دستهای تو رکعتهای زندگی را به زیبایی قرائت کرده و هزار بهار نیایش را در خود پنهان کردهاند. من این دستها را به درستی میشناسم. این دستها برای من دعا کردهاند و هزار شب را ورق زدهاند تا فردایم آفتابیتر بماند.
دست مرا بگیر تا از این گریوههای تنهایی بگذرم.
***
دستت را به من بده، دلت را به خداوند، به چروکهای دستم اعتماد کن. تاریخ در این چروکها قدم زده است.
این دستها که هزار پاییز در مویرگهایش دویده، سرد و گرم چشیدهاند، اما منت کشیده نیستند.
دستت را به من بده، فردا را باید با این دستها ورق بزنی، با این دستها باید بدوی تا خود خدا، تا آنجا که نیایش از سر انگشتانت سرریز میشود.
این دستها فردا آسمان را در آغوش میکشند و من به عینه میبینم تاریخ را ورق خواهد زد.
من این دستها را که از نسل آفتاب هستند، میشناسم. این دستها پای هیچ سندی که آزادیش را به خطر بیندازند، امضا نمیکنند. با این دستها خانوادهای از خودش شروع میشود و میرود تا خود خدا، تا آنجا که جوانهها جوان میمانند و برگ دچار بیمهری درخت نمیشود.
تا آنجا که پنج فصل سال بهار میشود و مردم به چشمهایشان اعتماد میکنند.
دستها را به من بسپار. به من اعتماد کن، من پدربزرگ توام، همان که روزهای زندگیاش را یکییکی کنار گذاشت تا به تو برسد تا با چشمهای تو جهان را ببیند و با دستهای تو به خدا برسد.
***
به من اعتماد کن، به من که فردای توام، به من اعتماد کن.
اعتماد، آفتاب گمشده خانوادههای امروزی است. ما باید به دستهای هم اعتماد کنیم آنقدر که اگر یکی به فرادا وضو گرفت دیگری به جماعت نماز بگذارد.
علی بارانی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد