اپرای مولوی را از دو جنبه میتوان بررسی کرد. نخست جنبه محتوایی یا در واقع بُعد داستانی آن. از مولوی اطلاعات و اسناد زندگینامهای موثق و بیشتری در مقایسه با سایر عارفان و شاعران ایران زمین در دست است. همین موضوع سبب میشود، انتظار از اثر نمایشی با هر شکلی درباره مولوی زیاد شود، اما غریب پور در اپرای مولوی نتوانسته انتظارات را برآورده کند.
او روایتش را از حمله مغولها به ایران در عصر عطار (خوارزمشاهیان) آغاز میکند و خونخواری مغولان را پیش رو میگذارد. این پرده به واسطه اطناب و همسو نبودن با روایت نمیتواند افتتاحیه مناسبی قلمداد شود. حتی در پردههای بعد، بیشتر ارتباط بهاءالدین ولد (پدر مولوی) و عطار به چشم میخورد و با آن که مخاطب میداند در کودکی، مولوی عطار را دیده و خواهان نمایش این قصه در اپراست، ردی از آن نمییابد. از نیمه ماجرا شمس وارد قصه میشود و عشق فرازمینی مولوی به شمس به شکلی کلیشهای گفته میشود.
غریبپور همان قرائت همیشگی از شور و شیدایی مولوی و شمس را تکرار میکند و چیزی افزون تر ندارد. داستان تا آنجا پیش میرود که فشار مریدان و شاگردان مولوی (که تاب عشق مولوی به شمس را نداشتند) باعث غیبت شمس میشود. حتی در پردههای واپسین صحنههایی از کشتن شمس به دست بدخواهان را میبینیم که نمیتواند سندیت تاریخی داشته باشد.
طبق اسناد موجود و موثق، شمس تبریزی دوبار مولانا را ترک کرد. بار اول او را یافتند و بازگرداندند و بار دوم او برای همیشه رفت . پس سندیتی مبنی بر قتل شمس در دست نیست. در این میان حتی پردهای از داستان معروف مولوی یعنی موسی و شبان را میبینیم که هیچ انسجامی با روایت اصلی داستان ندارد و باعث گسست سیر روایی داستان در اپرا شده است.
نکته دیگر، فقدان شخصیت کیمیا خاتون دختر مولوی و همسر شمس است.
کیمیا خاتون یکی از جذاب ترین درامها را در داستان مولوی و شمس میسازد، ولی بنا به هر ملاحظه، غریب پور از چنین شخصیتی در روایتش چشمپوشی کرده است. این نمایش بیشتر اپرای شمس است تا مولوی. در این نمایش بیشتر شمس برجسته است تا ابعاد مختلف زندگی مولوی. حتی نمایش با ناپدید شدن شمس و حدیث بی قراری رومی تمام میشود تا مرگ مولانا.
اگر بخواهیم به لحاظ فنی و اجرایی این اثر را بررسی کنیم، باید بدانیم، اپرای مولوی از آثار اولیه غریبپور است. با توجه به هشتمین و آخرین اثر او یعنی اپرای خیام در مییابیم که از نظر فنی و اجرایی چقدر اپرای خیام پختهتر است، چراکه صحنهآرایی عظیم و آن تغییر چیدمانهای ناگهانی و شگفتانگیز که در اپرای خیام شاهدیم، هرگز در اپرای مولوی رخ نمیدهد. در اپرای مولوی، چیدمان صحنه به طور کلی ثابت است و نورپردازی نقش تغییر صحنه را انجام میدهد. به واسطه همین نگاه میتوان نتیجه گرفت که غریبپور در اپرای خیام پخته و کارآزموده است و در اپرای مولوی، خام.
در پایان میتوان گفت، در اپرای مولوی هراندازه همایون شجریان به عنوان خواننده شمس خوب عمل میکند، محمد معتمدی به عنوان خواننده مولوی نمیتواند و صدای تیز و زیر او یکی از موانع ارتباط مخاطب با شخصیت مولوی است.
ماندانا زندی
نویسنده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با دکتر ندا ملکی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران مطرح شد