پیامبر؛ غدیر و یک سینه سخن

سال دهم هجرت بود که پیامبر تصمیم به حج گرفت. او به علی (ع) که برای ماموریتی به یمن رفته بود نامه نوشت و از او نیز خواست که به حج بیاید.
کد خبر: ۱۲۱۸۶۶
آنها در مکه به هم رسیدند؛ در بیت الحرام ، با لباس احرام. چیزی در سینه پیامبر در خلجان بود. این حج با حج های دیگر تفاوت داشت. پیامبر به نوعی همه را دعوت کرده بود؛ و بنا به شهادت تاریخ ، بیش از هفتاد هزار مسلمان در این حج شرکت کرده بودند.پیامبر چه در سر داشت؛
در نگاهش نوعی اندوه بود؛ شاید اضطراب ، شاید نگرانی. عجیب بود؛ پیامبر، همه خانواده را با خود به حج آورده بود؛ حتی فاطمه هم بود. تشویشی خاص وجود پیامبر را متلاطم کرده بود و دریای آرام و بیکران روحش را به دست هیجانات امواج سپرده بود.
حتی نوع حج و نیت چه حجی؛ بر مسلمانان مشخص نبود. عمره بود؛ ، تمتع بود؛ قران بود...حتی علی (ع) نیت کرد: به نیت حج پیامبر، احرام می بندم ، قربه الی الله. بیست و سه سال تلاش...و اکنون حجی چنین با شکوه...با بیش از هفتاد هزار حاجی...چه جنگها که نکرد، چه شمشیرها که نزد، چه خون دلها که نخورد، چه صبرها که نکرد، چه عزیزانی را از دست داد، چه رنجهایی...
چه خاطره هایی!اکنون حج تمام شده است ، و این اجتماع عظیم باید پراکنده شود و پیامبر هنوز از سویدای دلش خبر نداده است که خداوند نهیب می زند: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»؛ خلافت و امامت علی را اعلام کن ، به مردم برسان. «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »؛ و اگر این کار را انجام ندهی ، رسالت او را انجام نداده ای ، دین را ناقص ، بی خاتمه ، بی مهر پایانی ، سر به هوا رها کرده ای. و سرانجام خداوند دلداری می دهد: «واله یعصمک من الناس»؛ خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
در واقع خداوند می فرماید بیش از این خویشتنداری مکن ، نگران نباش ؛ هر چه می خواهند، بگویند؛ هرکس موضعی می خواهد بگیرد؛ تو رسالت خود را کامل کن ، و دینی تمام و کمال به مردم برسان. حاجیان به غدیر رسیده بودند و آنجا میدانگاه خداحافظی بود. پیامبر دل به دریا زد.
منبری بلند از هودج ها ساخته شد و دست علی در میان دست پیامبر بالا رفت ؛ و آن جملات مشهور بعد از یک سخنرانی غرا بر زبان آمد، «من کنت مولاه فهذا علی مولا». دین خدا که مجموعه آیات قرآن بود، با ولایت علی مهر خورد، دین کامل شد؛ چرا که خداوند فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم».
و آنان که مواظب ظواهر بودند، زودتر از دیگران و داغتر از دیگران به بیعت شتافتند و فریاد تهنیت و تبریک و به به و مبارک باد سردادند. حسان - شاعر گرامی پیامبر نیز برخاست و در یک بدیهه ، اکمال دین را به شعر کشید و تبریک گفت:
ینادیهم یوم الغدیر بینهم
بخم واسع باالرسول منادیا
فقال لهو: قم یا علی فاننی
رفیتک من بعدی اماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیهو
فکونوا له انصار صدق موالیا
و این گونه بود که شعر و سخن هم به یاری روز مبارکی شتافت که در آن ، دین به کمال خود رسید و زحمات و تلاش و خون دل بیست و سه ساله پیامبر ابتر نماند. اما درک و فهم راز این کمال ، تنها برای کسانی میسر می توانست باشد که عید قربان را پشت سر بگذارند؛ «قربان» که از قربانی کردن خویشتن خویش و منیت ها و حجاب های درونی شکل می گیرد. انسانی که چاقو بر گردن گوسفند نفس و منیت های خود می گذارد، می تواند حجاب های پنهان درونی را از هم بدرد و چشم جان به سوی آفتاب حقیقت بگشاید. آنجا بدون شک چلچراغ دین را می بیند که با چراغ نورانی وجود علی (علیه السلام) به درخشش و کمال خود دست می یابد.


دکتر صابر امامی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها