انگشتر طلای مقتول در دست همدست پدرخوانده

ادامه تحقیقات قضایی پلیسی از مردی که به اتهام قتل دخترخوانده نوجوانش در کرج بازداشت شده بود، ابعاد جدیدی از پرونده را فاش کرد که حکایت از آن می کرد
کد خبر: ۱۵۱۱۱۱
انگشتر مقتول ، از سوی دوست معتاد ناپدری به سرقت رفته است.
26 مهر امسال ، زنی با مراجعه به شعبه یکم بازپرسی دادسرای امور جنایی کرج ، از ناپدید شدن دختر 16 ساله اش لیلا خبر داد. به دنبال این شکایت ، کارآگاهان جنایی استان تهران ، تحقیقات گسترده ای را برای یافتن دختر گمشده آغاز کردند تا این که معلوم شد که دختر نوجوان پس از ازدواج مجدد مادرش با مردی به نام صباح ، اختلاف هایی با وی پیدا کرده و پس از گم شدن لیلا، او هم ناپدید شده است.
به این ترتیب ، ماموران به تحقیق از خانواده لیلا پرداختند که سرانجام دختر 10 ساله خانواده ، راز قاتل خواهرش را فاش کرد و گفت ناپدری اش قاتل است و او را دیده که خواهرش را داخل یک فرش پیچیده و از منزل خارج کرده است. به دنبال اظهارات تنها شاهد حادثه ، صباح ناپدری تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد و با انتقال به مرکز پلیس اعتراف کرد که پس از مشاجره با دختر نوجوان لیلا وی را با روسری خفه و جسدش را در بیابان های اطراف ملک آباد کرج رها کرده است.
به دنبال اظهارات مرد قاتل ، ماموران به محل اعزام و موفق به کشف جسد شدند و آن را به پزشکی قانونی منتقل کردند. ماموران که احتمال می دادند مرد قاتل همدستی داشته باشد، به تحقیق مجدد از وی پرداختند تا این که چند روز پیش ، وی اعتراف کرد که با همدستی دوست معتادش ، جسد را به بیابان های ملک آباد انتقال داده و در آنجا همدستش ، انگشتر طلای مقتول را سرقت کرده است.
به دنبال اعتراف های جدید متهم به قتل ، همدستش دستگیر شد و روز گذشته برای ادامه تحقیقات به شعبه یکم بازپرسی دادسرای امور جنایی کرج انتقال یافت.

انگشتر طلا انگیزه ای برای سرقت

مرد سارق در اظهاراتش به بازپرس حسینی رازلیقی گفت: من قرصهای روانگردان و مواد مخدر استفاده می کردم و حال طبیعی نداشتم. روز حادثه دوستم صباح به منزلم آمد و از من خواست در انتقال یک بسته ، به او کمک کنم که قبول کردم و با او همراه شدم تا این که وقتی با خودروی وی به بیابان های اطراف ملک آباد رسیدیم ، او به من گفت که دخترخوانده اش را به قتل رسانده است.
بنابراین به خاطر دوستی مان ، به او کمک کردم تا جسد را در بیابان رها کنیم که برق طلای انگشتر مقتول ، چشمانم را گرفت و در یک لحظه ، آن را برداشتم و از دوستم جدا شدم.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها