سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
هر داستانخوان حرفهای ایرانی که آثاری از نویسندگانی چون محمود دولتآبادی، غلامحسین ساعدی، جلال آلاحمد، امین فقیری و هوشنگ گلشیری را خوانده باشد، داستانهای کوتاه و بلندی از این نویسندگان را خوانده است که در محیط روستا میگذرد و به بازسازی روابط میان روستاییان، شهرنشینان و چالشهای میان آنان از یک سو و از سوی دیگر به بازگویی ستم و ظلم تاریخی بر این بخش از جامعه میپردازد.
یکی از مهمترین رویدادهای اجتماعی که در گسترش موج روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران تاثیر زیادی داشت، اصلاحات ارضی بود که شاه در چارچوب انقلاب سفید خود برای واگذاری تملک اراضی کشاورزی به روستاییان و کوتاه کردن دست خوانین محلی در پیش گرفت.
این اصلاحات در عمل روستاییان و دهقانان را از نوکران بیجیره و مواجب خانهای زورگو و ستمپیشه به نوکران حکومت شاه تبدیل کرد و نه تنها در بهبود وضعیت معیشتی روستاییان تاثیرگذار نبود، آنان را فقیرتر هم کرد.
اگرچه شاه میکوشید با پررنگ کردن نقش خانهای محلی در ستم بر روستاییان اصلاحات ارضی خود را توجیه کند و از این وجه با گسترش ادبیات روستایی مخالفتی نمیشد، نویسندگان ایرانیای که در این دوره به نوشتن داستانهایی در خصوص وضعیت روستاهای ایران پرداختند اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی و چپ بودند و برای آنها روستا جایی بود که میشد ظلم نظام سرمایهداری و بهرهکشی از طبقه زحمتکش جامعه را عینیتر نشان داد.
به همین دلیل روستایینویسی نویسندگانی چون ساعدی بیشتر از این که محملی برای بازگویی ویژگیهای جامعه روستانشین کشور و آشنا شدن مردم با رنجهای این بخش از جامعه باشد، وسیلهای برای پیشبرد شعارهای چپگرایانه در حمایت از طبقات کارگر و برزگر بود که چپها منادی آن بودند.
شعارنویسی به جای ادبیات اقلیمی
ادبیات روستایی روشنفکری پیش از انقلاب هیچگاه نتوانست با کنار گذاشتن رویه شعاری خود به ذات ادبیات نزدیک شود و فاصله خود را با طبقهای که از آن سخن میگفت حفظ کرد، چرا که برای این نوع نگرش روستا و روستایی بهانهای بود برای شعارهایی که در ذهن نویسنده میگذشت.
این نگرش در ادبیات آن روز ایران هیچگاه به قول هادی نودهی داستاننویس که مجموعه داستان «شمایل لرزان مردها» را در کارنامه خود دارد، به ریشههای مردمشناسانه متکی نبود و با وجوه داستانی و تکنیکی با موضوع روبهرو میشد، چنان که برای مثال در «عزاداران بیل» ساعدی با وجود این که با داستانی روستایی روبهرو هستیم، همه شخصیتهای داستان تهرانی حرف میزنند.
او میگوید: این نگرش یعنی رجوع روشنفکران به ادبیات روستایی ما را به ادبیات بومی رهنمون نشد، چرا که در پس همه این نوشتهها نویسنده برای نمادسازی میکوشید و وجوه اقلیمی و بومی به فراموشی سپرده میشد.
محمد جعفری قنواتی، پژوهشگر حوزه ادبیات اقلیمی نیز با اشاره به این که بخشی از گرایش به روستانویسی در سالهای پیش از انقلاب اسلامی به تشکیل سپاه دانش مربوط میشد، میگوید: اگر مجلههایی مثل خوشه را در فاصله دهههای چهل تا پنجاه مرور کنیم، میبینیم پر است از طرحهایی که سپاهیدانشهای پیش از انقلاب تحتتاثیر دلنگرانیهای روشنفکران و مشاهدات خود از روستاهای ایران مینوشتند.
او از مجموعه داستانی از یک نویسنده جنوبی به نام بهرام حیدری نام میبرد که در سال 58 مجموعه لالی را با اتکا به ادبیات روستایی و در فضای زندگی در شهرک کوچکی میان مسجدسلیمان و اهواز پس از رفتن شرکت نفت از منطقه منتشر کرد که فضای داستانی آن به مجموعه اژدهاکشان که از روستای در حال اضمحلال میلک در الموت سخن میگوید شبیه است.
اسدالله امرایی، مترجم و منتقد نیز با بیان اینکه ادبیات این دههها بر تکنگاریهای کسانی چون ساعدی و آلاحمد استوار بود، میگوید: در این دوره ادبیاتی به وجود آمد که تحت تاثیر رادیکالیسم دهه 60 میلادی و نوشتههای کسانی چون ژان پل سارتر بود و از دل گرایش به مارکسیسم بیرون آمد و این ادبیات یک خصیصه مهم داشت که اعتراض به وضع موجود بود.
وی ادامه میدهد: این اعتراض در تمام ادبیات دهههای 30 تا 50 وجه و گرایش اصلی است و گاه به کاریکاتور شباهت میبرد، به گونهای که هرکس به هر دلیلی مخالفخوانی نمیکرد از گردونه ادبیات حذف میشد.
آفرینش یا گزارشگری؟
اما براستی وقتی متنی ادبی میخوانیم، هدف اصلی ما چیست؟ آشنا شدن با تحلیلی جامعهشناختی و قومنگاری درباره یک مکان؟ آشنایی با زندگی، لهجه، آداب و رسوم و مثلهای مناطق مختلف یا قبل از همه و مهمتر از همه خواندن یک متن ادبی؟
قنواتی در این باره معتقد است: وقتی با یک اثر داستانی روبهروییم، باید بپرسیم آیا تحلیل جامعهشناسی از داستان برمیآید و اصلاً هدف داستاننویس چیست؟ اگر داستانهای نویسندگان شمال و جنوب را در آن دوران بررسی کنیم میبینیم پر است از متنهایی که بیشتر تکنگاری هستند تا داستان.
وی با بیان این که یوسف علیخانی در اژدهاکشان به دنبال داستاننویسی بوده است تا تکنگاری میافزاید: اگرچه محیط تاثیر خاص خود را در اثر برجای گذاشته است و مسائل مردمشناسی در داستان بازتاب دارد استفاده نویسنده از نفرینها، دعاها و اعتقادات در دیالوگها هوشمندانه اما در راستای پیشبرد داستان است.
تقابل میان داستاننویسی با گرایشهای بومی و اقلیمی و تکنگاری به عنوان گزارشی از وضعیت مناطق روستایی نیز به دهههای پیش از انقلاب برمیگردد، به گونهای که در آن دوران نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی و کاظم اسلامیه و بویژه جلال آلاحمد در تعدادی از آثار خود به گزارشی از وضعیت زندگی مردم مناطق مختلف ایران پرداختند.
این آثار اگرچه در جای خود ارزش زیادی داشت، اما نمیتوان آنها را داستان و ادبیات محض محسوب کرد، چرا که نویسنده در داستان جهان داستانی خاص خود را میآفریند و با گزینش برخی خصیصههای زندگی بیرونی مانند گویش، فضاهای داستانی خاص، آداب و رسوم و مانند آن به آفرینشگری و نه گزارش موقعیت میپردازد.
به اعتقاد طلا نژادحسن، داستاننویس و منتقد نویسنده ادبیات اقلیمی با عینی کردن کهنالگوها و تلفیق آنها با زندگی امروز، ادبیاتی میآفریند که از حصار ادبیات آپارتمانی متداول بیرون است.
به گفته وی، کهنالگوها و اسطورهها در ادبیات نقاط مختلف جهان مشترکند، اما آنچه مهم است نزدیک کردن این کهنالگوها با زندگی امروز است، چنان که برای مثال داستان اژدهاکشان یوسف علیخانی اگرچه بر پایه افسانهای چون جنگ با اژدها که در ادبیات جهان پرسابقه است بنا شده، روایت و نگاه خاص نویسنده به این موضوع باعث شده که داستانی امروزی و نو آفریده شود.
روستایینویسی در ادبیات ایران به شمشیر دولبهای تبدیل شده است که گاه یک نویسنده خوب را تا حد گزارشگری از آنچه هست تبدیل میکند و گاه او را به آفریدن جهانی بر پایه ویژگیهای خاص مناطق رهنمون میشود و به نویسنده این فرصت را میدهد که با استفاده از توانمندیهای زبانی مناطق مختلف، افسانهها و اعتقادات و جلوههای فضا و مکان داستانی را بنویسد که مخصوص به خود اوست و تمام ویژگیهای یک داستان ایرانی را داراست.
آرش شفاعی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد