با رونقی که مطبوعات به بازار مجریان و گویندگان رادیو تلویزیون داده اند خیلی امیدوار شده بودیم که بالاخره یکی از این صدها روزنامه،هفته نامه، دوهفته نامه و الاغیرالنهایه نامه ایکه مثل نقل و نبات در مجلس عروسی
کد خبر: ۴۶۳۲
زیر دست و پااز ماهم که یک اهل بخیه قدیمی و آنتیک هستیم سراغی گرفته و عکس و تفصیلاتمان را منتشر خواهد کرد و حساب کرده بودیم که یک مصاحبه کوچولو، احتمالا، آبی زیر پوست چغر شده مان خواهد دواند و برمان خواهد گرداند سر خانه اول و عالم گویندگی و مجری گری ، حالا در رادیو تلویزیون نشد، قحطی مجالس عقد و عروسی و شب هفت و چهلم اموات که نشده ، آنجاها هم راهمان ندادند، در رادیو تلویزیونهای پارسی گوی فرنگی را که دیگر گل نگرفته اند، مگر بیشتر از یک گذرنامه مایه می خواهد؛! بعدش هم کاری ندارد، کافیست آدم چشمش را ببندد و چاک دهانش را باز کند، کی دیده که کسی از لیچار بافتن و فحش دادن خناق گرفته باشد که ما دومیش باشیم ؛! ولیکن خدا انصاف بدهد روزنامه چی جماعت را که وقتی با یکی لج باشند و نخواهند کاری برایش بکنند، نه به دست و پا کردنهایش توجهی نشان می دهند، نه واسطه و وساطت و پارتی بازی سرشان می شود و نه مورس و علامت و چراغ می فهمند که چیست ، برای همین هم هست که ما مکرر گفته ایم اگر دست ما بود می دادیم ریز و درشت و چپ و راستشان را از دم و برای ابد توقیف موقت کرده و یک حالی ازشان می گرفتند که دیگر جرات ننمایند آدمهای زحمتکش و رنج دیده ای مثل ما را بی خود و بی جهت در گوشه انزوا بتپانند. اما این یکی را دیگر کور خوانده اند چون ما از آنهایی نیستیم که با این کم محلی ها از میدان در برویم و یک گوشه ای بنشینیم و برای خودمان ، غصه کلاف کنیم اصلا حالا که آنها نمی خواهند با ما مصاحبه کنند، به جهنم ، نکنند، مگر خویشتن خودمان مرده ایم یا خدای نکرده چلاق شده ایم که نتوانیم با خویشتن خویشمان یک مصاحبه مبسوطی کرده ، گفتنی ها را گفته و افشاکردنیها را افشا بنمائیم بلی همین کار را میکنیم و قال قضیه را می کنیم از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنم راستش این روزها فرصت سر خاراندن هم نداریم ، می دانید که خبرنگارها و گزارشگرهای داخلی و خارجی دست از سرمان بر نمی دارند و ما هم چون حوصله سروکله زدن با آنها را نداریم ، گفته ایم برایشان نوبت بگذارند تا ببینیم بالاخره چه می شود. منتهای مراتب چون خاطر شما برایمان عزیز بود، سپردیم چند دقیقه ای از اوقات گرانبهایمان را به شما بدهند و خیلی هم ارزان پایتان حساب کنند. از چگونگی پیوستنتان به خانواده صدا و سیما بگویید.در واقع این ما نبودیم که به خانواده صدا و سیما پیوستیم ، بلکه خانواده صدا و سیما بود که سراغ ما آمد و ما را به فرزندی قبول کرد. چون آن موقعها ما اصلا نمی دانستیم خانواده بزرگ صدا و سیما در کدام سمت شهرمان می نشینند و به طور کلی از وجود یک چنین خانواده ای بی اطلاع بودیم. می توانید توضیح بیشتری بدهید؛!چرا نمی توانیم ! مگر خدای نکرده لالیم که نتوانیم ؛ قضیه از این قرار است که ما در اوایل جوانی در مغازه قصابی مرحوم ابوی که نور به قبرش ببارد. آن موقعها مریض و زمینگیر بود. با یک حاج آقای خیلی فضولی که مغازه قند و شکر فروشی داشت همسایه بودیم ، و چون داشتیم داروندار ابوی را سه تار می زدیم و می ترسیدیم حاج آقای قند فروش برود و چغلی ما را پیش پدرمان بکند. خیلی دور و برش موس موس کرده و لی لی به لالایش می گذاشتیم . در مغازه اش را آب و جارو می کردیم . خرده فرمایش هایش را انجام می دادیم و یا گوشت فیله و بدون چربی در خانه اش می فرستادیم ، حالا نگو حاج آقای قند فروش پدرزن مدیر خانواده بزرگ صدا و سیمای شهر ماست که البته آن زمانها اسمش خانواده عظیم رادیو تلویزیون ملی بود.سرتان را درد نیاورم همین حاج آقای قند فروش بود که دست ما را در دست داماد زن ذلیلش گذاشت و ما هم که دیگر ته سرمایه پدری را بالا آورده بودیم ، از خدا خواسته رفتیم به صدا و سیما، اول استخدام شدیم . بعد حکم رسمی گرفتیم و دو سه سال بعد هم که در امتحان استخدامی شرکت کردیم ، دیگر ماندنمان قطعی شد و نتوانستیم و نخواستیم دنبال کسب دیگری برویم. صدا و سیما رده های شغلی متنوع و متعددی دارد، چه شد که شما گویندگی و اجرا را انتخاب کردید؛ما در یکسال اولی که به صدا و سیما پیوندمان دادند، همه مشاغل موجود را کهنه کردیم و چون نه جمع و تفریق بلد بودیم که حسابداری کنیم ، نه خط و ربط درست و درمانی داشتیم که برویم امور اداری و نه تن و بدن سالمی برایمان باقی مانده بود که بیفتیم دنبال دکل بندی ، گفتندمان بهتر که برویم گوینده و مجری بشویم که از هر جایش بگیری ، جای درستش را گرفته ای و هیچ کس نمی تواند ثابت کند چیزی سرت نمیشود. و شیرین ترین خاطره تان ؛!شیرین ترین و عسل ترین خاطره ما، مربوط به زمانیست که به علت پاره ای شکرخوریهای عالم و آشکار و غیر قابل کتمان ، چهار سال تمام منتظر خدمتمان کردند. البته اگر اقبالمان کمی بلندتر بود و برادران هیئت آنهمه دلرحم تشریف نداشتند، شش سال اخراج روی شاخمان بود.- پیامی برای گویندگان و مجریان جوان ندارید؛پیاممان را دادیم و رفت ، لابد گوش جنابعالی عیب و ایرادی دارد که ملتفت نشده اید!!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها