انگشتر مقتول ، از سوی دوست معتاد ناپدری به سرقت رفته است.
26 مهر امسال ، زنی با مراجعه به شعبه یکم بازپرسی دادسرای امور جنایی کرج ، از ناپدید شدن دختر 16 ساله اش لیلا خبر داد. به دنبال این شکایت ، کارآگاهان جنایی استان تهران ، تحقیقات گسترده ای را برای یافتن دختر گمشده آغاز کردند تا این که معلوم شد که دختر نوجوان پس از ازدواج مجدد مادرش با مردی به نام صباح ، اختلاف هایی با وی پیدا کرده و پس از گم شدن لیلا، او هم ناپدید شده است.
به این ترتیب ، ماموران به تحقیق از خانواده لیلا پرداختند که سرانجام دختر 10 ساله خانواده ، راز قاتل خواهرش را فاش کرد و گفت ناپدری اش قاتل است و او را دیده که خواهرش را داخل یک فرش پیچیده و از منزل خارج کرده است. به دنبال اظهارات تنها شاهد حادثه ، صباح ناپدری تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد و با انتقال به مرکز پلیس اعتراف کرد که پس از مشاجره با دختر نوجوان لیلا وی را با روسری خفه و جسدش را در بیابان های اطراف ملک آباد کرج رها کرده است.
به دنبال اظهارات مرد قاتل ، ماموران به محل اعزام و موفق به کشف جسد شدند و آن را به پزشکی قانونی منتقل کردند. ماموران که احتمال می دادند مرد قاتل همدستی داشته باشد، به تحقیق مجدد از وی پرداختند تا این که چند روز پیش ، وی اعتراف کرد که با همدستی دوست معتادش ، جسد را به بیابان های ملک آباد انتقال داده و در آنجا همدستش ، انگشتر طلای مقتول را سرقت کرده است.
به دنبال اعتراف های جدید متهم به قتل ، همدستش دستگیر شد و روز گذشته برای ادامه تحقیقات به شعبه یکم بازپرسی دادسرای امور جنایی کرج انتقال یافت.
انگشتر طلا انگیزه ای برای سرقت
مرد سارق در اظهاراتش به بازپرس حسینی رازلیقی گفت: من قرصهای روانگردان و مواد مخدر استفاده می کردم و حال طبیعی نداشتم. روز حادثه دوستم صباح به منزلم آمد و از من خواست در انتقال یک بسته ، به او کمک کنم که قبول کردم و با او همراه شدم تا این که وقتی با خودروی وی به بیابان های اطراف ملک آباد رسیدیم ، او به من گفت که دخترخوانده اش را به قتل رسانده است.
بنابراین به خاطر دوستی مان ، به او کمک کردم تا جسد را در بیابان رها کنیم که برق طلای انگشتر مقتول ، چشمانم را گرفت و در یک لحظه ، آن را برداشتم و از دوستم جدا شدم.