سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
امیررضا خادم در ورزش ایران آدمی شناخته شده است. کسی که در عرصه قهرمانی، مربیگری، مدیریتی و آموزشی و تحصیلات عالی، همه مدارج را با موفقیت پشت سر گذاشته است تا امروز در قامت یک کارشناس زبده ورزش، پیرامون موضوعات کلان ورزش در کشور به اظهار نظر بپردازد؛ نظراتی که اگر مسئولان روی آنها متمرکز شوند، میتوانند از آنها برای رشد و توسعه ورزش بهرهها بگیرند. هر چند وقتی صحبت از حضور خود او در مدیریت کلان ورزش به میان میآید جا خالی داده و میگوید: شرایط و فضا برای کار کردن امثال من در ورزش فراهم نیست. امثال من چسبیده به ورزش نیستیم که بخواهیم به هر قیمتی باشیم. او که تاکید دارد تفکرات سیاسی نباید در مدیریت کلان ورزش کشور جایگاهی داشته باشد، این نکته را نیز مورد توجه قرار میدهد که وزیر ورزش نباید به مسائل خرد ورزش ورود کند، یقینا اگر تقسیم کاری خوب و هدفمند در ورزش مورد توجه قرار گیرد، وزیر ورزش به جای پرداختن به موضوعاتی همچون تعیین هیات مدیره استقلال و پرسپولیس یا برکناری روسای فدراسیونها، مسائل کلان ورزش را مورد توجه قرار خواهد داد، مسائلی که ناظر به مسائل کوتاهمدت نیست و میتواند با روشن بینی لازم، چشمانداز 20 سال آینده ورزش را مورد توجه قرار دهد. با امیررضا خادم ساعتی را پیرامون مباحث کلان ورزش کشور به گفتوگو نشستهایم که شما را به خواندنش دعوت میکنیم.
امیررضا خادم بهعنوان یک مدیر ورزشی که هم سابقه اجرایی در ورزش دارد و هم سابقه فعالیت پارلمانی و از سوی دیگر تحصیلات عالیه را هم پشت سر گذاشته، چرا مدتی است حضورش در ورزش کمرنگ شده است؟
طبیعتا شرایط و فضا برای فعالیت وجود نداشته است، امثال ما چسبیده به ورزش و پست و مقام نیستیم، گرچه در دنیای امروز برای هر جایگاهی هم افراد شایسته و هم افراد علاقهمند زیادی وجود دارند و باید شرایط سالم و برابری برای آنها وجود داشته باشد که مثل یک انتخابات توان خود را عرضه کنند، اما وقتی در پارهای از مسائل مدیریتی تصمیمگیری در جاهای بالاتر گرفته میشود و مدیر شدن منوط به پارهای بده و بستان است، داستان فرق میکند. روحیه من اینگونه نیست که برای کسب مسئولیت به هر شرایطی تن داده و بده و بستان امتیازی داشته باشم.
صرفنظر از این استدلال، شما فکر میکنید چه دلایل دیگری باعث شده ورزش ایران در حالی که مدیران توانمندی همچون برادران خادم، هادی ساعی و علیرضا دبیر در دیگر حوزهها دارد، از این ظرفیتهای خود بیبهره است؟
اول اینکه افرادی که در راس تصمیمگیری و تصمیمسازی هستند به نظر میرسد نمیتوانند به نیروهای ورزشی اعتماد کنند و حتی اگر ابتدا علاقهای به این انتخاب داشته باشند سرانجام به این سمت میروند که به نیروهای نزدیک به خودشان یا نیروهایی که سابقه سیاسی ستادی یا اجرایی دارند گرایش پیدا کنند. البته این بحث خاص ورزش نیست و در عرصه فرهنگ هم به همین ترتیب است. به واقع جامعه ورزش و جامعه فرهنگ با وجود اینکه نیروهای توانمندی در مجموعه خود دارند، اما از همافزایی و حمایت این نیروها دریغ میکنند و وقتی مرحله گزینش و اظهار نظر فرا میرسد، به نوعی در جهت تخریب هم گام برمیدارند. برای کسی سوءتفاهم پیش نیاید، این بحث مختص به فرد یا گروه خاصی نیست. شاید من هم در جایی این عکسالعمل را از خودم بروز داده باشم. به هر حال نتیجه این میشود اگر رئیسجمهور ابتدا تمایلی به انتخاب فردی از دل ورزش یا فرهنگ داشته باشد در نهایت از این تصمیم خود منصرف شده است، درست مثل دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد و همچنین طی روزهای گذشته و در آغاز ریاست جمهوری دکتر روحانی. فکر میکنم خودزنی فضای ورزش کشور سرانجام به اینجا ختم شد که بازهم یک فرد ورزشی وزیر نشود. البته این دوره نسبت به همه دورههای قبل از انقلاب اتفاق بهتری افتاد و وزارت ورزش به کسی رسید که حداقل تجربه کاری و اجرایی در حوزه ورزش و سازمان تربیت بدنی سابق را دارد. در حالی که قبل از این همین حداقل هم وجود نداشت و افرادی انتخاب میشدند که یا در جای دیگر کابینه قابل استفاده نبودند یا به دلیل نزدیکی به رئیسجمهور، سکاندار ورزش میشدند. خوشبختانه سلطانیفر در ستاد انتخاباتی دکتر روحانی هم به دلیل همین آشناییاش، مسئول بخش ورزش بود.
به دنبال روی کار آمدن دولت یازدهم و تعیین تکلیف وزارت ورزش، این روزها بحث اصلی ورزشیها انتخابات کمیته ملی المپیک است که به نظر میرسد بهزودی برگزار خواهد شد؛ جایی که مصطفی هاشمیطبا رئیس پیشین این کمیته بار دیگر برای بازگشت به این مسند ابراز تمایل کرده و گفته میشود گزینه اصلی او برای دبیر کلی امیررضا خادم است، صحت دارد؟
این را همین الان از شما شنیدم (خنده). اما به هر حال همه آنها که من را میشناسند میدانند ارادت من به مهندس هاشمیطبا مربوط به یک مقطع زمانی خاص نیست. من برای اولین بار حدود 14 سال پیش وقتی میخواستم رئیس فدراسیون کشتی شوم با ایشان صحبت کردم و گفتم که میخواهم نامزد ریاست فدراسیون شوم و برایم مهم است که بدانم نظر شما چیست که البته ایشان از این مساله استقبال کرد. او گرچه خارج از بدنه ورزش به این حوزه ورود کرد، اما امروز دیگر نمیتوان او را غیر ورزشی دانست، چراکه بیش از 25 سال است با ورزش آشنایی کامل و جامع دارد، بنابراین همکاری با چنین مدیری برای من افتخار محسوب میشود.
گویا شما هم از گزینههایی بودید که کارگروه رئیسجمهور از شما برای تصدی وزارت ورزش برنامه خواست، درست است؟
همینطور است و هم کتبا برنامه خودم را ارائه دادم و هم شفاهی نقطه نظرات و حرف من شنیده شد، اما همان ابتدا و در حالی که شانس چند گزینه برای تصدی این سمت پررنگ بود، یکی از دوستان که هم در حوزه ورزش و هم غیرورزش فعال است، به من گفت که در نهایت سلطانیفر بهعنوان گزینه وزارت به مجلس معرفی میشود که همینطور هم شد.
به هرحال با توجه به اینکه در آستانه یک دوره جدید مدیریت ورزش کشور هستیم، شما بهعنوان یکی از متخصصان حوزه ورزش، عملکرد دورههای گذشته مدیریتی را چطور ارزیابی میکنید؟
خب بحث سالهای اول انقلاب و دوران دفاع مقدس که بحث خاصی است و با توجه به اولویتهای دیگر کشور، طبیعتا نمیتوان به ارزیابی عملکرد مدیریت ورزش پرداخت. فکر میکنم مدیریت ورزش ایران فقط در یک مقطع و یک برهه روی فعالیتهای تخصصی ورزشی متمرکز شد و آن دوره مدیریت هاشمیطبا بود؛ دورهای که رئیس سازمان تربیت بدنی بعد از مدتی که ورزش را شناخت در جهت تسریع روند علمی کردن ورزش خود نیز برای فراگرفتن دانش مربوطه اقدام کرد و حتی برخی کلاسهایی که برای معاونان و دستاندرکاران وقت ورزش برگزار شد، خود هاشمیطبا آنها را مدیریت میکرد. هرچند در آن مقطع این بحث خیلی مطلوبیت نداشت، اما در نهایت ارتباط، همراهی و همسویی با فضای دانشگاه ایجاد شد.
متاسفانه با حضور مهرعلیزاده ورزش کشور صد درصد به سمت سیاسی شدن و انجام فعالیتهای زودگذر متمرکز شد. در حالی که آن مقطع دوره اصلاحات بود و خیلی مسائل نباید شکل میگرفت. رئیس بعدی سازمان، محمد علیآبادی نیز گرچه سیاسی نبود و شاخصههای فعالیت سیاسی نداشت و مدیری اجرایی به حساب میآمد، اما او هم مسیر مهرعلیزاده را ادامه داد و مشکلات زیادی را برای ورزش ایجاد کرد. بعد از او هم علی سعیدلو که طبیعتا یک فرد صد درصد سیاسی و پشت پرده بود؛ فردی که به نوعی کار و حوزه فعالیتش بیشتر با فعالیت سیاسی عجین بود. گرچه مدیریت او خیلی ادامهدار نبود، اما در همان مقطع هم ورزش سیاسی بود.
در دوره عباسی هم به دلیل کوتاه بودن آن و نبود پول و بودجه در ورزش، نمیتوان اظهارنظر روشنی درباره آن کرد و نتایج المپیک لندن را هم نمیتوان نتیجه مدیریت عباسی دانست. سرانجام وجه مشترک همه دوران مدیریت کلان ورزش، نبود ثبات مدیریت بوده است و رئیس ورزش بعد از مدتی که بتدریج با ورزش آشنا شده و قصد برنامه محوری داشته، عوض شده است.
به لحاظ فرهنگی، تداوم چنین روندی چه پیامدهایی در پی داشته است؟
در حالی که بسیاری از کشورها نگاهی اجتماعی به ورزش دارند، کشور ما رویکرد فرهنگی به این بخش دارد و ورزش و هنر دو بال پرواز فرهنگی تلقی میشود. وقتی مدیریت ورزش ما به اینگونه عمل کرده که فضای احساسی ورزش در ورزشگاهها برایش مهمتر از سایر جهات بوده است، نتیجه این شده که سوءمدیریتهای کلان به بدنه میانی ورزش و ازجمله مربیان ضربه زده و سرانجام در حوزه ورزشکاران نمود بیشتری بیابد. در نتیجه انتخابهایی که برای مدیریت ورزش شده، نتوانسته بازوی توانمندی برای توسعه فرهنگی کشور باشد و این مساله جز ناامیدی و بیاخلاقی، نتیجه دیگری برای ورزش و فرهنگ کشور به دنبال نداشته است.
در آستانه دور جدید مدیریت ورزش، فکر میکنید وزیر جدید چگونه باید مدیریت کند تا شاهد ادامه این روند آسیبزای فرهنگی نباشیم؟
پیشنهاد من این است که در همین ابتدای راه دولت یازدهم، مدیریت کلان ورزش اولین نکتهای که باید مد نظر قرار دهد تبری جستن از مسائل حاشیهای و سطحی ورزش باشد. درگیر شدن با مسائلی چون موفقیتها و شکستهای مقطعی، انتخاب یا انتخاب نشدن فلان مربی و ورزشکار، برخورد با یک رئیس فدراسیون و معرفی هیات مدیرههای استقلال و پرسپولیس، نتیجهای جز روزمرگی وزیر ورزش در پی ندارد. وزیر باید از این مسائل سطحی فاصله بگیرد و اجازه بدهد مسائل حوزه ورزش قهرمانی در حوزه معاون ورزشی یا کمیته ملی المپیک پیگیری شده و برای خود جایگاه ستادی و بنیادی بیشتری قائل شود. در این شرایط کمتر شاهد حضور وزیر ورزش در رسانهها خواهیم بود و طبیعتا برای افرادی که اشرافی به حوزه ورزش ندارند سخت است که به مسائل سطحی ورود کنند، اما در این دوره امیدواریم با توجه به اینکه سلطانیفر در یک دوره تجربه قائممقامی سازمان تربیت بدنی را داشته و با ورزش بیگانه نبوده و مشاوران خوبی مانند هاشمیطبا و سعید فائقی دارد، خود را درگیر مباحث سطحی نکند.
طبیعی است که عملی شدن این دیدگاه شما مستلزم این است که بخش ورزش قهرمانی مثل همه جای دنیا به کمیته ملی المپیک محول شود و وزارت ورزش در سطح کلان به مدیریت ورزش بپردازد.
در یک نظام هماهنگ و نظامی به نام نظام ورزش که زیرمجموعه خود را بشناسد، این قاعده قابل تعریف و اجراست. چون ترکیب اعضای کمیته ملی المپیک چه در مجمع و چه در هیات اجرایی، قابلیت اجرای این بحث را دارند. از طرفی سازوکاری که برای این کمیته تعریف شده، سازوکار ورزش قهرمانی است و پاسخگوی این هدف است. باید توجه داشت مدیریت کلان ورزش کار کمی ندارد که بخواهد خود را درگیر حوزه قهرمانی کند. تمام زیرساختها در حوزه قهرمانی و همگانی و همچنین برنامهریزی میانمدت و درازمدت و موارد کلانی از این قبیل، بسیار گسترده است و وزارت ورزش میتواند در این سطح متمرکز شود. حتی اگر وزیر حوزه قهرمانی را به طور کامل به کمیته ملی المپیک محول نکند، میتواند این بحث را کاملا به معاون ورزشی خود واگذار کند.
به نظر میرسد ورزش ایران با پارهای خلأهای حقوقی نظیر به روز نبودن قانون ورزش مواجه است، در اینباره چه باید کرد؟
همینطور است و ضروری است بعد از چند دهه این قانون به روز شود. ازجمله مواردی که من در برنامههای خود برای تصدی وزارت ورزش در اختیار کمیته مربوط به تعیین وزیر ورزش قرار دادم و در دوره نمایندگی مجلس هم به طور جدی دنبال آن بودم، بحث قانون نظام جامع باشگاهداری بود که هنوز به قانون تبدیل نشده است. یکی از راههای پیشرفت پایدار ورزش ما خصوصی شدن ورزش است. در پرتو خصوصی شدن است که میتوان انتظار داشت همه ورزشها به طور متناسب با رشد مواجه شده و در دورافتادهترین نقاط و در هر دو بخش دختران و پسران به بالندگی برسد. معتقدم خود مردم باید عهدهدار ورزش شوند، بخش خصوصی وقتی وارد این حوزه شود و مورد حمایت هم قرار بگیرد نهتنها در قالب یک فضای رقابتی، پیشرفت ورزش تسهیل خواهد شد، بلکه بار سنگین ریخت و پاشهای بیحساب و کتاب از دوش دولت برداشته میشود و دیگر شاهد این نخواهیم بود که در ورزش برخی مدیران سیاسی و صنعتی به یمن پولهای دولت به شهرت و ثروت رسیده و در طرف مقابل، بخش خصوصی علاقهمند به ورزش، مجالی برای نمایش توانمندی خود نداشته باشد.
به طرح جامع باشگاهداری اشاره کردید. در اواخر دولت هشتم طرح جامع ورزش به تصویب رسید و با وجود هزینه میلیاردی که برای آن شد در دوره بعد این طرح بایگانی شد. شما که در آن مقطع پیگیر طرح جامع بودید اجرای این طرح را تا چه حد در جهت اهداف کلان ورزش میدانید؟
برای تهیه طرح جامع ورزش فعالیتهای خوبی انجام شد و آن طرح میتواند زیربنای خوب برای تدوین نظام جامع در حال حاضر باشد. با توجه به موج امیدی که دولت یازدهم در حوزههای مختلف ایجاد کرده و از دیدگاه متخصصان و کارشناسان بهره میبرد، امیدوارم در این بخش هم طرح جامع به درستی مورد بازنگری قرار گرفته و آن بخشی که نیازمند قانون شدن است در مجلس به تصویب برسد. معتقدم قانون ورزش باید منطبق با واقعیات امروز جامعه باشد و با نگاه درازمدت بیست ساله به ورزش، برنامه محور به جلو حرکت کند.
حرف آخر شما را خطاب به مدیریت جدید ورزش همزمان با شروع فعالیت دولت تدبیر و امید میشنویم.
درخواستم این است برخلاف دورههای گذشته که دولت مستقیم به ورزش ورود میکرد و بهعنوان مثال گزینههای هیات مدیره استقلال و پرسپولیس از مرجعی بالاتر از وزیر معرفی میشدند، اینبار اجازه بدهند وزارت ورزش فقط کارکرد ورزشی داشته باشد، مطمئنا اگر ورزش بهطور کامل موفق باشد بیشتر دستاورد سیاسی را برای دولت خواهد داشت وگرنه غالب کردن تفکر سیاسی در بدنه ورزش نتیجه معکوس برای دولت خواهد داشت. من این بحث را در جلسات خصوصی یکی دو بار به مسئولان وزارت ورزش گوشزد کردم، اما متاسفانه بجای آنکه به این بحث توجه لازم را نشان دهند، یک سال و نیم فدراسیون کشتی را بلاتکلیف نگه داشتند؛ فدراسیونی که در بازیهای آسیایی متوجه خواهیم شد چه غفلتی را نسبت به مدیریت آن اعمال کردهایم.
سازمان ملی جوانان موضوعیتی ندارد
از ابتدا نیز مخالف ضمیمه شدن جوانان به وزارت ورزش بودم. دلیلم نیز این است که اصولا در سال 76 دلیل متقن و قوی برای تشکیل سازمان ملی جوانان وجود نداشت، اما رئیسجمهور و دولت وقت که حمایت بی بدیل جوانان را در انتخاب خویش دخیل دیدند، فقط با این استدلال که قدمی برای جوانان بردارند، اقدام به تشکیل سازمان ملی جوانان کردند؛ سازمانی که بودجه تعریف شدهای نداشت و فقط از وجود ساختمانی بلندمرتبه برخوردار بود که مسئولیت داشت برنامههای جوانان را رصد کند. بیشک از آنجا که مسائل مربوط به حوزه جوان، به یک سازمان و وزارتخانه خاص مربوط میشود، این کار متولیان زیادی دارد و حق هم این است که در قالب یک دبیر خانه مسائل این حوزه رصد شده و ضعفها و قوتها پس از ارزیابی لازم در شورای راهبردی جوانان به ریاست رئیسجمهور، مسائل مختلف به ارگانها و وزارتخانههای ذیربط برای اجرا منتقل شود. از این منظر معتقدم فلسفهای برای راهاندازی تشکیلاتی مستقل به اسم سازمان ملی جوانان و منفک شدنش از وزارت ورزش و جود ندارد. منطق این را میگوید که مسائل حوزه جوانان در قالب دبیر خانهای در وزارت ورزش مورد توجه قرار گیرد تا با برگزاری شورای راهبردی امور جوانان با حضور رئیسجمهور و وزرای عضو، سیاستگذاریها و تصمیمات کلان برای اجرا به سازمانهای ذیربط اعلام شود.
بد نیست در اینجا مثالی بزنم، در زمانی که من رئیس فدراسیون کشتی بودم، نامهای از سوی سازمان ملی جوانان به ما زده شد و طی آن گفته شد که 50 میلیون تومان که آن موقع پول قابل توجهی بود به حساب فدراسیون ریخته میشود تا به امور جوانان اختصاص یابد. کاری که ما کردیم این بود که با این پول چند تشک کشتی خریداری و آنها را بین استانها تقسیم کردیم. بعد هم نامهای به سازمان ملی جوانان وقت زدیم و چگونگی مصرف این پول را اعلام کردیم.
به هر حال حرفم این است که نباید خود را گول زد، آن هم در شرایطی که امروزه بسیاری از سازمانها و وزارتخانهها نظیر وزارت علوم، وزارت رفاه، کار و تامین اجتماعی، وزارت ورزش، آموزش و پرورش و... متولی بخشی از امور جوانان هستند.
دیپلماسی ضعیف ورزش
امیررضا خادم در حاشیه برگزاری بازیهای المپیک 2012 لندن، این فرصت را یافت که به عنوان نماینده کشتی ایران در انتخابات هیات رئیسه فدراسیون جهانی شرکت کند. حضوری که چون حمایتی از وی صورت نگرفت، موفقیتی به همراه نداشت تا این پرسش در ذهنها جای گیرد که چرا وی بدون حمایت و رایزنی لازم با صاحبان رای در انتخابات فیلا، قدم در چنین فضایی گذاشته است.
او وقتی با این پرسش مواجه میشود، در پاسخ میگوید: چهار ماه قبل از برگزاری بازیهای المپیک لندن، از سوی فدراسیون خطیب این مساله با من در میان گذاشته شد که میخواهند من بهعنوان نماینده ایران در انتخابات هیات رئیسه فدراسیون جهانی شرکت کنم.
واقعیت قضیه این است که وقتی با این پیشنهاد روبهرو شدم از جهتی خوشحال شدم و از جهتی نیز متعجب. تعجب از اینکه برای اولین بار بود که میدیدم مدیریت فدراسیون برای اولین بار تصمیم گرفته است یک نفر خارج از حیطه مدیریتی خویش را بهعنوان نماینده ایران در انتخابات هیات رئیسه فیلا معرفی کند. برای همین نیز این مساله را پذیرفتم، اما واقعیت قضیه این است که در ادامه هیچ حمایتی از من صورت نگرفت، حتی فدراسیون نخواست که برای من ویزای سوئیس و بلغارستان را بگیرد تا من با سفر به این کشورها با مسئولان فدراسیون جهانی و همینطور رئیس کنفدراسیون کشتی اروپا مذاکرات و رایزنیهای لازم را انجام دهم. جدا از دو نشست در تهران و با حضور خطیب و دکتر توکل، جلسه دیگری در این ارتباط برگزار نشد و شاید اگر تلاشهای بهرام افشارزاده دبیر کل کمیته ملی المپیک در 24 ساعت قبل از شروع بازیها نبود، من اصلا به لندن نیز نمیرفتم. شاید این پرسش مطرح شود که چرا اصلا در انتخابات فیلا شرکت کردم. پاسخم این است که من بهعنوان نماینده معرفی شده کشتی ایران نمیتوانستم کنار بکشم، با این ذهنیت که شانسی برای انتخاب شدن ندارم. دقیقا مثل این میماند که کشتیگیری برای وزن 66 کیلوگرم مسابقههای جهانی انتخاب شود و او با این پیش فرض که نمیتواند مدال بگیرد، از حضور در رقابتهای جهانی کنار بکشد. بنابراین من نیز با اینکه میدانستم شانسی ندارم، اما چون امکان جابهجایی و معرفی نفر دیگری وجود نداشت، در جهت احترام به جایگاه کشتی ایران و کمک و پیگیری آقای افشارزاده به لندن رفتم. شاید باورتان نشود اما در همان روز رایگیری و در صحبتی که با چند نفر از اعضا داشتم، آنها به من گفتند که چرا اینقدر دیر برای معرفی خودت اقدام کردهای! در همان جلسه دیدم که زنوف بلغاری و رئیس کشتی اروپا اسم مرا در برگه رای ثبت کرد، میخواهم بگویم که اگر از من حمایت و شرایطی فراهم میشد تا به سوئیس و بلغارستان رفته و با صاحبان نفوذ رایزنی کنم، آرایم میتوانست بالا رفته و شانس موفقیتم بیشتر شود.
متاسفانه ما از نمایندگان ورزشی خود هیچگونه حمایتی برای کسب کرسیهای بینالمللی ورزش بهعمل نمیآوریم، در حالی که اگر یک دیپلماسی فعال در این زمینه داشته باشیم، نیازی نیست که با قالیچه نفیس و دیگر هدایا، رای دیگران را برای خود بخریم.
نمیخواستند من در کشتی باشم
در شرایطی که امروز وضع بغرنجی بر کشتی ایران حاکم است و بیثباتی مدیریتی در این رشته باعث پراکندگی نیروها و از همه مهمتر رقم خوردن کلی بدهی برای این رشته شده، بحث اساسی این است که چرا کشتی ایران باید از وجود افرادی کارآمد همچون امیررضا خادم محروم باشد؟
او چنین پاسخ میدهد: حقیقت مطلب این است که بعد از رقابتهای جهانی سال 2011 که تیم ملی کشتی آزاد ایران نایب قهرمان جهان شده بود، از سوی وزارت ورزش با من صحبت شد که سرپرستی فدراسیون کشتی را قبول کنم. اما پاسخ من به این درخواست منفی بود، چون معتقد بودم که در آن مقطع که کشتی باید چند ماه بعد در المپیک لندن شرکت کند، چنین تغییر و تحولی اصلا به نفع این رشته نبود. اما مسئولان ورزش که میخواستند هر طور شده محمدرضا یزدانی خرم را از فدراسیون بردارند، حجتالله خطیب را جایگزین وی کردند.
با این حال امروز همانطور که همگان میدانند کشتی وضع خوبی ندارد و مردم انتظارات خود را در این رشته محقق شده نمیبینند. در این شرایط جای سوال است که چرا باید یکسالونیم انتخابات فدراسیون کشتی عقب افتاده و وزارت ورزش در این زمینه دو پهلو عمل کند. یعنی از یک سو انتخابات چند فدراسیون را برگزار کرده و از کنار انتخابات فدراسیون کشتی به سادگی عبور میکند. آن هم رشتهای مهم که اصولا نباید مورد بیتوجهی واقع شود. گویا در هر دو باری که انتخابات به تعویق افتاد مشکل اساسی این بود که وزارت ورزش به این نتیجه رسید که نامزد مورد حمایتش در انتخابات رای نخواهد آورد. هر چند خود من نیز با برگزاری انتخابات در ماه قبل موافق نبودم و این نکته را نیز به آقای سجادی معاون قهرمانی وزارت گفتم که انتخابات برگزار نشود، بهتر است، اما این نکته را نیز قبول ندارم که فدراسیون جهانی مخالف برگزاری انتخابات بوده است.
خود من نامه فیلا را خوانده ام و از متن آن کاملا روشن است که فیلا این نامه را در پاسخ به نامه فدراسیون کشتی داده بود. ضمن آنکه در آن نیز نیامده بود که اگر انتخابات را برگزار کنید، تعلیق میشوید، بلکه اشاره شده بود بهتر است اول اساسنامه خود را نهایی کنید.
به هر حال وضع فعلی به هیچوجه برازنده کشتی ایران نیست و شاید اگر آقا رسول نیز در این یکساله به کمک کشتی نمیآمد، کلی از برنامه زمین میماند و کشتی کاملا از حرکت میایستاد. بیشک اگر وضع کشتی خوب بود و همه چیز سر جای خود قرار داشت، نباید کار به اینجا کشیده میشد که فرد موفقی مانند محمد بنا از تیم ملی کشتیفرنگی جدا شود، مگر در کشتی ما چند نفر مثل بنا وجود دارد.
بیشک اگر هر چه زودتر نجنبیم، کشتی بیشتر از اینها دچار ضرر و خسران خواهد شد. من اینها را برای خودم نمیگویم، چون اصلا مهم بودن یا نبودن من نیست، مهم وضع آشفته کشتی است که اگر حل نشود ما در بازیهای آسیایی سال بعد در کره جنوبی دچار ضرر خواهیم شد.
حجتاله اکبرآبادی - امید توفیقی / دبیر گروه ورزش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد