مجید مظفری بازیگر، کارگردان و تهیه کننده‌ نام آشنای اغلب مخاطبان تلویزیون، تئاتر و سینماست اما فراتر از موفقیتهای کاری، او در زندگی خصوصی‌اش، بسیار احساساتی، مهربان، خانواده‌دوست و باگذشت است. مظفری متاسفانه سالها پیش همسر خود را بر اثر بیماری از دست داده و حالا نیکی دخترش تنها یار، مونس و همدم اوست.
کد خبر: ۵۴۸۷۸۱

 

نیکی 25 ساله است و به حرفه بازیگری علاقه‌مند. اما بیشتر از اینها خانواده برایش اهمیت دارد. به بهانه همین عشق میان دختر و پدر و گفتنی های آنها درباره زندگی خانوادگی شان در تالار سنگلج به سراغ شان رفتیم و در مورد روزهای زندگی و زیبایی های آن به گفت و گو نشستیم. گفت و گوی ما را با مجید مظفری و نیکی بخوانید.

 

ورود شما به عرصه هنر چگونه بود؟

مجید مظفری : چون تحصیلاتم در رشته فنی بود در شرکت مرسدس بنز کار می کردم. در آن زمان زبان آلمانی هم می خواندم ، چرا که قرار بود تعدادی از جوانان فنی شرکت، برای اعزام به آلمان و یک دوره آموزشی انتخاب شوند و من هم بین آنها بودم. در همان زمان ها بود که یکی از دوستان من که تئاتر هم کار می کرد و در کلاس آلمانی نیز با ما همراه بود به من پیشنهاد داد که به تمرین تئاتر برویم. البته تصور و برداشت من از تئاتر چیز دیگری بود. اما چند باری که به تئاتر رفتم دیگر کار و زبان آلمانی را رها کردم و وارد تئاتر و کار بازیگری شدم. در آن زمان هم استادی داشتیم به نام شیروانی که خیلی دوست داشتند من این کار را ادامه دهم. من هم در کلاس های ایشان شرکت کردم و بعد از دوسال که هم کارخانه برای کار می رفتم و هم تئاتر کار می کردم با محسن مرزبان دفتر کاری زدیم و شروع به کار کردیم. اولین نمایشنامه ای که هم به صورت جدی روی صحنه بردیم سال 50 – 51 تئاتر «آ سد کاظم» بود که در تالار سنگلج اجرا شد.

برویم سراغ آغاز زندگی مشترک، در چه سالی ازدواج کردید؟

مجید مظفری: سال 63 با همسرم آشنا شدم و بعد از دوسال با هم ازدواج کردیم. البته باید این نکته را بگویم. من تا رضایت پدر و مادر ایشان و پدر و مادر خودم را جلب نکردم ازدواج نکردم. ازدواج ما به نوعی بسیار سنتی و با احترام به نظر بزرگ تر ها انجام شد. به همین خاطر دو سال صبر کردم.

هر فردی برای انتخاب همسر خود و زندگی مشترکش اولویت های خاصی مدنظر دارد، شما چه ویژگی هایی را برای خود در نظر گرفتید؟

مجید مظفری: برای من یک زندگی سالم و آرام بسیار اهمیت داشت و باید کسی را انتخاب می کردم که این نکته هم برای او مهم باشد. خوشبختانه مجموعه ای از مسائل در گذشته ما دو نفر وجود داشت که به دنبال یک آشیانه آرام می گشتیم و تمام تلاش ما برای این بود که این آشیانه را با کمک یکدیگر بسازیم و در آن احساس امنیت کنیم.   زندگی ما در ابتداسختی های خودش را داشت. من و همسرم در یک اتاق کنار پدر و مادرم زندگی می کردیم. شاید باور نکنید اما روزها سر فیلمبرداری بودم و شبها دیوار می چیدم و رنگ می زدم و گچ کاری می کردم. من و همسرم با هم یک آشیانه کوچک در طبقه بالای خانه پدری ام ساختیم و زندگی خوبی نیز با هم داشتیم ، اما متاسفانه همسر من در اثر بیماری هفت سال پیش فوت شدند و من و نیکی را تنها گذاشت . این مسئله ضربه روحی بسیار بدی را به ما وارد کرد، اما با این حال این دوری را تحمل می کنیم .

نیکی: تحمل دوری مادر بسیار سخت است. بسیار سخت ،اما این هم جزیی از زندگی است. نمی توان به مادر فکر نکرد. من خیلی زندگی را دوست دارم و می دانم تولد و مرگ هم جزیی از زندگی است. البته گفتن این حرف بسیار راحت است اما وقتی مادر من فوت کرد که البته بیمار هم بود  من خیلی روی خودم کار کردم و به خودم کمک کردم تا بتوانم این دوری و مرگ را بپذیرم. این روزها جای خالی مادر را بیشتر احساس می کنم. من 18 ساله بودم که مادرم فوت کرد و الان 25 ساله هستم. درست در اوج جوانی. به همین خاطر جای او بسیار در زندگی من خالی است. البته من همیشه با او حرف می زنم و با او در ارتباط هستم. درد و دل می کنم و گاهی نیز با او قهر و دوباره آشتی می کنم ،اما در نهایت با خود می گویم که باید این دوره از زندگی را هم بگذرانم و با این جملات به خودم روحیه می دهم. البته این را هم بگویم که جای خالی پدر و مادر با هیچ چیز و هیچ کسی پر نمی شود ،فقط صبوری می خواهد و توکل به خدای بزرگ و مهربان.

روح مادر شاد، پس می توان پرسید تعریف شما از زندگی چیست؟

نیکی: به نظر من زندگی بهترین هدیه ای است که از سوی خدا به بندگان داده شده است. من فکر می کنم این تعریف بهترین و کامل ترین باشد. به عقیده من زندگی فراز و فرود های بسیاری دارد اما همیشه برای من فرود ها جذابیت های بیشتری داشته تا  فرازهایش. نه اینکه بگویم بلاها و مصیبت ها را دوست دارم ، ولی اعتقاد دارم که این مشکلات نیز مرحله ای از زندگی است و یک امتحان است. انسان ها باید بتوانند از سد این مراحل عبور کنند .

با توجه به حرفه پدرتان برای شما دختر یک هنرمند بودن سخت نیست؟

نیکی: نه. اصلاً. من از زمانی که متولد شدم با این شرایط کنار آمدم و زندگی کردم و این شرایط هم جزیی از زندگی ما بوده  و با این نوع زندگی خو گرفته ام.

آقای مظفری ! شما در جایی گفته بودید که دوست ندارید نیکی وارد این عرصه شود، درست است؟

  مظفری: چرا دوست دارم. اما متاسفانه دوره ای از سینمای ایران دچار افت بسیار شده بود. این نظر من نیست بلکه بسیاری از هنرمندان نیز به آن اعتقاد داشتند و به همین دلیل از سینما جدا شدند. به نظر من صلاح نیست در این شرایط کسی   مبنای زندگی خود را روی بازیگری بگذارد و وارد سینما وارد شود. اما بالاخره این دوران از بین می رود و دوران ماندگار هم به وجود می آید. به نظر من نیکی راه خوبی را انتخاب کرده است. چون شرایط تصویر را می داند و با کار تئاتر فعالیت خود را آغاز کرده است. من مطمئن هستم که او به خاطر نوع بازی خودش به کاری دعوت می شود نه به خاطر نام پدرش. نیکی اهل مطالعه است و مستقل در این راه قدم برمی دارد و خودش نیز انتخاب می کند. خوشبختانه  توانسته بخوبی از پس تئاتر بربیاید ، به همین علت می تواند از پس سینما هم بر آید.

نیکی خانم !  فکر می کنید جا پای پدر گذاشته اید یا نه؟

نیکی: خیر. چون فکر می کنم در این حرفه هر کسی جای پای خودش را دارد. البته هرآنچه که تاکنون آموخته ام از پدرم بوده و او بهترین الگوی من است. اما من همیشه در خودم می دیدم که ذاتاً به این حرفه علاقه مندم و این خلاقیت را دارم. البته به نظر من هر قدمی برای کاری باید در زمان خودش اتفاق بیفتد. البته من کاری به اتفاقات دوره های مختلف سینما ندارم. خودم دوست داشتم چند سالی  پشت دوربین فعالیت کنم در صورتی که بازیگری دغدغه من است اما باید در ابتدا کسب تجربه کنم. چون در پشت صحنه به نکاتی می رسید و تجربه هایی کسب می کنید که برای جلوی دوربین بسیار مورد استفاده است. این مسئله هم برای من بسیار قابل احترام است که بدون اینکه بخواهم از نام کسی سوءاستفاده کنم به این عرصه پا گذاشته ام. همه دوستان به خاطر آشنایی خودشان با نوع بازی من مرا به کار دعوت کردند نه به خاطر اینکه نیکی مظفری هستم. البته نگاه های مختلفی به من است و من نیز باید با حساسیت و دقت بیشتری کارم را دنبال کنم.  

دغدغه های امروز شما چیست؟

مجید مظفری:. دلم می خواهد همیشه در کارهای خوب و قابل دفاع بازی کنم و البته  تامین زندگی در دوران کهولت زندگی و آینده دخترم دغدغه های جدی زندگی من  است  .

شما در تربیت نیکی تا چه اندازه از الگوهای رفتاری مناسب پیروی کردید؟

مجید مظفری: نوع رفتار هنرمندان در جامعه طوری نیست که مورد توجه قرار بگیرند چون همیشه سعی می کنند مانند یک هنرمند رفتار کنند. حتی اگر دلشان نخواهد باید اینگونه رفتار کنند. باید بسیاری از هنجارها ها، رفتارها، باید ها و نباید ها را درنظر بگیرند. همین رعایت بایدها و نباید باعث می شود که فرزند من هم این رفتارها را بیاموزد و از این رفتارها الگو برداری کند. من بارها می بینم که نیکی خود رفتار مناسبی از خود نشان می دهد، در صورتی که من چیزی در این مورد به او نگفته ام. او خود این رفتار مناسب و این آداب و تربیت را آموخته است.

نیکی: من می خواهم در اینجا به صبوری پدرم هم اشاره کنم. اگر بخواهم از خصوصیات اخلاقی پدرم به نکته ای اشاره کنم می توانم بگویم که بسیار صبور و مهربان است و من نیز از او این ویژگی را آموخته ام. 

پس شما باید از چاردیواری خانه تان تعریف و تصور خوبی داشته باشید؟

مجید مظفری: تعریف من از این چاردیواری آن چیزی است که جامعه به ما می دهد. چون در جامعه زندگی می کنیم و کوله باری از این اتفاقات در جامعه را با خود به خانه می آوریم. سعی می کنیم در چاردیواری خانه مان به دنبال حسرت ها نباشیم. به طور مثال هیچ وقت نمی گویم در خیابان ماشین مدل بالایی را دیدم و حسرت آن را بخورم. اما تلاش برای رسیدن به  چیزهایی که نداریم بسیار خوب استمن همیشه در خانه مطابق با آنچه زندگی می کنم و قرار است در خانه بسازمش صحبت می کنم نه اینکه بیشتر از آنچه که دارم بگویم. اینها باعث می شود که زندگی  خود به خود ساخته و برای هر دوی ما زیبا و دوست داشتنی شود.

نیکی: البته دید من به عنوان یک دختر جوان با پدرم کمی متفاوت است. من به اصول بسیاری معتقدم. مانند با هم بودن و در کنار هم بودن حتی سر یک میز با هم غذا خوردن و حرمت و جمع خانوادگی را به هر چیزی ترجیح دادن. اینها برایم بسیار مهم است. درست است که من عضو کوچک یک خانواده هستم اما بسیار به دور هم جمع کردن خانواده و بستگان اهمیت می دهم. من عاشق مهمانی های خانوادگی هستم و رفت و آمدبا اقوام برایم ارزشمند است.

این طور به نظر می رسد که نیکی بسیار پایبند به روابط خانوادگی است؟

مجید مظفری: بله. نیکی بسیار وابسته به خانواده است و بسیار هم به بزرگ ترها احترام می گذارد. من بارها دیده ام که نیکی بستگان درجه یک را دعوت می کند و خودش به تنهایی تمام کارها را انجام می دهد. چون خیلی  به روابط خانوادگی پایبند است.

نیکی: من معاشرت با فامیل را به هر چیز دیگری ترجیح می دهم.

در خانه شما چه کسی بیشتر آشپزی می کند؟

نیکی: پدرم. البته پدر برای من هم پدر است و هم مادر. دست پخت بسیار خوبی هم دارد. مخصوصاً وقتی که من غذایی را هوس می کنم ،حتماً برایم درست می کند. اما من اصولاً نمی گذارم پدرم زیاد کار کند. چون من کار خانه را بسیار دوست دارم.  

مجید مظفری: البته نیکی لطف دارد اما با کمک یکدیگر کارها را انجام می دهیم.

شنیده ام گاهی هم به زراعت مشغولید؟

مجید مظفری: یک تکه زمین کوچکی در اسفراین داریم که گه گاهی در آن مشغول هستیم و این هم به همان دغدغه ها که گفتم برمی گردد که اگر زمانی رسید که دیگر نتوانستم کار بازیگری را دنبال کنم به کشاورزی بپردازم.

فکر می کنم یک رابطه حسی و عاطفی عمیقی میان شما وجود دارد؟

مجید مظفری: بله. همین طور است. زمانی که من و نیکی تنها شدیم و مادر نیکی ما را تنها گذاشت من به یک همدم نیاز داشتم و نیکی به یک راهنما. من پا به سن گذاششته بودم و نیکی در ابتدای جوانی  بود. این اتفاق افتاد و نیکی همدم من و من راهنمای او شدم. به خاطر همین مسئله ما بیش از پیش به هم نزدیک شدیم و مانند دو دوست در کنار هم بودیم. رابطه عمیق عاطفی دختر و پدر که حالا شبیه به دو دوست صمیمی شده است.

نیکی: بیشتر با هم رفیق هستیم و من این رابطه را بسیار دوست دارم.

در هر زندگی فراز و فرودهایی وجود دارد، شما چطور در برابر سختی های زندگی ایستادگی می کنید؟

مجید مظفری: به نظر من هر کسی که در زندگی سختی می کشد ، بیشتر خودش مقصر است. یکی از بزرگ ترین مشکلات ما این است که قوانین خودمان را نمی شناسیم. باید با دید باز و منطقی به سراغ مسائل برویم تا با مشکلات و سختی ها روبرو نشویم. چون گاهی  خودمان باعث می شویم که دیگران از ما سواستفاده کنند. به این دلیل که آگاهی زیادی نداریم. گاهی اوقات هم از نزدیک ترین دوست خود ضربه می خوریم که اصلاً باورکردنی نیست و فکر می کنم حتی این مساله هم تقصیر خود آدم است. به نظر من هر فردی باید به تمام قوانین زندگی آگاهی داشته باشد تا دچار مشکل و سختی نشود.

بزرگترین شانس زندگی خود را  چه  می دانید ؟

مجید مظفری:  . بزرگترین شانس من در زندگی وجود نیکی است. خوشبختانه همدیگررا بخوبی درک می کنیم. حتی وقتی من از خواب می پرم نیکی متوجه می شود که چرا من از خواب پریده ام.

نیکی: من دلم می خواهد از اینجا به یک نکته ای اشاره کنم. دوست دارم برای پدرم زن بگیرم و به همه فرزندانی که پدر و مادران شان تنها هستند ، این موضوع را پیشنهاد می کنم. ما بچه ها نباید خیلی خودخواهانه با این قضیه برخورد کنیم. من از سال اولی که مادرم فوت کرد همیشه دوست داشتم پدرم ازدواج کند. چون هر انسانی نیاز به یک هم صحبت و همراه دارد. برخی به خاطر سن و سال شان این کار را زشت می دانند، اما به نظر من هیچ آدمی نباید تنها بماند و این فرزندان هستند که باید در برخی اوقات پیش قدم باشند.  ما باید بپذیریم که برخی اتفاقات در زندگی ما از سوی خداوند است و صلاح اوست و یادمان نرود که زندگی بهترین هدیه خداوند به ماست. زندگی همیشه در جریان است و ما نباید راکد و بی حرکت بمانیم  ، حتی اگر بدترین و تلخ ترین اتفاق برای مان بیفتد. من هم سعی می کنم که بی حرکت در این جریان نباشم و همین سعی کردن اولین قدم است.

فرانک قنبری/ چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
بهنوش
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۱
۰
۰
همسر مهربانم عزیزترینم عاشقتم و تا آخر دنیا باهاتم تو بهترین همسر دنیایی تو نور چشمان منی تو عزیزترینمی تو همه چیزمی بهترینم به وجود نازنینت می بالم
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها