در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سینمای استرالیا در این سالها بیشتر با سینماگرانی شناخته شده است که پس از ارائه آثاری موفق در کشور خود توانستهاند راه خود را به سوی جهانی شدن باز کنند. از این میان میتوان به نامهای کارگردانانی چون پیتر ویر، گیلیان آرمسترانگ، فرد شپیسی، فیلیپ نویس، جورج میلر و بروس برسفورد اشاره کرد. همچنین از جمله فیلمهای سینمای استرالیا که به مطرح شدن این سینما در سطح جهان کمک کردند، میتوان به فیلمهای «موران دلال» ساخته بروس برسفورد و «گالی پولی» به کارگردانی پیتر ویر و همین طور به سری فیلمهای «مکس دیوانه» و «کروکودیل دندی» اشاره کرد. همچنین نباید بازیگری با نام مل گیبسون را فراموش کرد که بعدها با کارگردانی فیلمهای شاخصی چون «شجاع دل»، «مصایب مسیح» و «آپوکالیپتو» تبدیل به شخصیتی بسیار مطرح در جهان سینما شد.
کارگردان فیلم بازگشت پسرها، اسکات هیکس که اکنون 57 ساله است، متولد اوگاندا و اهل استرالیاست. وی بیش از هر چیز با نگارش فیلمنامه و کارگردانی فیلم «درخشش» یک فیلم زندگینامهای درباره دیوید هلفگات، پیانو نواز برجسته استرالیایی شناخته میشود. هیکس برای این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شد و جایزه امی را هم به خود اختصاص داد. او که دارای مدرک دکترای هنر است، فعالیت حرفهای خود را با نگارش متن و کارگردانی چند فیلم کوتاه تلویزیونی و مستند در دهه 1980 آغاز کرد. نخستین فیلم بلند او درخشش در سال 1996 نامزد 7 جایزه اسکار شد و جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای جفری راش به ارمغان آورد. هیکس که کارگردانی شماری از سریالهای محبوب تلویزیون استرالیا را به عهده داشته، پس از موفقیت این فیلم به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1999 فیلم «برف روی درختان سرو مینشیند» را ساخت. این فیلم اقتباسی بود از رمانی به همین نام نوشته دیوید گاترسون، نویسنده معاصر آمریکایی. از این پس هیکس روی اقتباس از ادبیات معاصر متمرکز شد و دو سال بعد با اقتباس از رمان «قلبهای آتلانتیس» نوشته استفن کینگ، سومین فیلم بلند خود را ساخت.
پس از آن هیکس چند سالی به ساخت آگهیهای بازرگانی روی آورد. او در سال 2007 پس از 6 سال دوری از سینما فیلم «رزو نشده» را کارگردانی کرد. یک سال بعد هیکس مستندی درباره زندگی و آثار فیلیپ گلس، آهنگساز نامدار سینما با عنوان «گلس فیلیپ در دوازده پرتره» ساخت که در جشنوارههای جهانی با تحسین فراوان مواجه شد. «بازگشت پسرها» آخرین فیلمی است که اسکات هیکس تاکنون ساخته است.
این فیلم که اقتباسی است از رمانی به نام «پسرها به شهر باز میگردند»، نوشته سایمون کار، درباره زندگی مردی به نام جو است که پس از مرگ نابهنگام همسرش، کیتی در ایفای نقش خود به عنوان پدری که اکنون مجبور است، پسر خود را بهتنهایی بزرگ کند، با مخاطراتی روبهروست. جو سالها زحمت کشیده تا توانسته به عنوان یک خبرنگار و مفسر ورزشی جایگاه مناسبی در یک روزنامه پیدا کند، اما اکنون برای حفظ جایگاه شغلیاش و همزمان، رسیدگی به فرزندش دچار سرگردانی شده است. به طوری که گاهی به نظر میرسد در این میانه نمیتواند هیچ یک از 2 وظیفه شغلی و خانوادگیاش را بدرستی انجام بدهد. مسأله این است که قبل از مرگ همسرش تمام مسوولیتهای مربوط به امور خانه و خانواده به عهده کیتی بوده و جو میتوانسته با خیال راحت به کارش در بیرون خانه بپردازد. اما با مرگ کیتی این مسوولیتها ناگهان بر دوش جو قرار گرفته است؛ باری که جو به سختی میتواند زیر آن کمر راست کند. مسأله وقتی بغرنجتر میشود که پای پسر دیگر جو (هری)، از ازدواج قبلیاش نیز به زندگی او میشود. در این میان، جو میفهمد که در هر دوی زندگیهایی که تاکنون تجربه کرده، چقدر اشتباه داشته و چقدر به مسائل خانوادگیاش بیتوجه بوده است. بخصوص وقتی هری اعتراف میکند که همیشه دوست داشته با پدرش زندگی کند و جو هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بوده که در جایی دیگر فرزندی دارد که به محبت و توجه پدرش نیازمند است.
زمانی که فیلمنامه بازگشت پسرها به دستم رسید در نگاه اول متوجه نشدم که براساس خاطرات واقعی فردی بهنام استیو کیوبیت نوشته شده است. بیش از هر چیز از زاویه نگاه فیلمنامه به موضوع خوشم آمد
از نکات مهم دیگری که میتوان در این فیلم به آنها اشاره کرد، یکی برخورد عجیب آرتی، (تنها حاصل زندگی مشترک جو و کیتی) با مرگ مادرش است. ابتدا به نظر میرسد که مرگ مادر برای آرتی در زمره بازیها و خیالپردازیهای کودکانهاش قرار دارد. آرتی ابتدا با زمان مرگ مادرش بازیهای کودکانه میکند. اینکه مادر او وقت شام میمیرد یا در وقت خوابیدن یا هر زمان دیگری. حتی وقتی کیتی واقعاً میمیرد، آرتی این خبر را به گونهای به مادربزرگ میدهد که انگار باز هم در حال بازی دیگری با مسأله مرگ مادرش است. این بازی مدتی دیگر هم ادامه مییابد، مثلاً جایی که آرتی به پدر خود میگوید میخواهد پیش مادرش و به بهشت برود اما برای اینکه پدرش ناراحت نشود باز هم پیش پدر خواهد ماند. به هر حال تمام اینها موجب نمیشود که آرتی تلخی نبود مادر را بزودی در دنیای کودکانهاش حس نکند. عکسالعملهای بیرونی آرتی در اینجا هم جالب توجه است و نشان از درک بالای فیلمنامهنویس و فیلمساز از دنیای کودکانه دارد. آرتی هیچ گاه مستقیم نمیگوید که دلش برای مادرش تنگ شده یا گریه و زاری به راه نمیاندازد. بلکه این دلتنگی و غم دوری را با بعضی رفتارهای ناهنجار اعلام میکند. مثلاً در سفری که با پدرش بعد از مرگ مادر میروند، ناگهان در مقابل تمام توجهات پدر برمیآشوبد و شروع به ناسازگاریهایی میکند که با توجه به شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارد، بیدلیل به نظر میرسد یا جاهایی که بعضی وقتها بدون یک کلمه حرف، در خانهشان مدتها کف زمین دراز میکشد.
نکته دیگر حضور گهگاهی کیتی، پس از مرگش در تخیل جو است. کیتی هر وقت که جو در زندگی شخصی یا شغلیاش به مشکل برمیخورد، در تخیل او حاضر میشود و میکوشد با نصایح خود جو را کمک کند. حضور کیتی در تخیل جو هرچند باعث آرامش جو در لحظات سخت زندگی میشود، اما موجب نمیشود که حتماً جو به تمام حرفهای کیتی گوش بدهد و همان کاری را که کیتی گفته، انجام دهد. به نظر میرسد که جو به عنوان مرد خانواده همواره به دنبال راهکارهای متفاوتی میگردد تا از مخمصههای زندگیاش خلاص شود، راهکارهایی که گاهی حتی با نظرات کیتی تخیلی هم یکسان نیست. اما، این حربهها به هرحال رویکردی تازه در فیلمهای سینمایی نیست و در آثار زیادی تکرار شده است. به همین دلیل است که راجر ابرت در یادداشتی که درباره فیلم بازگشت پسرها نوشته، به این مورد در فیلم انتقاد کرده است. او نوشته است: «... و لطفاً، به ما یک استراحت کوتاه بدهید از دیدن صحنههایی که در آنها روح فرد فوت شدهای بازمیگردد و شروع به حرف زدن میکند، انگار که نمرده است». ابرت همچنین درباره شخصیت جو در این فیلم میگوید: «چیزی هست که در مورد جو خیلی غایب است. من میخواهم که آن را خودخواهی بنامم. در مورد آرتی، او نیاز دارد که از نزدیکتر ببیند و بشنود. فقط به این خاطر که جو فکر میکند کارها دارند خوب پیش میروند دلیل بر این نیست که واقعاً همین طور است».
خود هیکس درباره فیلمش که طبق رمانی بر مبنای یک زندگی واقعی ساخته شده نظرات متفاوتی دارد. وی گفته است: «زمانی که فیلمنامه بازگشت پسرها به دستم رسید، در نگاه اول متوجه نشدم که براساس خاطرات واقعی فردی به نام استیو کیوبیت نوشته شده است. بیش از هر چیز از زاویه نگاه فیلمنامه به موضوع خوشم آمد. رابطه پدر و دو فرزندش را بسیار ملموس و واقعی یافتم، رابطهای که تاکنون در فیلم دیگری شاهد آن نبودهام. پس از خواندن فیلمنامه سراغ کتاب خاطرات استیو کیوبیت رفتم و بسیار به موضوع علاقهمند شدم تا جایی که با نویسنده کتاب تماس گرفتم و خواستار جزئیات بیشتری از داستان شدم. پس از آن عناصر دیگری را نیز به پیرنگ داستانی افزودم... از یک منظر این فیلم درباره مردی است که میخواهد پدر خوب و شایستهای برای پسرانش باشد و از منظری دیگر فیلم بر اهمیت خانواده تاکید میکند و در لایه بعدی، اهمیت توازن و تعادل در خانواده را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. خانواده، پدیده پیچیدهای نیست و ما هم در فیلم به سادگی با آن مواجه شدهایم. به این دلیل است که معتقدم فیلم بازگشت پسرها تجربیات متفاوت آدمهای بسیاری را بازتاب میدهد. اما خودم بیش از هر چیز جذب تلاش بی وقفه جو برای تبدیل به پدری شایسته شدم. او در این راه مرتکب اشتباهات فراوانی میشود. اما نه به این معنی که او انسان یا پدر بیصلاحیتی است. او فقط باید راه درست را در این مسیر پر پیچ و خم پیدا کند».
با تمام این اوصاف، فیلم بازگشت پسرها را میتوان روی هم رفته فیلمی گرم و دلنشین دانست که توانسته داستان خانوادگی عاطفی و تأثیرگذاری را به تصویر بکشد و تماشای آن میتواند تجربهای دلپذیر برای یکی از شنبه شبهای تماشاگران برنامه سینما 5 باشد.
محمد هاشمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: