ، نه واقعی است ، نه غیرواقعی.
ولی در هنر هیچ چیز واقعی نیست و همه چیز توهمی از واقعیت است. در غیر این صورت می شود مستند. واقعا چه کسی می تواند بگوید زندگی ملاصدرا همان است که فتحی نشان داد.
کسی مثل قدرت چطور با ملاصدرا در ارتباط باشد؛ به هر حال در هنر غلو هست. اگر خیالپردازی را از هنر بگیریم ، دیگر هنرنیست.

پیام سریال چیست؛
من هیچ وقت راجع به پیام فیلمی صحبت نمی کنم ، ولی اصل این است که پیام و سخنی نداشته باشد. یکی از اشتباهات سریال های ما این است که می خواهیم در آخر پیام بدهد ؛ مثلا جنگ و صلح تولستوی هیچ پیامی نمی دهد، در حالی که هر فصلش پیامی دارد.

از کارهای مناسبتی ، کدامیک را بیشتر می پسندید؛
ابتدا فکر می کردم کار سعید سلطانی تنها رقیب ما خواهد بود، اما دلیلش را نمی دانم. فکر می کنم ، کار آقای عطاران و اگه بابام زنده بود جدای از بازی خودم کاری است با ساختاری چفت و بست دار ؛ چیزی که الان در «خانه به دوش» نمی بینیم و همین عاملی است که باعث افت این سریال نسبت به قسمتهای اولیه اش شده.

سخن آخر؛
اگه من تونل نمی کندم. بابام این کارو می کرد.

مریم درستانی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها