خاطرات کاغذی
چوپان دروغگو
روزیروزگاری پسری چوپان که هر روز برای گلهداری به کوه میرفت، خیلی احساس بیحوصلگی کرد؛ بنابراین به این فکر افتاد که مردم روستا را برای سرگرمی، اذیت کند.
روزیروزگاری پسری چوپان که هر روز برای گلهداری به کوه میرفت، خیلی احساس بیحوصلگی کرد؛ بنابراین به این فکر افتاد که مردم روستا را برای سرگرمی، اذیت کند.
گوش مخملی، چشم دکمهای و پنجه مخملی سه خرس نوازشگر بامزه بودند که با صاحبان خود به سفری بزرگ در دل جنگل رفتند. حیوانات عروسکی بسیار هیجان زده بودند که برای اولین بار در آن بعد از ظهر آفتابی یکشنبه به جنگل میآیند. چیزهای زیادی برای دیدن، بوییدن و شنیدن برای آنها وجود داشت. خرسهای عروسکی در حالی که مشغول قدم زدن و کاووش و البته بازیگوشی در گوشه و کنار جنگل بودند، یک دفعه متوجه شدند که از صاحبانشان دور مانده و گم شده اند.
ماجرا در میان قبایل ماسایی، از مشهورترین اقوام آفریقایی که در مرز میان دو کشور کنیا و تانزانیا و در دشتهای دامنه کوه کلیمانجارو زندگی میکردند، جریان داشت. تام، پسر سرخپوستی که هیچ خاطرهای از گذشته خود نداشت، در بین قبیله ماساییها بزرگ شد.
ایزدان به اهالی روستایی که مورد تهدید مهاجمان دریایی بودند، سیستم دفاعی ویژهای بخشیدند، به این شکل که وقتی دشمن حمله میکرد آنها با گرزی جادویی به صخرهای بزرگ ضربه زده و از این ضربه، صدایی طنینانداز میشد که از قدرت مهاجمان میکاست.
در اوایل دهه ۱۹۰۰ که کسب درآمد متوسط برای مردم ژاپن مشکل بود، دختر نوجوانی به نام فومیکو با والدینش امرار معاش خود را از دستفروشی دارو بهدستمیآوردند.
ماجرای بین زاغ و مار بدجنس، برگرفته از حکایتهای کتاب «کلیله و دمنه» بود. داستان زاغی که بر بلندای درختی لانه داشت و از قضا در همسایگی او یعنی پای درخت، ماری سیاهرنگ لانه کرده بود. هر وقت زاغ بهدنبال غذا از لانه خارج میشد، مار بر تنه درخت خزیده، خود را به جوجهها و تخمهای زاغ رسانده و آنها را نوشجان میکرد.
این کارتون تکقسمتی براساس داستانی عامیانه از قبایل ماسایی کشور کنیا به تصویر کشیده شده بود و آن را با روایت دلنشین هوشنگ کرمانی به تماشا مینشستیم. زندگی کرمابریشمی که از سفر در جنگل و خطر طعمهشدن خسته شده بود.
روابط دوستانه روباه، گورکن و خرس وجه متفاوتی از زندگی این حیوانات را به بچهها نشان میداد. هرکدام روحیه متفاوتی داشتند. روباه داستان مثل اجدادش در دنیای کارتونها، همچنان حیلهگریهای خودش را داشت.
زندگی دو خواهر با رفتار و کرداری متفاوت از هم، یکی مهربان و کمک حال مادر و دیگری حسود، خودخواه و بیتفاوت به مشکلات خانواده.
«جادوگر رویاها»، یک کوتوله عینکی بود که وظیفهاش مقابله با دشمن خواب بچهها، یعنی دون کوکو کیتاسنیوس بود. یک شرور دستوپا چلفتی که مصمم بود کابوسهای شبانه را به ذهن بچهها القا کند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد