نامه‌ای به نشانی دریا

از شهر تبریز که می‌خواهی خارج شوی، پیش از آن که به محدوده دروازه تهران برسی، یک تابلوی بزرگ در سمت راست سه‌راهی شاهگلی، نگاه‌ها را به طرف خود می‌خواند؛ تابلویی که به خط زیبایی در یک گوشه‌اش نوشته است: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر» و در گوشه‌ای دیگر تصویری از صاحب این کلام را می‌بینی که چشمانش به افق‌های دوری نظر دارد و زیر تصویر نوشته است: شهید مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا.
کد خبر: ۲۳۸۸۰۵

امتداد نگاه او را پی می‌گیری تا به قله‌های سهند برسی و در دامنه‌های آن، در ضلع جنوب غربی تبریز به مدفن شهدای این لشکر، ارادتی بورزی و سلامی بدهی. اما در میان انبوه شهدای شهر، جای او خالی است. احساس می‌کنی لشکری از بسیجیان و پاسداران به قطار و آرام ایستاده‌اند در صف‌های منظم سنگ‌های قبورشان تا فرمانده پاکیزه‌شان سان ببیند.

اما فرماندهی که در آتش و دود عملیات بدر هرگز بسیجیانش را تنها نگذاشت، حالا در کنارشان نیست. و تو تلاش می‌کنی چشم در چشم شهید باکری شوی و به عمق تابلویی بروی که سال‌هاست مسافران تبریز هنگام خروج از این شهر با او و لشکر 31 عاشورا خداحافظی می‌کنند. فرماندهی که آب‌های هورالعظیم به او تعظیم کردند و برای دفن پیکر متلاشی و قایق منهدم‌شده‌اش، آغوش گشودند و هرگز او را به خاک بازنگرداندند و از خاکیان پنهانش کردند.

فرمانده وفادار لشکر عاشورا به مثابه‌ نامه‌ای بود که از طرف بسیجیان به آب انداخته شد تا به حضرت صاحب‌الامر(عج)‌ برسد و شاید او همه اینها را می‌دانست که دعا کرد: خدایا مرا پاکیزه بپذیر.

روز 15 اسفند مراسمی به نام او برپاست؛ مراسمی نه به پاسداشت آن مرد شجاع و پاکیزه، بلکه به پاسداشت مردان و زنانی که هنوز در پی افق نگاه او هستند و امتداد چشمانش را جستجو می‌کنند.

این مراسم فرصتی برای یادآوری این نکته است که هنوز می‌توان در کنار بسیجیان لشکر 31 عاشورا به صف ایستاد تا آن نامه پاکیزه از ما سان ببیند.

ابراهیم زاهدی‌مطلق

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها