در دنیای کنونی جاده اقتصاد، به صورت یکطرفه به نفع کشورهای پیشرفته وتوسعه یافته است
کد خبر: ۲۲۸۲
اندیشه توسعه اقتصادی همواره چالش علمی انسان در طول تاریخ محسوب شده و امروزه نیز این خواسته با تحول و تغییر در اهداف و ابزارهای استخراج ارزش افزوده ادامه دارد و روندی است که پایانی بر آن متصور نیست.اگر توسعه اقتصادی را تلاش علمی برای نهادینه کردن هنر استخراج حداکثر ارزش افزوده اقتصادی درنظر بگیریم ، دستیابی به توسعه با این فرض همراه است که ابزارهای ایجاد و حداکثرسازی ارزش افزوده اقتصادی برای جوامع توسعه نیافته و یا در حال توسعه قابل تامین است . یعنی جوامع توسعه نیافته و طالب توسعه می توانند تحت شرایطی که از آنها به عنوان عوامل و ابزار توسعه تعبیر می شود، این ابزارها و امکان استخراج ارزش افزوده را فراهم کنند.بنابراین از فرضهای جدایی ناپذیر علوم توسعه اقتصادی ، امکان توسعه برای طالبان توسعه است ؛ در غیر این صورت ،علم توسعه ، اقتصادی اولین شاخه علوم انسانی خواهد بود که محمل خود را از دست می دهد و در بهترین حالت ، علمی خواهد بود که نفعی نخواهد داشت.نگاهی اجمالی به تاریخ علم توسعه اقتصادی که عمدتا پس از جنگ جهانی دوم شروع شد، نشان می دهد که جوامع توسعه نیافته در یک مبادله نابرابر با جوامع توسعه یافته قرار داشته اند و در مقابل صدور یا تامین مواد اولیه ، کارهای ساخته شده وارد می کردند که این روند با وضعیت شکننده تری امروز نیز ادامه دارد. نتیجه این روند مبادله ، در ابتدا، فقر دانش آفرینی ، بویژه در حوزه علم اقتصاد برای جوامع توسعه نیافته است . استفاده از کالاهای صنعتی به دانش تولید همان ابزار نیاز نداشت ؛ یعنی کشورهای در حال توسعه هنگامی که کالاهای ساخته شده را وارد می کردند و یا وارد می کنند، برای بهره برداری از آن ، فقط مصرف کننده بودند و در بهترین حالت ، دانش مصرف را به صورت ناقص اخذ می کردند. این روند، انگیزه تولید دانش را تضعیف کرده و در مواردی به صفر رسانده است.به عبارتی دیگر، ساختار مبادلات اقتصادی که از یک سو، عرضه مواد اولیه و خام و از سوی دیگر، عرضه کالاهای ساخته شده است ، بزرگترین ظلم به جوامع خواهان توسعه خواهد بود، امری که مانع خلاقیت و آفرینش دانش و اندیشه پروری در جوامع در حال توسعه می شود و تنها طالبان توسعه را به انتقال فناوری امیدوار میکند.تا زمانی که شکاف جوامع از نظر اقتصادی فقط جنبه کمی داشت ، امکان ترمیم این شکاف و انتقال عوامل رشد اقتصادی ممکن بود؛ اما امروزه این شکاف بیشتر از این که کمی باشد، جنبه کیفی پیدا کرده است . در این زمینه به برخی از تفاوت های کیفی و کمی اشاره میشود:1 - توسعه یافته ها از برنامه ریزی رو به جلو و استراتژیک )راهبردی ( برخوردار هستند؛ اما جوامع در حال توسعه و کمتر توسعه یافته با مشکلات تاریخی و به عبارتی رو به عقب درگیر هستند و تضاد و تناقض در تفسیرها، عوامل و مختصات برنامه های تدوین شده آنها کاملا مشهود است ؛ در حالی از توسعه اشتغال حرف می زنند،اقدام به کوچک سازی دولت می کنند و در حالی که منابع مازاد ارزی دارند، برنامه مشخص برای هزینه آن ندارند.2 - فضای فعالیت اقتصادی )توانمندی های زیرزمینی ، سطحی و هوایی اقتصاد( در کشورهای توسعه یافته کاملا شناسایی شده و مدیریت و اداره آن به نحو مطلوب انجام می شود؛ اما جوامع در حال توسعه هنوز نمی دانند دقیقا چه توانهای محیطی ، فضایی و زمینی دارند و از مزیت نسبی اقتصاد خود در ساختار محلی ، ملی و منطقه ای بی اطلاعند. اقتصاد سنتی کشاورزی در کنار بخشهای صنعتی وارداتی بظاهر پیشرفته ، چهره چندگانگی به اقتصاد آنها داده است .3 - قدرت تشکیل سرمایه و یا انباشت سرمایه در جوامع در حال توسعه خیلی محدود و غیر علمی و ایستاست و انباشت سرمایه الزاما به معنای سرمایه گذاری نیست و حتی گاهی سرمایه راکد است و این حالت برعکس جوامع پیشرفته است.4 - فرار نخبگان ، مهمترین ویژگی های اقتصادی کشورهای در حال توسعه ، نبود زیربنا و روبنا برای دانش آفرینی است و قدرت خلاقیت اندیشه موثر و کاربردی که مستقیما به تولید منجر شود، سلب شده است ؛ و به همین علت است که ذهنهای اندیشمند معمولا جلای وطن میکنند.این ویژگی ، نقطه آغاز شکاف کیفی جوامع در حال توسعه و توسعه یافته خواهد بود. امروزه در رده بندی توانمندی اقتصادی کشورها و میزان پیشرفت اقتصادی جوامع ، نقش تولید ناخالص ملی ، با تکیه بر دارایی های مادی و سرمایه های فیزیکی کمرنگ شده است و سهم عمده را ثروت دانایی )ثمره انقلاب انفورماتیک ( تشکیل می دهد و برخی آمارها از این نکته حکایت دارد که بیش از سه چهارم از قدرت تولید ملی به این عنصر اختصاص دارد. اما اقتصادهای توسعه نیافته ، بخش اعظم و شاید بیش از90 درصد اقتصاد و دارایی آنها، سرمایه های فیزیکی ، منابع طبیعی و فناوری وارداتی وابسته است.البته هنوز شناخت جامعی از کل دارایی های طبیعی خود نیزبدست نیاورده اند و ارزیابی دقیقی از دارایی های خود ندارند. به عبارتی دیگر، ادبیات اقتصادی در جوامع در حال توسعه مبهم و گاهی نزدیک صفر و عمدتا وارداتی است.از طرف دیگر، سرنوشت اقتصادی دنیا و ابزارهای کنترل آن امروزه تغییر کیفی یافته است ؛ چنان که با تغییر انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی به انقلاب اطلاعاتی ، اقتصاد مبتنی بر دانش و علم در مقابل اقتصاد ناکارآمد سنتی مطرح شده است.نرم افزار اقتصاد جدید که عمدتا شامل اقتصاد کشور صنعتی می شود، تولید داده ها، اطلاعات و دانش است و سرمایه های این نوع از اقتصاد، دانش و تبدیل آن به ابزار تولید است . اقتصاد کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته نیز با تکیه بر مبادله سنتی در تجارت بین الملل )کالاهای مواد اولیه در مقابل کالاهای ساخته شده ( و بهره برداری واقعا ناقص و غیر علمی و سنتی از منابع طبیعی و گاهی نیز استفاده قهقراگرایانه از این منابع مشاهده میشود.ابزار استخراج ارزش افزوده )به عنوان ابزار حیات اقتصادی ( در جهان امروز، فناوری های رایانه ای و اینترنت ، نرم افزار آن اطلاعات و دانایی او است . در مقابل نیز کالاهای دستی و فناوری وارداتی و وابسته قرار دارد. فاصله این دو روش و شیوه ، با نرخ تصاعدی توانی افزایش می یابد و رفته رفته ابزار نوین استخراج و مدیریت ارزش افزوده اقتصادی در دست اقلیتی از جامعه جهانی - یعنی کشورهای صنعتی و توسعه یافته - متمرکز می شود؛ به طوری که فرصت رویش و زایش ، تنها در این بخش اقلیت تقویت می شود. و در مقابل ، جوامع در حال توسعه و توسعه نیافته بدهکارتر می شوند؛ چنان که بیشترین تلاش آنها سعی در بقا و کاهش میزان بدهی خواهد بود، روشی که اجتناب ناپذیر است و آثار آن - یعنی سلطه اقتصادی ، سیاسی و همه جانبه کشورهای توسعه یافته - را نیز باید بپذیرند.در اواخر دهه 1940 و1950 در حالی که اقتصاد توسعه تازه پا به عرصه وجود نهاده بود،آسیایی ، آفریقایی و امریکای لاتین در تلاش رهایی از گرداب فقر ممتد و همه گیر بودند اما امروزه این کشورها خواستار کاهش بدهی های خود هستند و کشورهای پیشرفته نیز سر این کشورها منت می گذارند که شاید بخشی از بدهیهای آنها را ببخشند. در حالی که علم توسعه ساخته کشورهای توسعه یافته "ادعا" می کرد کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته بزودی به مراحل پیشرفت می رسند و فاصله کمی این جوامع و شکاف نسبی اقتصادی ترمیم می شود، اما اقتصاد دشمن فقر است و توسعه اقتصادی به دنبال رفاه و گسترش قدرت انتخاب و حذف فقر است . با این حال ، آیا امروزه شعارهای 50 سال پیش )سال تولد نوین علم اقتصاد توسعه ( تحقق یافته است؛در ابتدا قرار بود جاده توسعه و رفاه و پیشرفت چند طرفه باشد و همه فرصت حرکت پیدا کنند،اما امروزه ، اقتصاد به صورت یکطرفه به نفع پیشرفته ها و کشورهای توسعه یافته درآمده است . به عبارت دیگر، این جاده تنها برای مدعیان و پدید آورندگان علم توسعه است . در این مطلب که کشورهای جنوب که از روند جهانی شدن طرفی نبسته اند، کاملا واقعیت دارد. سکوت گروه 8 کاملا در مقابل آن طبیعی به نظر می رسد. بخشهای اقتصادی کشورهای شمال به بازارهای کشورهای جنوب نفوذ کرده اند؛ اما به آنها - بویژه در بخشهای کلیدی اجازه صادرات متقابل نداده اند.اگر ابتدای علم توسعه را مبادله مواد خام و کالاهای صنعتی بدانیم ، امروزه مواد خام در بیشتر موارد جای خود را به تولید داده ها و اطلاعات و علم و دانش داده است.به عبارت دیگر، امروزه اقتصاد پیشرفته به معنای عام جای خود را به "اقتصاد علم " و یا "اقتصاد اطلاعات "داده است.در این اقتصاد که با جهانی شدن ، به تدریج خودرا بر سرنوشت اقتصاد جهانی حاکم می کند، مبادله کالاهای خام و مبادله کالاهای ساخته شده - هر دو - از طرف جامعه پیشرفته به طرف جامعه در حال توسعه و کمتر توسعه یافته جریان پیدا می کنند و این مسیر تقریبا یکطرفه است : ادامه این روند به معنی پیدایش مساله ای به نام نظریه "شکاف مطلق " اقتصادی در سطح جهان است و شاید به طور خلاصه بتوان چنین نتیجه گیری کرد که در روند "جهانی شدن اقتصاد" ، شکاف مطلق اقتصادی در سطح جهان، یک پیآمد قطعی و مسلم خواهد بود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها