سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
شما با نظریه رولان بارت که میگوید تولد مخاطب به منزله مرگ مولف است، موافق نیستید؟
نه، چون این جمله خیلی مطلق است، موافقش نیستم. این که من وقتی به عنوان مخاطب میروم سینما با اثر طرف هستم پس تا اینجایش موافقم. وقتی فیلم تمام میشود، اگر فیلمی باشد که در من اثر کند و یادم بماند، من مخاطب عام، نه مسعود فراستی سوال میکنم که این کار را چه کسی ساخته است. چه کار خوبی بود. میگویند مال آقای فلانی است. یادش میماند، نمیرود مثل فراستی دنبال کند ببیند این آقا بقیه کارهایش را چطور ساخته، ولی در حافظهاش نام او را نگه میدارد که اگر بار دیگر فیلمی ساخت، برود و آن را ببیند. چون فیلم قبلی خوب بود. پس به عنوان گام اول من با روایت طرفم نه با راوی، ولی به عنوان قدم دوم با راوی هم طرف هستم.
به عنوان گام دوم... .
اگر فقط به عنوان گام اول باشد میشود نقد به سبک تئوری مولف سنتی که میگوید فیلم خوب و بد نداریم. فیلمساز خوب و بد داریم. اما من فکر میکنم ما هم فیلم خوب و بد داریم، هم فیلمساز خوب و بد... .
یعنی موافق قرار گرفتن منتقد با مولف در یک میزانسن هستید؟
آره موافقم، اگر نبودم که نمیرفتم برنامه هفت.
معمولا صاحبان آثار در این مواقع میگویند من نباید به اثرم سنجاق شوم و همه جا درباره آن توضیح بدهم.
حتما.
ولی در برنامه هفت این اتفاق میافتد. صاحب اثر به اثرش سنجاق میشود و در نقد فیلم شرکت میکند. در صورتی که طبق نظر بارت وقتی اثری متولد میشود ارتباط آن با صاحب اثر قطع میشود و مخاطب میتواند آن را تأویل کند.
این سنت که فیلمساز یا صاحب اثر بیاید روبهروی منتقد بنشیند و درباره اثرش حرف بزند، سنت قدیمی غربی و سنت خوبی است. من برنامهای از مارکز یادم هست که اینطور بود. خیلی از نویسندهها و فیلمسازها بودهاند که نشستهاند مقابل منتقد و هر کدام حرف خود را زدهاند. اگر فیلمساز آدم حسابی باشد به معنای واقعی که من به کار میبرم، نه از فیلم دفاع میکند، نه از خودش. بلکه وارد دیالوگ میشود. شما مصاحبه کمرون کرو با بیلی وایلدر را ببینید. انگار نشستهاند روبهروی صندلی و دوربین آنها را گرفته میگوید این صحنه خراب است. وایلدر میگوید بله حتما خراب است. میگوید خب چرا خراب است؟ جواب میدهد، حتما سیگارم تمام شده... .
به نظر شما، منتقد باید با مخاطب دیالوگ برقرار کند یا با صاحب اثر؟
بحث اساسا بامخاطب است. هم فیلمساز باید با مخاطب ارتباط برقرار کند هم منتقد. درگیری این دو تا یا نقد این دو نفر (منتقد و فیلمساز) نباید شخصی شود، بلکه باید کمک کند به بهتر دیدن و بهتر فهمیدن اثر. اتفاقی که در هفت افتاد این بود پس از مدتی مشخص شد فراستی «دژخیم» تو گیومه است و شروع کردند به زدن او. منم میگفتم الان فعلا نوبت نقد فیلم است. یک جلسه بگذاریم راجع به فراستی من هم میآیم میزنمش!
می زنیدش واقعا؟
حالا... حالا... متأسفانه کسی را پیدا نکردیم که بزند.
چرا شما در تعریفها و مثالهایتان مدام سراغ نمونههای خارجی میروید؟
اول این که خارجیها بخصوص آمریکاییها سینما دارند. واقعا سینما دارند. با سینمایشان فیلمهایی میسازند که من خوشم میآید، تو خوشت میآید و دیگری هم خوشش میآید، البته فیلمهایی هم میسازند که از طریق آنها ایدئولوژی خودشان را تبلیغ میکنند. ولی مدیوم سینما را به معنای جدی دارند. معتقدم ما خیلی چیزها داریم، ادبیات داریم، شعر داریم و هنوز سینما نداریم.
میگویید ادبیات داریم. خب در تعریف نقد چرا از ادبیات خودمان وام نمیگیرید. مثلا چرا از تعریف زرینکوب حرف نمیزنید؟
من تعریف خودم را دارم. در ضمن نقد ادبی با سینمایی فرق دارد. من از بعضی فیلمهای ایرانی دفاع کردم و میکنم. در همین جشنواره گذشته از «روزهای زندگی» و «گشت ارشاد» با صدای بلند دفاع کردم برخلاف خیلی از دوستان. از «ضدگلوله» دفاع کردم.
از اخراجیها هم دفاع کردید؟
از اخراجیهای یک دفاع کردم، سه را زدم... نوشتم «بچههای آسمان» خوب است خیلی خوب. «آواز گنجشکها» بد است خیلی هم بد. اینطور نیست که از سینمای ایران اصلا نام نبرم.
برخلاف این که انگار عمدی دارید از ایرانیها نام نبرید، نگاه شما به نقد طبق تعریفی است که شمس قیس رازی در قرن سه و چهار هجری از نقد میکند. نقد، شناسایی سره از ناسره است. در حالی که طبق تعاریف جدید نقد، یعنی تأویل متن، اما انگار شما یک جورهایی ایرانگریز هستید.
فکر میکنم ما هنوز سینما نداریم. فیلم داریم ولی سینما نه، اما اولین کسی هستم که در همین سینمای ایران حتی پیش از مرتضی از یک اثر خوب دفاع کردم. اولین کسی هستم که از «دیدهبان» و «مهاجر» دفاع کردم. از «بچههای آسمان...».
فکر کنم اولین یا تنها کسی هم بودید که «هامون» را زدید... .
درست است. اولین کسی بودم که هامون را زدم. اولین کسی که «به نام پدر» را زد. کسی که هم در دفاع اول است و هم در زدن.
در دفاع اول نیستید.
در دفاع از فیلمهای خوب اول هستم. من شاخکهایم را آنقدر تیز نگه داشتم که یک اثر خوب را سریعتر از هر کسی دفاع میکنم و اثر بد را سریعتر از هر کسی میزنم.
می گویید سینما نداریم. راه چاره چیست چون از نظر فرم عقب هستیم دیگر فیلم نسازیم؟
با بستن کاری درست نمیشود. با نقد شاید.
برخی معتقدند رفتار و شیوه نقد کردن شما دقیقا این معنا را میرساند که انگار میگویید مرگ بر این سینما. یک جوری فیلم را میزنید که من مخاطب عام وقتی حرفهای شما را میشنوم اصلا نمیروم فیلم مورد نظر را ببینم. میگویم فیلمی که آنقدر بدش را میگویند، دیدن ندارد.
در این دو سال هفت، مخاطب عام به من میگوید متر دیدن را پیدا کردهام و اگر اینطور باشد کمی از خودم راضی میشوم. میگوید با متری که تو در این دوسال به من دادی یاد گرفتم مستقل نگاه کنم و اسیر جو نشوم. فیلم اسکار گرفته، جایزه جشنواره فجر گرفته و... نگرفته اینها متر من نباشد. مترم دیدن خود اثر و فرم آن باشد. از فرم اثر برسم به محتوا. فرق محتوا را هم با مضمون فهمیده است. این را که میگویم چک کردم. من با خیلی از آدمها در کوچه، خیابان، پیادهرو، اتوبوس و تاکسی حرف زدم. بخشی از مخاطب عام و مخاطب خاص این را فهمیده است که مضمون با محتوا فرق میکند و محتوا از دل فرم درمیآید و مضمون از ابتدا هست. شما میتوانی فیلمی با مضمون دینی بسازی، اما محتوای آن اصلا دینی نباشد. پس مخاطب فهمیده ادعاهایی که برخی دوستان ما میکنند مضمونی است، نه محتوایی و با این ادعاها فرم نداریم و چون فرم نداریم، مضمون به محتوا تبدیل نشده است. دلت این را میخواهد. قصه اولیه هم این بود، اما چون بلد نبودی، محتوا ضد آن شده است. مثل خیلی از فیلمها مثلا «سیب و سلما» که نویسندهاش رفیقم است...
اصلا شما در سینما رفیق هم دارید؟
یکی دو تا. یکی هاشمزاده است. وقتی نقد مثبت بر فیلمی نوشتم مثلا فیلمهای اولیه حاتمیکیا یا مجید مجیدی، فیلمساز احساس نزدیکی به من کرد. بعد به محض این که فیلم بعدیشان را نقد منفی کردم، دشمن من شدند. سلام و علیک هم برایشان سخت شد.
خب شما مقابل مخاطب 70 میلیونی فیلم طرف را میزنید.
هیچوقت تنها نبودهام. یا فیلمساز مقابلم بوده یا منتقد طرفدار. در ضمن هیچوقت هم از نظر کمی بیشتر از طرف مقابلم حرف نمیزنم. تمام این دو سال هفت را ببین.
ولی «چگونه حرف زدن» مهم است.
وقتی من درباره فیلمها حرف زدم، بیشتر از زمانی نبوده که فیلمساز یا منتقد طرفدار حرف زدهاند. این را رعایت کردهام و جزو اصولم قرار دادهام. در ضمن هیچکس را هم ترور نکردهام.
اثرش را چی؟
اثرش را حتی میتوان گفت ترور یا تخریب کردم. آره. ولی خودش را نه. یک مثال میزنم. فیلم قبلی سهیلی را تخطئه کردم. گفتم مبتذل است. سعید سهیلی و ماهایا پطروسیان بودند و من مثل همیشه تنها، اما فیلم را اساسی زدم. یک سال و نیم بعد سعید سهیلی گشت ارشاد را ساخت. در برنامه هفت و بعد در جشنواره فیلم فجر در تالار وحدت وقتی به هم برخوردیم گفت من گشت ارشاد را مدیون تو هستم. اگر مرا آن طوری نمیزدی الان گشت ارشاد در نمیآمد.
چند تا مثل سعید سهیلی وجود دارند؟
یکی... تعداد مهم نیست، اصل مهم است. او متوجه شد فراستی علیه فیلمساز نیست، علیه اثر بد است. یک مورد هم که باشد تمام است. نشان میدهد من به حریم فیلمسازها تجاوز نکردهام.
شما...
صبر کن... صبر کن... مثل زندگی میماند. در زندگی تو به آدمی که از همه نزدیکتری، نقد خیلی جدیتری داری تا آدمی که دوری. برای او کمتر دلت میسوزد و اگر مجبور به نقد بشوی که من آدم دور را نقد نمیکنم مگر با ملاحظه و ادب و رعایت، ولی خانواده و رفیقم را خیلی بیمحابا نقد میکنم.
ولی ممکن است این لحن در درازمدت به طرد شما بینجامد.
اصلی را برای خودم گذاشتم که یا عیب کسی را نگو یا اگر گفتی راست بگو. راست گفتن هم یعنی به آن پدیده عشق، علاقه و دلسوزی داری. به اندازه عشق، علاقه و دلسوزیت نقدت تندتر هم میشود، چون نمیخواهی خراب شود و از بین برود.
این عشق، علاقه و دلسوزی را شما نسبت به سینمایی دارید که موجودیتش را قبول ندارید.
وقتی میگویم سینما نداریم، یعنی سینمای ملی نداریم که نشاندهنده هویت و ملیت ما باشد، اما فیلم داریم. لازمه نقد عشق است، اما ممکن است در بروز کاملا ضد این باشد. نقد، موضع حرکتش دلسوزی است. تو نمیخواهی این سینما از بین برود. میخواهی درست شود.
پس نمیخواهید سینمای ملی از بین برود.
دوستان فکر میکنند از طریق باج دادن و برای هم کف زدن و... این سینما جلو میرود. در این 30 سال اینقدر رعایت کردیم که خیلیها فاسد شدند. من فکر میکنم آدمها اینطوری فاسد میشوند که تعریف الکی از آنها بشود. بهشان باج داده و رعایت زیادی بشود. فکر میکنم نقد لازمه انسان امروزی است که ادعای مدرن بودن دارد؛ نقد جدی بیمحابای کالبدشکافانه. وقتی تو میروی پیش یک پزشک معالج اگر بیماریت جدی باشد، دکتر با تو شوخی ندارد. آزمایش میدهد. اگر مریضی جدی باشد، به تو میگوید چون وظیفهاش است. اگر جنس بدلی را ببری پیش یک طلافروش، او رعایت نمیکند میگوید این جنس اصل نیست. شاید خیلی قشنگ باشد، ولی بدلی است.
مسعود فراستی درباره سینما حکم آن پزشک یا زرشناس را دارد؟
حتما.
از او حاذق تر وجود ندارد؟
من نمیدانم، وجود دارد یا ندارد. من وظیفه خودم را انجام میدهم.
مخاطبان عام درباره شما معمولا دو نگاه دارند. گروهی شما را تحسین میکنند و میگویند همین آدم به درد این سینما میخورد و گروه دیگری هم معتقدند مسعود فراستی با این نوع نقد کردن و زدن فیلمها قصد خودنمایی دارد.
آن نظر مخاطب عام که میگوید باریکلا فراستی، خوب است. هزاران بار در تاکسی و خیابان و شیرینیفروشی گفتهاند: دمت گرم! این مزخرفی که ما رفتیم دیدیم را زدی. حیف پولی که ما دادیم. منم یک لبخند میزنم. تعداد این آدمها خیلی زیاد است. اما تعدادی که میگویند فراستی میخواهد خودش را نشان بدهد، جزو مخاطب عام معمولا نیستند. بیشتر روشنفکرها هستند که فکر میکنند فراستی یا با کسی دشمنی دارد یا بهخاطر خودنمایی ضد جریان آب حرکت میکند. این اساسا استدلال مخاطب عام نیست. فرض کن فراستی ضدجریان آب است. خب آنجا که بحق آب ناپاک است چه خوب و آنجا که به ناحق آب زلالی را کدر کرده بد است. کسی تا حالا نتوانسته این کار را بکند. هنر فراستی نیست. فراستی یکتنه گفت جدایی نادر از سیمین بد است. اخراجیهای یک خوب است. اسمش خودنمایی است؟ هر چه هست باشد. استدلالش را بچسبید. من از کسانی نیستم که امروز یک چیزی میگویند و فردا پس میگیرند.
شما تریبونی دارید که دیگران ندارند.
درست است. ولی همیشه مقابل من آدمهای مخالف هم نشستهاند. چند تا برنامه من تنهایی رفتم؟ فیلمساز آمده منتقد پا رکابیش هم آمده... معتقدم منتقد سوژه است نه ابژه. معتقدم نقد، هم فیلم را روشن میکند هم مرا بازتاب میدهد.
شما هم به عنوان منتقد.
من را به عنوان مسعود فراستی منتقد. اگر من را نمایان نکند، نقد بدی است. باید من را نشان بدهد که کی دارد این حرف را میزند. شخصیت و فردیتش چگونه است. مزه دهانش چی است و لحنش... .
این فقط یکی از شیوههای نقد است که به آن نقد تأثری میگویند. ما شیوههای دیگر نقد هم داریم.
این شیوه و نگاه من است به نقد. به نظر من نقد باید نویسندهاش را نمایان کند، نه این که او را پنهان. اصلا لحن، بخشی از نقد است و تمام ویژگیهای انسانی نقد باید در لحن باشد و این لحن باید منتقد را نشان بدهد. اثری که صاحبش را چه اثر هنری باشد چه نقد ننمایاند، ضعیف است. اینجا با بارت هم مخالفم که میگوید وقتی اثری متولد شد ارتباطش با مولف قطع میشود. نه، من از اثر به صاحبش میرسم نه به زندگی خصوصی صاحبش، بلکه به جهان صاحبش میرسم. به سبک او میرسم.
ولی در نقد جدایی نادر از سیمین رسیدید به اصغر فرهادی و گفتید این آقا خودش میخواهد برود، رویش نمیشود و...
من دقیق یادم هست چه گفتم. خیلی هم آگاهانه گفتم. این اثر نشان میدهد صاحبش مسالهاش رفتن از ایران است. من شاید جزو معدود آدمهایی باشم که اخبار حاشیه سینمایی را نمیخوانم. وضعیت خصوصی هیچ آدمی هم برایم مهم نیست. اثرش برایم مهم است و از اثرش به جایی میرسم که به مخاطب عام مربوط است، میگویم و آنجا که به خودش مربوط است به صاحب اثر میگویم، ببین رئیس! اینجایی که تو میروی انتهایش این است. من در دیدهبان و مهاجر که نقدهای خوبی هم برای آنها نوشتم، گفتم نگرانم. از همان اول گفتم که مسیر روشنفکر شدن پیدا کنی و از این زلالی در بیایی. همه جا این کار را کردم. اگر اثری را نقد میکنم صاحب اثر هم برایم مهم میشود و به اندازه دانش و شعور خودم برای او دلسوزی میکنم.
من نه خودم را دانای کل میدانم و نه دانای کل میشناسم. فکر میکنم آدمی که این میزان برای خودش به عنوان سوژه ارزش قائل است، برای کارش ارزش قائل است، خودش را دست دوم فیلمساز نمیداند، برخلاف خیلی از منتقدان. سردبیر یکی از مجلههای خیلی معروف گفته بود منتقد، فیلمساز شکست خورده است. روشن است خودش را ابژه میداند. من منتقد و نقدش را سوژه میدانم.
یک جور آفرینشگری است.
حتی غیر از این که آفرینشگری است، از ساختن فیلم هم برایم مهمتر است. تا حالا دهها نفر به من گفتند تو این همه نقد میکنی چرا فیلم نمیسازی. گفتم برای این که مدیوم من نقد است. نقد را بیشتر از ساختن دوست دارم. از نقد لذت میبرم و اسم کتابم را هم گذاشتهام لذت نقد. فکر میکنم نقد تعادل ایجاد میکند؛ تعادل بین عامل عینی و ذهنی.
از لحنتان هم لذت میبرید.
از لحنم هم لذت میبرم. ادای خودم را هم درنمیآورم. بخشی از شخصیت من شده است که همه جا با من هست، در خانه، خیابان و...
چرا فکر نمیکنید اینجا ایران است. مردم مشرقزمین احساسشان در همه کارهایشان دخیل است، با مردم غرب فرق دارند و این نوع لحن ممکن است دلخوریهایی را ایجاد کند و یا به محتوای درست نقد آسیب بزند.
این را میفهمم، ولی به خاطر این از یکسری اصولم در روش، کوتاه نمیآیم. ممکن است گاهی لحن را تعدیل کنم، ممکن هم هست گاهی ناموفق شوم در این تعدیل یا زیادهروی کرده باشم در تعدیلی که پیش آمده. لحن من که مال خودم است بخشی از آن هم مربوط به میزانسن است. یعنی آدمی که روبهروی من است اگر اهل دیالوگ باشد، خود به خود لحنم کنترلشدهتر میشود. آدمی که اهل پررویی باشد دیگر کنترل لحن نمیکنم.
در دو برنامهای که تهمینه میلانی و نیکی کریمی مهمان برنامه هفت بودند لحن شما خیلیها را دلخور کرد. چرا مسعود فراستی باید تحت عنوان نقد یک فیلم با چنین لحنی با خانمی صحبت کند؟ کاری به فیلم خانم کریمی و خانم میلانی نداریم که ممکن است خیلیها اتفاقا نقدتان را قبول داشته باشند.
من در نقد فیلم خانم میلانی، لحنم بشدت کنترلشده بود.
شما به آن لحن میگویید کنترل شده؟
صبر کن... تا جایی که شروع به شیطنت نکرد. از جایی که شروع به شیطنت کرد، این کنترل کم و کمتر شد و در نهایت به او گفتم درام نمیفهمی. راجع به خانم کریمی اصلا حرف نزدم. راجع به فیلمش حرف زدم و ایشان هم سعی کرد از خودش دفاع کند. ولی لحن منتقد طرفدارش طوری بود که من دیگر مجبور شدم بیمحابا بگویم چقدر این اثر خراب است. با این که بشدت برای خانمها احترام قائلم و این حق ویژه را قائلم که آنچه در جامعه اتفاق میافتد، ادامهاش ندهم. ولی تو الان اثرت را ساختهای و آمده اکران و من به عنوان مخاطب خاص (منتقد) یا وکیل مدافع مخاطب عام که من خودم را هم قاضی میدانم و هم وکیل مدافع، باید حق خودم و مخاطب را از تو و از اثرت بگیرم. بگویم من پول دادم، وقت گذاشتم این چی بود به من تحویل دادی.
چیزی که اکران شد مال من هم است. این آمده روی پرده دارد به من، به خانواده من و به مردم من توهین میکند نمیتوانم کوتاه بیایم. اگر اصولی داری و اینها بخشی از توست و درباره آنها جدی هستی باید بایستی. اثر مال هرکس میخواهد باشد. یک فیلم پس از اکران میشود سیدی و وارد خانه من و تو میشود و میتواند آسیب فرهنگی برساند. من باید بستر این آسیب فرهنگی را شناسایی کنم. من با کسانی که از موضع دفاع از ارزشها میروند فیلمی را از سینما پایین میکشند، موافق نیستم. چون عملشان علیه همه اعتقاداتشان بوده، انفعالی عمل کردند. من عملم فعال است. عمل فعال این است که رو در رو بدون ملاحظه بگویم از این دو تا فیلم یکی فیلم بدی است، ولی با نقد، نه با پایین کشیدن. «زندگی خصوصی» فیلم خیلی بدی است و... .
در مدت دوسالی که در هفت حضور داشتید اخطاری نگرفتید؟
تا حالا هیچ اخطاری به من داده نشده است. حتی وقتی آن واژه را درباره فیلم «جرم» به کار بردم.
ولی چند هفتهای نیامدید.
برای این که شلوغ شد. همه عصبانی شدند. فریدون جیرانی گفت یک مصاحبه کن بگو حرفی که زدم اشتباه بود.
که البته در مصاحبهتان از اشتباه حرفی نزدید گفتید ما در فقه این واژه را به کار میبریم.
در فقه و اخلاق ما صراحت وجود دارد چرا ما در نقد این را نداریم.
گفتید اخطار نگرفتید، ولی یک بار پسر شما در صفحه فیسبوکش نوشت پدرم تحت فشار است و برخی حرفهایی که در برنامه میگوید حرف خودش نیست...
من هنوز متن پسرم را نخواندهام، دروغ هم نمیگویم. نیازی ندارم. آنقدر از خودم راضیام که دروغ نمیگویم. خانه بودم، دوستان زنگ زدند و ماجرا را گفتند.
چرا نخواندید؟
چون اهل کامپیوتر نیستم. او خودش پای تلفن برایم گفت چه نوشته است. گفت بابا من این کار را کردم و فکر هم میکنم اشتباه کردم.
چرا؟
گفت جوی که دور و برم بود به من القا کرد پدرت تحت فشار قرارگرفته است. گفتم جالب است که تو من را به اندازه جو دور و برت میشناسی و نمیدانی هیچ چیزی نمیتواند بر من فشار بیاورد.
اما یکی میتواند تصور کند پسرتان با هماهنگی خودتان این کار را کرده، بعد هم شما با جملهای در برنامه که من تحت فشار نیستم، حرف او را خنثی کردید.
خیلی مذبوحانه است. برخلاف آنچه از فراستی دیدیم است. چون او براحتی میتوانست مثل پایاننامه یا اخراجیهای سه بایستد و بگوید قلادهها فیلم بدی است. نه حقوقی از فیلمساز میگرفت، نه برای خودش کم ارزش قائل است که حرفش را نزند. این نشان میدهد پسر فراستی چقدر در این مورد بیاطلاع است. چون من در ده روز جشنواره این فیلم را نقد کردم. دفاع هم کردم. صریح و شفاف هم دفاع کردم.
دعوایش نکردید؟
نه، نه. او نظر خودش را گفت. من هم نظر خودم را دارم.
چه جالب...
برای هر کسی که به من نزدیک است، دموکراسی قائلم.
اطرافیانتان هم همین نظر را دارند؟
باید از نزدیکانم بپرسید. فکر میکنم اتفاقاً خیلی قابل تحمل هستم. وقتی با آدمی طرفی که میدانی چیزی تو دلش نیست راحت تحملش میکنی...
ولی سخت نیست آدم مدام از خودش دفاع کند و توضیح بدهد چیزی تو دلش نیست؟
من از خودم دفاع نمیکنم. اصلا این کار را نمیکنم. الان جزو معدود دفعاتی است که توضیح میدهم. من اصلا احتیاجی به این کارها ندارم.
غیر از سینما تعلقات دیگری هم دارید؟
موسیقی و کتاب را دوست دارم و موسیقی را حتی بیشتر از سینما دوست دارم.
موسیقی را هم همینقدر نقد میکنید؟
چون منتقد موسیقی نیستم و دانشم نسبت به آن از سینما کمتر است، کمتر نقد میکنم. ولی اگر کسی بیاید بگوید آقا این نوار من چطور است؟ میگویم خیلی بد است...
این که تکیه کلام شماست. چرا برنامهای مثل «نود» که به حاشیههای فوتبال هم میپردازد با همه فراز و نشیبهایش بالای ده سال عمر میکند، اما هفت بعد از دو سال آنقدر اسیر حاشیه شد.
هفت طوری نشد. فریدون جیرانی از ماهها پیش به فکر سریالسازی بود و در دو برنامه آخر حرفهایی زد که درست نبود. مثلا این که مهرجویی فراتر از نقد است. ولی به هر حال هفت بسیار مدیون جیرانی است. این که برخی گفتند هفت پایگاه روشنفکری شده، حرف ناعادلانه و حتی جاهلانهای بود. من دو سال در هفت بسیاری از فیلمهای روشنفکرها را نواختم و فریدون هم با من آمد. فریدون طرفدار روشنفکری نبود. برنامه به سمت باج دادن به روشنفکری نبود.
درباره خود شما هم چیزهایی گفتند و نوشتند.
چیزهایی از بچههای تیم قبلی خواندم که خوشم نیامد. این که فراستی پای جیرانی نایستاد، پای جیرانی که پایش ایستاده بود. دوستان بگذارند درباره ایستادن یا نایستادن خود جیرانی حرف بزند. دوم درباره مسائل مالی حرف زدند. خوب است رجوع کنند به برنامهای که برآورد پایینی ندارد ببینند فراستی چقدر گرفته و چقدر قرار بوده بگیرد و دوستانی که ژست میگیرند که قهر قهر تا روز قیامت، چرا دو روز قبل میروند دفتر تهیهکنندههای جدید که ما هم همچنان هستیم و در سایتها رفتار برعکس میکنند. بدم میآید از این رفتارها. یکجور رفتار داشته باشیم. میشود قیافه گرفت و گفت آقا من فقط با او که آمدهام میمانم. عدهای هم بگویند بهبه چه پای دوست ایستادنی! اما اگر در تضاد قرار بگیری، بین دوست و اصول کدام را انتخاب میکنی؟ من دومی را انتخاب میکنم. من اصلم این است که نقد کنم. اگر بخواهم به خاطر یک دوست نقد از بین برود، پس منتقد نیستم. سعی میکنم و کردم که اصولم را نفروشم، نه به دوست، نه به مقام، نه به پول و نه...
فاطمه رحیمی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد